دانلود قسمت بیست و سوم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۲۳
سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت بیست و سوم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.
دانلود سریال رخنه قسمت ۲۳
https://telewebion.com/episode/0xd708051
خلاصه داستان سریال رخنه قسمت های 17 تا 22
https://telewebion.com/episode/0xd6e1687
خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال رخنه
آنها انفجاری انجام میدن تا بتونن عباسو فراری بدن ولی عباس مقدم موفق میشه از دست همه شون فرار کنه. او ردیاب سرویس را از تو دستش خارج میکنه. سارا وقتی نمیتونه رد عباسو بزنه به اسحاق میگه عباس فرار کرد ولی نه فقط از نیروهای ایرانی منم ردشو گم کردم! ردیابی در آورده. اسحاق میگه صبر کن خودش زنگ میزنه. عباس خودشو میرسونه به خونه سپهر که بابا حاجی و صفورا را میبینه و جا میخوره. باباحاجی سرزنشش میکنه و میگه من دوتا بچه داشتم جفتشو ازم گرفتی چی میخوای بگی؟ و به صفورا میگه به خدا من کاری نکردم! صفورا میگه چجوری حرفتو باور کنم؟ تو به من دروغ گفتی! گفتی پسرم حالش خوبه ولی کو؟ کجاست؟ ببین خونه اش به چه روزی افتاده بوده! گچ دستشو که خونیه ببین! چه بلایی سر سپهر من اومده؟ عباس میگه سپهر حالش خوبه خیالت راحت نگفتم که نگران نشی سپس بهش میگه الان باید برم دنبال سپهر صفورا فایل صوتی که واسش فرستادنو براش میزاره گوش بده و میگه اینو چی میگی؟ تو چجوری تونستی این کارو با برادرم بکنی؟ عباس میگه اینا پاپوشه همش ساختگیه میخوان منو تو دردسر بندازن من الان باید برم سریع اومدم همه چیزو واست تعریف میکنم صفورا میگه اگه میخواستی بری چرا اومدی؟ عباس میگه اومدم تا بهت بگم من بی کناهم کاری نکردم تا با خیال راحت برم.
باباحاجی به مأمورین زنگ زده اونا اومدن به دم در و در میزنن تا درو باز کنن عباس میگه اگه بگی نرو میمونم نمیرم صفورا بهش مقداری پول میده و میگه اینارو داشته باش و ازش میخواد بره، عباس سریعا فرار میکنه و در حیاط پشتی میره. بعد از چند لحظه باباحاجی درو باز میکنه و میگه از در پشتی رفت. احسان نظری عباس مقدم را تعقیب میکنه و دنبالش میدونه که عباس موفق میشه از دستشون فرار کنه. احسان نظری به شیرزاد خبر میده و او به خانه سپهر میاد. شیرزاد بهشون میگه چرا درو باز نکردین؟ گذاشتین فرار کنه؟باباحاجی میگه این چه حرفیه آخه؟ نمیزاشت درو بازکنیم وگرنه من که خودم بهتون زنگ زده بودم! شیرزاد میگه بازم خبری شد سریع بهمون خبر بدین و میرن. عباس تو جاده سوار یه ماشینه که از تلفنو راننده وقتی تنهاست تو ماشین استفاده میکنه و به حسام رنگ میزنه او سریع به حاجی وصل میکنه. حاج رسول از عباس میپرسه تو کجایی؟ چرا تو جاده ای؟ عباس میگه فرار کردم از دست اونا داشتن منو با خودشون میبردن حاجی میگه از کجا ردتو زدن؟ عباس میگه مثل شما، شما ردیاب تو دندونم گذاشتین اونا زیر دوستم تو دستم!
عباس میگه دنبالمن حاجی! حاجی بهش میگه میتونی بری کرمانشاه؟ برو به این آدرس منم میام اونجا عباس قبول میکنه و راهی میشه. دکتر ناصر با محمود حرف میزنه و میگه ببین محمود این نقشه تکمیل شده ولی نمیشه اینجا ساختش خیلی زمان میبره باید بره تو آزمایشگاه ساخته بشه محمود میگه چجوری؟ اونسری هم با حاج رسول تونستم برم! ناصر میگه باهاش حرف بزن اوکیش کنه. محمود موقع رفتن سوئیچ ماشینو به ناصر میده و میگه اجازه تست ماشینم حاج رسول داد خواستی یه تستش بکن و میره. او به کمک حاج رسول با الهه شبانه تو آزمایشگاه مداری که دکتر ناصر نقشه شو کشیده بود را میسازن و میزارن تو جعبه تا بهش بدن. عباس به سارا زنگ میزنه که او میگه چرا ردیابی درآوردی؟ عباس میگه بدم میاد کسی منو بپاد سارا بهش یه لوکیشن میده و میگه برو اونجا چیزهایی که بازم داری تا بری سمت تهران اونجاست بردار. نوید پسر ناصر بیتابیه پدرشو میکنه و مینو آرومش میکنه و میگه یکم طول میکشه بابا برگرده چیزی نشده زود میاد و گریه اش میگیره. حاجی پیش عباس اومده و باهم حرف میزنن.
عباس بهش میگه که ازم خواستن برم تهران تا یه پروژه دیگه ام واسشون انجام بدم حاجی میگه به احتمال زیاد از تو میخوان استفاده کنن واسه انفجار. دست منصور عبدی تی ان تیه! ولی معلوم نیست کجارو میخوان بتروکنن! عباس میگه اینا بهم آدرس یه مسافرخانه دادن تو ناصرخسرو من اونجا برم چجوری برم اربیل؟ یه کاری بکن حاجی! حاج رسول بهش میگه با همین بلیطی که سارا واست گرفته برگرد تهران و یکراست برو همین مسافرخانه منم الان برمیگردم تهران. خیالت راحت قبل از رفتنت به اونجا ادم میزارم و همه چیزو فراهم میکنم واست بازیو تا اینجا آوردم خودمم پیش میبرم از اینجا و خیالت راحت باشه سپس بهش یه موبایل و خودکار میده و میگه با این موبایل باهم در ارتباطیم اون خودکارم توش دوربینه رفتی تو اتاق مسافرخانه کار بزار تا تصویر تو اتاقتم داشته باشیم عباس قبول میکنه سپس همدیگرو بغل میکنن و حاجی بهش میگه مواظب خودت باش و میره. آدم های حاج رسول کم کم وارد مسافرخانه میشن تا قبل از رسیدن عباس به اونجا مستقر بشن.