ویدئوهنری

خلاصه داستان قسمت ۸ سریال یزدان از شبکه سه سیما + دانلود با لینک مستقیم

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۸ سریال یزدان از شبکه سه سیما را برای علاقمندان این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید.

سریال اجتماعی یزدان از شنبه ۱۳ اردیبهشت ساعت ۲۰:۳۰ روی آنتن شبکه سه می‌رود. این سریال در هر قسمت به داستانی اجتماعی پیرامون ماموری به نام «عماد» با بازی پژمان بازغی می‌پردازد. او دنبال داستان‌هایی است که در گوشه و کنار شهر گم شده‌اند؛ داستان‌هایی مانند آنچه بر «یزدان» و «قیام» گذشته است.

پژمان بازغی، دارا حیایی، فاطیما بهارمست، کوروش ثنائی، لعیا زنگنه، سیما تیرانداز، علیرضا خمسه، جعفر دهقان، حمید گودرزی، رزیتا غفاری، فقیه سلطانی، محمود عزیزی، مریم مومن، بهنوش بختیاری، شهین تسلیمی، سیروس همتی، رضا فیاضی، علی اوسیوند، کاظم نوربخش، هانیه غلامی، پدرام کریمی، فریده‌سپاه منصور، رابعه مدنی، سیاوش مفیدی، نیما شاهرخ‌شاهی به همراه منوچهر هادی بازیگران اصلی این مجموعه تلویزیونی هستند.

دانلود قسمت ۸ سریال یزدان

_url=https://telewebion.com/product/0xc53a678

خلاصه داستان قسمت هشتم سریال یزدان

یزدان رفته اتاق پدرش که وقتی عماد میبینتش میخنده و میگه رفتی رضایت پدر اون بچه رو بگیری دیدی رضایت نمیده بعد گفتی بیا زن من شو؟ و می‌خنده. امیرعلی بهش میگه اینجوری که فکر می‌کنی نیست! عماد ازش می‌خواد تا بشینه و ماجرارو واسش تعریف کنه امیرعلی بهش میگه اینجوری که فکر می‌کنی نیست عماد ازش می‌خواد تا واسش تعریف کنه ماجرارو امیرعلی بهش میگه خودش بهم گفت به غیر از رضایت هرچی که بخوای قبوله ولی رضایت نمیدم منم اینو گفتم عماد می‌خنده و میگه یعنی چی؟ از قبل می‌شناختیش؟ امیرعلی میگه چند باری دیده بودمش سر یه موضوع‌هایی با همدیگه صحبت کرده بودیم ازش خوشم میومد که دوباره سر این موضوع با همدیگه روبرو شدیم عماد بهش میگه الا برو به کارات برس بعداً با هم میریم باهاش صحبت می‌کنیم. بعد از رفتن امیرعلی آبدارچی اداره اومده پیش عماد و بهش فیلمی تو فضای مجازی نشون میده که یک سری رفتن درخت‌هارو قطع کردن و انداختن گردن شهرداری و این فیلم داره تو فضای مجازی ست به دست می‌چرخه.

عماد به اون منطقه میره و شروع می‌کنه تحقیق کردن عماد وقتی به اونجا رفته از مامورها می‌پرسه که سازنده این ساختمون کجاست. او بهش میگه خیلی وقته اینجا منتظریم ولی نمیاد پایین میگه تا مردم نرن نمیاد! عماد خودش میره بالا با سازنده صحبت می‌کنه او اظهار بی‌اطلاعی می‌کنه که نمی‌دونم کی درختارو قطع کرده کار ما نیست عماد ازش فیلم‌های دوربین‌های مداربسته رو می‌خواد که ببینه اما سازنده بهش میگه فیلما دیشب طوفان شده بود و دوربین قطع بود فیلم نگرفته. عماد به اون مرد شک می‌کنه و از اونجا میره. او به کمک نفوذی‌هاش شماره‌ای گیر میاره درباره قطع غیرقانونی درختان سپس زنگ می‌زنه به اون شماره و خودشو سازنده معرفی می‌کنه که چند تا درخت هست مانع ساخت و سازش میشه ازش می‌خواد تا یه راه حل براش پیدا کنه اون مرد بهش میگه کار من همینه فقط یکم برات آب می‌خوره عماد بهش میگه پولش اصلاً واسم مهم نیست هر چقدر باشه پرداخت می‌کنم فقط نمی‌خوام مثل درخت‌های دیوار پشتی که تو فضای مجازی همه جا پر شده خبرش درز کنه!

او بهش میگه نگران نباش ما کارمونو خوب بلدیم درز کردن اون خبرم کار ماها نیست. تمنا رفته محل کار امیرعلی و بهش میگه فکر کردی فقط خودت می‌تونی بیای محل کار من؟ اومدی بهم پیشنهاد ازدواج دادی نمی‌خوای جوابشو بگیری؟ اومدی به خودم پیشنهاد ازدواج دادی، باید با گذشتم، خانواده‌ام آشنا بشی باید بدونی کجا زندگی می‌کنم! سپس با همدیگه میرن سمت مترو که امیرعلی ازش می‌پرسه قرار بود خونتونو بهم نشون بدین تمنا میگه اینجا خونمونه دیگه و با همدیگه به داخل میرن. اونجا از گذشته‌اش براش تعریف می‌کنه که وقتی پدرشو از دست داد با مادرش بی‌خانمان شدن و مادرش وقتی می‌رفت سر کار اونو تو مترو می‌ذاشت اونجا درس می‌خوند بازی می‌کرد سپس بعد از تعریف کردن گذشته‌اش بهش میگه من یه شرط دارم برای ازدواج باید بین ازدواج با من و رضایت یکیو انتخاب کنی! سپس از همدیگه جدا میشن امیرعلی بعد از کلی فکر کردن میره دنبال یزدان تمام ماجرارو واسش تعریف می‌کنه که پدرش کیه و چرا افتاده تو زندان سپس می‌برتش جلوی در زندان و بهش میگه اگه بخوای می‌تونیم بریم تو ببینیش یزدان به هم ریخته و بهش میگه نمی‌خوام ببینمش اینجوری بعداً بیشتر اذیت میشم که دوباره از دستش بدم و برمی‌گردد.

عماد با کسی که قرار گذاشته بود برای قطع درخت‌ها، تو محله بوکان باهاش قرار میزاره واسه دیدن محل درخت ها. بعد از کمی حرف زدن او را تحویل پلیس میده. اون مردو که فردی به اسم تاجیک معرفی کرده بود عماد میره پیشش و از تاجیک می‌پرسه که ماجرای درخت‌های دیوار پشتی که خبرش همه جا پخش شد که کار شهرداری بوده، کی بهت گفته بود بندازی تقصیر شهرداری؟ او زیر بار این حرف نمیره و میگه من اصلا نمیفهمم چی میگی مال این کارها من نیستم من فقط مصالح میفرشم! که در آخر عماد او را تحویل پلیس میده و او را با خودشون می‌برند. امیرعلی میره پیش تمنا و بهش میگه همه چیزو به یزدان گفتم می‌دونه باباش کجاست و چرا زندانه خیلی فکر کردم به شرطی که گذاشتی و تصمیم گرفتم که آزادی پدر یزدانو انتخاب کنم تا ازدواج کردن با شما. تمنا لبخند می‌زنه و از اونجا میره. عماد حدس زده که پخش کردن خبر قطع کردن درخت‌ها توسط شهرداری زیر سر خانم قیام تو زندان باشه اما به هرکی میگه بهش میگن که باید مدرک داشته باشیم. شب تو خونه امیرعلی با پدرش صحبت می‌کنه و بهش میگه قضیه رو که ازدواجش کنسل شده و همه چیزو به یزدان گفته….

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا