ویدئوهنری

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال یزدان از شبکه سه سیما + دانلود با لینک مستقیم

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۵ سریال یزدان از شبکه سه سیما را برای علاقمندان این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید.

سریال اجتماعی یزدان از شنبه ۱۳ اردیبهشت ساعت ۲۰:۳۰ روی آنتن شبکه سه می‌رود. این سریال در هر قسمت به داستانی اجتماعی پیرامون ماموری به نام «عماد» با بازی پژمان بازغی می‌پردازد. او دنبال داستان‌هایی است که در گوشه و کنار شهر گم شده‌اند؛ داستان‌هایی مانند آنچه بر «یزدان» و «قیام» گذشته است.

پژمان بازغی، دارا حیایی، فاطیما بهارمست، کوروش ثنائی، لعیا زنگنه، سیما تیرانداز، علیرضا خمسه، جعفر دهقان، حمید گودرزی، رزیتا غفاری، فقیه سلطانی، محمود عزیزی، مریم مومن، بهنوش بختیاری، شهین تسلیمی، سیروس همتی، رضا فیاضی، علی اوسیوند، کاظم نوربخش، هانیه غلامی، پدرام کریمی، فریده‌سپاه منصور، رابعه مدنی، سیاوش مفیدی، نیما شاهرخ‌شاهی به همراه منوچهر هادی بازیگران اصلی این مجموعه تلویزیونی هستند.

دانلود قسمت ۵ سریال یزدان

=https://telewebion.com/product/0xc53a678

خلاصه داستان قسمت پنجم سریال یزدان

پیرمردی به نام یحیی جلوی در شهرداری رفته و از نگهبان سراغ رئیس اونجارو می‌گیره همون موقع عماد عرفانی از شهرداری بیرون میاد که میره پیش آقا یحیی و ازش می‌پرسه که چیکار دارین با من پدر جان؟ اتفاقی افتاده؟ اون مرد بهش میگه اومدین زمین منو صاحب شدین بعد میگین چه خبر شده؟ عماد که نفهمیده ماجرا چیه ازش می‌پرسه، که اون پیرمرد بهش میگه اینجا زمین من بود اومده بودم یه سر بهش بزنم که واسش برنامه داشتم اما اومدم دیدم صاحب شدین و شهرداری کردین اینجارو عماد ازش می‌پرسه شما مطمئنین؟ مدرکی هم دارین؟ یحیی تایید می‌کنه و مدارکیو بهش نشون میده عماد ازش می‌خواد تا برگرده خونه اش و به این قضیه رسیدگی می‌کنه تا ببینه ماجرا چی بوده و فردا بیاد سحیی قبول می‌کنه و میگه باشه من میرم فردا میام. امیرعلی پسر عماد افتاده دنبال سرنخ‌هایی از زندگی یزدان تا طبق قولش پدرشو پیدا کنه.

یه نفر به اونجا زنگ می‌زنه و گزارش محله‌ای رو میده که آشغال‌هاش زود به زود جمع آوری نمی‌شه و محله نمای اصلاً خوبی نداره امیرعلی بهشون میگه پیگیری می‌کنه این قضیه رو. او میره به جایگاه ماشین‌های زباله بر از مسئول اونجا می‌پرسه که چرا دیر به دیر زباله‌های اون منطقه را جمع آوری می‌کنند؟ مسئول اونجا هم جا خورده و میگه همچین چیزی نیست و با سرپرست اونجا در میون می‌ذاره امیرعلی به اون مرد میگه اگه چیزی این وسط اذیتتون می‌کنه و موضوعی هست بهم بگین که حلش کنیم! او با امیرعلی صحبت می‌کنه و میگه که یه سری مناطق انگار آدم‌های خودشونو دارن و مافیا پشت این قضیه است چون چند بار بچه‌هارو فرستادم اونجا گفتن که افرادی اومدن اونجا و بهشون گفتن که تا وقتی که اونا اونجا هستن نباید مانع کار اونا بشن یچه‌ها هم ترسیدن و دیگه نمیرن اونجا آدمای خطرناکی هستند! امیرعلی خودش میره به اون محله و سر می‌زنه. او وقتی می‌خواد از اونجا بره جلوی در گاراژ مردی میره سمتش و بهش میگه اگه می‌خوای درباره پدر یزدان بدونی بهتره بیای سراغ خودم و آدرسی میده و برای اثبات حرفش میگه نشون به اون نشونی که روی بازوش اسم یزدان حک شده! امیرعلی جا می‌خوره.

او میره به اون محله اونجا می‌بینه که دارن اله‌ها رو بار می‌زنن اما انگار زباله‌های خاصیو می‌برند و بقیه را همونجوری خیابون می‌ریزن ول می‌کنن و میرن امیرعلی میره جلو و باهاشون دعوا می‌کنه و میگه اگه یک بار دیگه مانع کار افراد ما بشین هرچی دیدین از چشم خودتون دیدین! همان جا افرادی می‌ریزن سرش و شروع می‌کنن به کتک زدنش بعد از رفتن آنها از اونجا امیرعلی زنگ می‌زنه به کلانتری و مامورهای خودشون تا بیان اونجا. پلیس وقتی به اونجا میاد امیرعلی را سرزنش می‌کنه و میگه پس ما اینجا چیکاره‌ایم؟ چرا قبل از اینکه بری جلو به ما خبر ندادی که بیایم تا این اتفاق‌ها نیفته؟ بعد از کمی سرزنش کردنش امیرعلی با دیدن پیرمردهایی که در حال جمع کردن زباله‌ها هستند میره پیششون و ازشون می‌خواد تا بهش بگن برای کی کار می‌کنند و تهدیدشون می‌کنه که اگه نگن کارشون با آگاهیه آنها می‌ترسند و آدرس کسی که واسشون کار می‌کنند را بهش میده. او با بشیر سریعاً به سمت اون آدرس میرن.

وسط راه بشیر به امیرعلی میگه این کار ما نیست خطرناکه امیرعلی وقتی می‌بینه او حسابی ترسیده بهش میگه همونجا بمونه و خودش پیاده میشه و با تاکسی به آدرسی که می‌خواد میره. اونجا با لباس‌هایی کهنه شروع میکنه به کار. عروس یحیی رفته پیش عماد و ازش می‌خواد تا نذاره که پدر شوهرش بفهمه این زمین و سال‌های پیش شوهرش به شهرداری فروخته چون حالش بد میشه اینجوری من خودم بهش میگم بعداً فقط به زمان یکم احتیاج دارم. وقتی امیرعلی با اون ظاهر داغون به سمت شهرداری میره دوستاش و همکاراش به همراه پدرش با دیدن او تعجب می‌کنند می‌پرسند که چی شده؟ او ماجرا رو واسشون تعریف می‌کنه عماد پدرش با چند تا مامور میرن به جایی که امیرعلی رفته بود اونجا شروع کرده بود به کار تا بفهمه قضیه چی به چیه صاحب اونجا که فردی به اسم سلیمه جعفری هست رو صدا می‌زنند و با اومدنش ازش می‌پرسن که واسه کی کار می‌کنه او هیچ حرفی نمی‌زنه عماد تهدیدش می‌کنه که اگه حرف نزنی اینجا رو پلمپ می‌کنم! همون موقع ماموران آگاهی به اونجا میان که سلیم با دیدنشون بهش میگه چرا پلیسو خبر کردین با همدیگه کنار میومدیم! عماد بهش میگه که اسمشو بگه او در آخر میگه خانومی به نام قیام فقط بهش نگین که من بهتون گفتم زنده‌ام نمی‌ذاره!

عماد آدرسو ازش می‌گیره و به سمت دفتر کار خانم قیام راه میفته. عماد پیشش میره و خودشو نشون میده تا بفهمه که متوجه خلافش شدن. سری بعدی وقتی دوباره گزارش درباره این مورد می‌گیرند عماد میره به اون محله و یه پلاستیک پر از اون زباله‌ها رو برمی‌داره و میره دفتر خانم قیام او به داخل میره و لاستیک آشغال‌ها رو می‌ریزه رو میزش و بهش میگه اگه یک بار دیگه همچین کاری کنی و مانع کار بچه‌های من بشی خودم بهت یه جارو میدم تا همه رو خودت تمیز کنی و از اونجا میره. تو مسیر دوتا موتوری جلو راهشو می‌گیرند از ماشین پشت سر خانم قیام پیاده می‌شه و به عماد میگه یک بار دیگه سر راهم سبز بشی میدمت خیلی خوب بسته بندیت کنن و از اونجا میره. نوچه‌هاش شیشه‌های ماشین عمادو خورد می‌کند. از طرفی امیرعلی رفته به همون آدرسی که اون موتوری بهش داده بود او به قهوه خانه‌ای رفته و با پیدا کردن اون مرد میره سراغش. او بهش میگه من درباره پدر یزدان بهت میگم در عوض تو هم باید یکم از وظیفت چشم پوشی کنی….

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا