خلاصه داستان قسمت ۵ سریال آلا + دانلود قسمت ۵ سریال آلا از شبکه سه سیما

سریال آلا یک مجموعه اپیزودیک است که در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان، لینک دانلود و تماشای آنلاین قسمت ۵ سریال آلا را براتون قرار داده ایم. با ما همراه باشید.
سریال آلا برخلاف بسیاری از سریال های رایج تلویزیونی که یک خط داستانی اصلی را دنبال میکنند، یک مجموعه اپیزودیک است. این یعنی هر قسمت از سریال، داستانی مستقل و کامل را روایت میکند و شخصیت ها و موقعیت های متفاوتی در هر اپیزود معرفی میشوند.
با این حال وجه مشترک تمامی این داستان های مستقل، چالش ها و پیچیدگی های فرزند پروری و فرزند آوری در جامعه امروز ایران است که این روزها کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
ساعت دقیق پخش و تکرار سریال آلا از شبکه ۳
پخش سریال آلا از ۵ تیر ۱۴۰۴ آغاز شد ه و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه ۳ سیما روی آنتن می رود. تکرار آن نیز فردای همان روز در ساعات ۰۰:۳۰ بامداد، ۱۰ صبح و ۱۴ بعدازظهر پخش می شود.
بازیگران سریال آلا :
داریوش فرهنگ ، سام قریبیان ، نیلوفر کوخانی ، نفیسه روشن ، ویدا جوان ، بیتا سحرخیز ، کاوه خداشناس ، حمیرا ریاضی ، علی اوسیوند ، سیاوش مفیدی ، سیدمهرداد ضیایی ، رامین راستاد ، ندا قاسمی ، مریم سرمدی ، افشین سنگ چاپ ، محمدرضا داوودنژاد ، رویا جاویدنیا ، افسانه جهره آزاد ، سیاوش چراغی پور ، مهوش وقاری ، خیام وقار ، شهین تسلیمی ، اکبر رحمتی ، ندا قاسمی ، ناهید قهرمانی ، جعفر دهقان ، پیمان مقدمی ، مهسا باوفا ، آرام چراغی و مریم مومن از بازیگران این سریال می باشند.
دانلود قسمت ۵ سریال آلا
https://telewebion.com/product/0xc583ab2
لینک مستقیم سریال آلا قسمت پنج از شبکه سه
https://telewebion.com/product/0xc583ab2
خلاصه داستان سریال آلا قسمت ۵
صحرا صبحانه آماده کرده و آسیه را صدا میزنه و بهش میگه نمیدونستم تخم مرغ آب پز دوست داری یا نیمرو منم دو تا گوجه زدم توش کردم املت امیدوارم دوست داشته باشی آسیه که از بوی تخم مرغ حالت تهوع گرفته اما خودشو کنترل میکنه و بهش میگه دستت درد نکنه به زحمت افتادی. سر میز صبحانه صحرا بهش میگه نمیخوای بری بیمارستان؟ یه آزمایش بدی خیالت راحت بشه آسیه بهش میگه نه نمیخوام چون میدونم مشکل چیه. خانم دکتر به سمت خانه ارسلان برادرش راه میفته وقتی به اونجا میرسه یه سبد پر از خورشتهای مختلف بهش میده و میگه دیگه زحمت برنجشو خودت بکش ارسلان بهش میگه دستت درد نکنه من موندم بین این همه کار و گرفتاریت چه جوری وقت میکنی غذا درست کنی اونم انقدر زیاد! او بهش میگه زندگی در جریانه اگه زندگی نکنی و نگذرونی به خودت ظلم کردی.
سپس به پیرهن مشکی تنش اشاره میکنه و میگه کی میخوای دوباره برگردی به روال زندگیت تا کی میخوای این پیرهن مشکی تو تنت باشه؟ مهتاب دوست صمیمی منم بود منم ناراحت شدم از فوتش منم به هم ریختم اما خودمو جمع و جور کردم و برگشتم به زندگی ارسلان بهش میگه اصلاً شماها منو نمیفهمین نمیدونین که من چی دارم میگم و چی دارم میکشم! من از اینکه نتونستم کاری واسش بکنم خودمو مقصر میدونم! سپس بعد از کمی حرف زدن خواهرش ازش میپرسه که تو چرا پرونده جدید نمیگیری؟ ارسلان میگه چون الان اصلاً حال و حوصله ندارم و وضعیتمم جوری نیستش که بتونم یه پرونده بزرگیو دوباره دستم بگیرم آمادگیشو ندارم. خواهرش ازش میخواد تا خودشو جمع و جور کنه و به زندگیش برگرده. ناصر و ریحانه برمیگردن به سمت روستاشون. تو مسیر ریحانه به ناصر میگه اگه سین جین کردن فهمیدن که برای چی اومدیم تهران چیکار کنیم؟ چی باید بهشون بگیم؟ ناصر میگه خیالت راحت نمیزارم کسی چیزی بفهمه یه نقشه خیلی خوب دارم.
آنها وقتی به روستا میرسند نیلوفر میره پیش ریحانه و ازش میپرسه که چی شد؟ همه چی خوب پیش رفت؟ او میگه ازم آزمایش گرفتن و یک سری دارو داد باید مصرف کنم تا تموم شه برم دوباره آزمایش بدم. نیلوفر بهش میگه ایشالا که همه چی خوب پیش میره. ناصر رفته به املاک روستاشون چون یه مشتری برای زمین پیدا شده، با محمود به سمت املاکی میره که میبینه مشتری اونجا نیست. ناصر از مشاور املاک میپرسه چی شد پس مشتری کجاست؟ او بهش میگه منصرف شد رفت ناصر میگه چرا؟ من که گفتم پای معامله تخفیفم میدم چی شد؟ مشاور بهش میگه انگار گفته بودن که مشکل وراثتی داره اونم گفت اصلاً حوصله دادگاه و این کارارو نداره ناصر به هم ریخته و به محمود میگه زیر سر ملیحههست! میدونم محمود میگه از کجا میدونی؟ ناصر میگه مگه نشنیدی؟ گفتش مشکل وراثتی داره پس باید یا کار ملیحه باشه یا نیلوفر از آنجایی که مطمئنم کار نیلوفر نیست پس میمونه ملیحه باید برم به حسابش برسم. محمود سعی میکنه جلوشو بگیره که موفق نمیشه.
بعد از کمی صحبت کردن خانم دکتر با ارسلان او از اونجا به کلینیک برمیگرده. تو کلینیک دکتر، خورشید دختر جوانیو میبینه و ازش میپرسه که تو کجا بودی باید صبح میومدی ویزیت! او بهش میگه نتونستم پدرم نذاشت الانم با زن داداشم اومدم اونم یواشکی سپس با همدیگه میرن تو اتاق. خورشید از دکتر میپرسه که مشکل من چیه؟ او بهش میگه به سندروم یاسگی زودرس مبتلا هستی این بیماری هستش که خیلی از زنا مبتلا میشن بهش و خیلیها هم ارثی درگیر هستن باهاش. خورشید ازش میپرسه خوب میشم؟ دکتر میگه برای جواب این سوالت خیلی زوده باید آزمایشها کامل انجام بشه و جواباشو ببینه سپس ازش میخواد بره بیرون تا کمی با زن داداشش صحبت کنه. وقتی میره و زن داداشش میاد داخل دکتر بهش میگه همین الانم خورشید دچار یائسگی شده اما میتونیم تخمکهاشو فریز کنیم تا هر وقت که خواست بچهدار بشه مشکلی نداشته باشه. زن داداش خورشید بهش میگه من مشکلی ندارم اجازهاش ولی دست پدر شوهرمه اون باید اجازه بده! دکتر ازش میخواد تا با پدر خورشید صحبت کنه.
در این باره همون موقع یک دفعه صدای پدر خورشید بیرون از اتاق میاد که تو راهرو داره دعوا میکنه. رئیس کلینیک میره تا آرومش کنه و ازش میخواد تا صحبت کند اما پدر خورشید حرف تو سرش نمیره و میگه دختر من سالمه الکی آوردینش اینجا بهش انگ مریض بودن میزنین! این دختر داره ازدواج میکنه! اونا هرچی با پدر خورشید صحبت میکنند نمیتونن اونو متقاعد کنند. ناصر میره سراغ ملیحه و باهاش دعوا میکنه، اول سر مخالفتش و آبروریزی که کرده سپس درباره جمشید باهاش حرف میزنه چون ملیحه احساس میکنه جمشید داره بهش خیانت میکنه و اینکه اصلاً بند نمیشه تو خونه و دنبال یه بهونست که تو خونه نباشه دلیل دیگهای نمیتونه داشته باشه. در آخر ناصر بهش میگه جمشید همچین آدمی نیست اما ملیحه از اونجا با کلافگی میره. فردای آن روز صحرا به امیر زنگ میزنه تا پیگیری کنه که داروهای عمویش به دستش رسید یا نه امیر میگه خودم نتونستم برم ولی براشون فرستادم زهرا از اینکه امیر باهاش خیلی سرد رفتار میکنه جوری که انگار مزاحمه جا خورده و تلفنو قطع میکنه سپس تو فکر میره خانم دکتر با دیدنش بهش میگه خودم میرسونمت تا مترو میخوام باهات حرف بزنم سپس تو مسیر ازش میپرسه که چیزی درباره آسیه میدونی که نمیگی من بچههامو بهش سپردم حقمه که بدونم! در آخر با اصرار او صحرا بهش میگه که آسیه بارداره او جا میخوره….