
خلاصه قسمت چهارم و لینک دانلود قسمت ۴ سریال ناریا را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برایتان آورده ایم که خواهید خواند.
«ناریا» به کارگردانی جواد افشار جایگزین سریال «پایتخت» در ۵۰ قسمت تولید شده است و هر شب از ساعت ۲۲:۰۰ روی آنتن شبکه یک سیما خواهد رفت. فیلمنامه این سریال در ژانر پلیسی و امنیتی توسط حمید رسول پور هدایتی و جواد افشار به نگارش درآمده است. «ناریا» روایتگر زندگی هوژان دانشمند ایرانی است که درگیر باندهای تبهکاری و کلاهبرداری میشود. داستان از جایی آغاز میشود که اخبار اختراع مهم و استراتژیک او مثل یک بمب صوتی در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا میکند. نقطه عطف «ناریا» جایی است که یکی از تبهکاران به هوژان علاقهمند میشود و انتخاب هایش باعث بهم ریختن همه برنامهها میشود.
دانلود قسمت ۴ سریال ناریا
https://player.telewebion.com/0xc52c390
خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ناریا
تو تصادف هوژان زنده مونده و نامزدش عارف میمیره که مراسم خاکسپاری برگزار میشه. هوژان حالش خوب نیست و مدام توهم عارف را میزنه که بقیه آرومش میکنن. سامان با افشین منتظر شخصی هستن که باهاش قرار گذاشتن برای دیدن خونه. بعد از چند دقیقه اون شخص از راه میرسه و با همدیگه میرن خانه را نگاه میکنند سامان از خونه خوشش میاد و قرار میشه همونو بگیرن. هوژان با برادرش به سمت روستایی میرن تا فردی به نام عمو یحیی را راضی کنند به کارخونه برگرده. تو مسیر او به هوژان میگه الان لازم نیست به فکر کارخانه باشی باید یکم استراحت کنی و خودتو جمع و جور کنی هوژان میگه من الان تمام احساساتم زیر خاکه کار کردن حالمو خوب میکنه عارف بود که میخواست این کارخونه ساخته بشه و راه بیفته اینجوری آروم میشم.
وقتی میرسن عمو یحیی بهشون میگه که زندگی تو شهر برای خانمم خیلی سخت شده آنها ازش میخوان تا تمام تلاششو بکنه که بتونن برگرده کارخونه چون بهش احتیاج دارن، همان موقع از کارخانه باهاشون تماس میگیرن که یه مشکل جدی پیش اومده و سیستم برق کارخانه مختل شده آنها حسابی ترسیدن و به سرعت به سمت کارخانه راه میافتند. سوفیا به ماریا زنگ میزنه و بهش میگه که چرا نیومدی آرایشگاه نه خبری از تو هست نه شوری! تلفنشم جواب نمیده چی شده؟ ماریا با عصبانیت بهش میگه تو دیشب منو اونجا فرستادی ماجرای هومنو تو انداختی تو سر من بعد حالا میپرسی چی شده؟ سوفیا میگه معلوم هرچی داری میگی؟ درست حسابی تعریف کن ببینم چی میگی! چی شده؟ ماریا بهش میگه که شوری مرده سوفیا شوکه شده و میگه کار تو با اون پسره است آره؟ با همدیگه دست به یکی کردین اونو کشتین الانم برای رد گم کنی داری این اداهارو در میاری آره؟
ببین ماریا اگه سهم الماس منو ندی به پلیس میگم که کی شورسو کشته و از همین الان هیکل قناستو بالای چوبه دار میبینم! ماریا که حسابی به هم ریخته تلفنو قطع میکنه و شروع میکنه به گریه کردن و دیگه به تلفن سوفیا جواب نمیده. هومن بهش زنگ میزنه که ماریا جواب میده و میگه من باید چیکار کنم؟ هومن بهش میگه جاییو نداری که سوفیا آدرسشو نداشته باشه یه مدت بری اونجا بمونی؟ ماریا میگه نه فقط خونه پدرمه که آدرسشو نداره هومن میگه خوبه برو همونجا بمون آدرسشو هم وقتی رسیدی برای من بفرست. هوژان به همراه برادرش به کارخانه رسیدند و مهندس بهشون میگه که یا باید برق کارخانه را کلاً قطع کنیم که اینجوری تمام تولیداتی که تا الان انجام دادیم نیست و نابود میشه و ورشکست میشیم یا اون روش دیگه را امتحان کنیم و من برم دستی امتحان کنم ببینم میشه یا نه. هوژان بهش میگه این خیلی ریسک داره امنیت جون شما مسئولیتش با منه نمیتونم همچین اجازهای بدم! اما مهندس اصرار میکنه و میگه مسئولیتش با خود من، من اینجام به خاطر همین کارا و در آخر هوژان قبول میکنه و مهندس را میفرسته به قسمت کنتور برق کارخانه. او سیمی را قطع میکنه و نقشه را عملی میکند در آخر موفق میشن و کارخانه به همراه تولیداتشو نجات میدن.
سامان به کافه رفته و اونجا با منوچهر صحبت میکنه و میگه یه چیزی این وسط مشکوکه نصیری ازش خبری نیست از طرفی هرچی به ماریا زنگ میزنم جواب نمیده قرار بود بره خونه پدرش و آدرس اونجارو برام بفرسته اما زنگ میزنم خاموشه! منوچهر با حرفاش اونو آروم میکنه و میگه اوضاع خوبی نداره که وقتی میفهمه سامان میخواد بره پیش سوفیا بهش میگه دلیلی نداره تو بری این یه مشکل بین ماریا و سوفیا بزار خودشون حل کنن چیزی که به تو مربوط نیست خودتو وسط نندازه که تو دردسر نیوفتی! تو مسیر برگشت سامان به خانه ماریا بهش زنگ میزنه و از شدت ترسی که افتاده تو جونش بهش میگه که میترسم پای من گیر باشه و اعدامم کنن سپس مدام از سامان میپرسه که من میمیرم؟ آره؟ سامان بهش میگه اگه کاری که من میگم بکنی اتفاقی نمیافته تو قرار بود بری خونه پدرت چرا نرفتی؟
برو اونجا و آدرسشو واسه من بفرست انقدرم نترس الکی هم به من زنگ نزن و تلفنو قطع میکنه. ماریا مدام صحنه کشته شدن شوری جلوی چشماش میاد از طرفی حرفهای سوفیا حسابی روش تاثیر گذاشته او این بار روانیو نمیتونه تحمل کنه و خودشو از تراس ساختمان میندازه پایین و خودکشی میکنه. فردای آن روز سامان با هویت تاجر بودنش با افشین میرن به دفتر کار هوژان در تهران و از اونجا با هوژان تماس تصویری میگیرند برای جلو بردن همکاریشون آنها تصمیم میگیرند که مدتی صبر کنند تا هوژان بعد از راست و ریست کردن کارهاش به تهران بیاد و درباره شراکت حضوری با همدیگه صحبت کنند….