هنریویدئو

خلاصه داستان قسمت ۳ سریال یزدان از شبکه سه سیما + دانلود با لینک مستقیم

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۳ سریال یزدان از شبکه سه سیما را برای علاقمندان این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید.

سریال اجتماعی یزدان از شنبه ۱۳ اردیبهشت ساعت ۲۰:۳۰ روی آنتن شبکه سه می‌رود. این سریال در هر قسمت به داستانی اجتماعی پیرامون ماموری به نام «عماد» با بازی پژمان بازغی می‌پردازد. او دنبال داستان‌هایی است که در گوشه و کنار شهر گم شده‌اند؛ داستان‌هایی مانند آنچه بر «یزدان» و «قیام» گذشته است.

پژمان بازغی، دارا حیایی، فاطیما بهارمست، کوروش ثنائی، لعیا زنگنه، سیما تیرانداز، علیرضا خمسه، جعفر دهقان، حمید گودرزی، رزیتا غفاری، فقیه سلطانی، محمود عزیزی، مریم مومن، بهنوش بختیاری، شهین تسلیمی، سیروس همتی، رضا فیاضی، علی اوسیوند، کاظم نوربخش، هانیه غلامی، پدرام کریمی، فریده‌سپاه منصور، رابعه مدنی، سیاوش مفیدی، نیما شاهرخ‌شاهی به همراه منوچهر هادی بازیگران اصلی این مجموعه تلویزیونی هستند.

دانلود قسمت ۳ سریال یزدان

https://player.telewebion.com/0xc542865

خلاصه داستان قسمت سه سریال یزدان

پیرمردی به نام زاهد ایزدی که قبلاً برو بیایی داشته حال کارتون خواب شده و ظاهری ژولیده به خودش گرفته و تو منطقه‌ای از دور خانه‌ای را زیر نظر داره. پسرش از خونه بیرون میاد و با دیدنش میره پیشش و ازش می‌پرسه که پدر جان تو باز چرا اومدی اینجا؟ ایزد بهش میگه اومدم یک بار دیگه نوه‌مو ببینم من پام لب گوره می‌خوام اگه مردم برای آخرین بار دیده باشمش پسرش بهش میگه آخه پدر من، من چه جوری بگم که پدربزرگته؟ چی بهش بگم وقتی بپرسه چرا این شکلی شدی؟ ندیدنت هم برای تو بهتره هم برای نوه ات سپس بهش پولی میده و ازش خواهش می‌کنه که از اونجا بره و خودش هم میره. آقای عرفانی به همراه مامورانش به محلی رفتن که بهشون گزارش دادن تعداد زیادی کارتون خواب و بی‌خانمان اونجا اتراق کردند و مکان خودشون کردند و ازشون می‌خوان که بیان اونارو جمع آوری کنن از سطح شهر و از اونجا ببرنشون.

عرفانی با مامورهاش به اونجا میرن و هر کدوم میرن سراغ یکی از اون بی‌خانمان‌ها و سوار ماشینشون می‌کنند. سپس خودش میره سراغ زاهد و او را از خواب بیدار می‌کنه زاهد با دیدنش میگه جسارتاً میشه بپرسم اینجا چه خبره؟ چی شده؟ عرفانی بهش میگه هیچی پدر جان اومدیم شمارو ببریم به پناهگاه هم بهتون غذا بدیم هم لباس نو. زاهد بهشون میگه من از اینا نیستم داشتم رد می‌شدم خسته شدم گفتم یه خورده بخوابم ازتون بخوام اجازه میدین من برم؟ عرفانی لبخند می‌زنه و کمکش می‌کنه تا بلند بشه. وقتی دم ماشین میرن عرفانی از اونا اسمشونو می‌پرسه به زاهد می‌رسه که او اسم خودشو میگه همراه با شعر خودشو دکتر زاهد ایزدی معرفی می‌کنه. او ظرفی تو دستش داره که توش ماهیه عرفانی ازش می‌پرسه این چیه پدر جان؟ زاهد بهش میگه ماهی و به زبون‌های مختلف ماهی را بهش میگه عرفانی می‌خنده و ازش می‌خواد سوار ماشین بشه. پسری ترم ۳ دندانپزشکیه که برای درآوردن پول تو پیک کار می‌کنه وقتی می‌خواد سوار موتورش بشه متوجه میشه سوئیچو جا گذاشتن وقتی از خیابون می‌خواد رد بشه تا بره سوئیچو برداره ماشین بهش می‌زنه و ضربه مغزی میشه.

از طرفی به مردی اتهام قتل زدن و دادگاهش در حال تشکیله خانواده‌اش حسابی استرس دارند ولی وکیل اون مرد شاهدی پیدا کرده که ثابت می‌کنه اون مرد قاتل نیست اما از قضا همان شاهد رو ساختمون کار می‌کنه از بلندی می‌افته و کبدش دچار آسیب میشه به حدی که باید پیوند بخوره. خواهر اون پسر که ضربه مغزی شده دکتر باهاش حرف می‌زنه و در آخر او اجازه میده که اعضای بدنشو اهدا کنه. زاهد ایزدی به همراه بقیه به پناهگاه منتقل شدن اونجا عماد عرفانی پیشش میره و باهاش حرف می‌زنه و میگه تو پرونده‌ات از بستگانت اسم پسرتو نوشتی اونم انگار دکتره درسته؟ او تایید می‌کنه و میگه جراحه عماد بهش میگه شما دکتر چی هستی؟ زاهد میگه تو بخش‌های عفونی کار می‌کردم یه روز نتونستم یه بیمارو نجات بدم از اون روز دیگه پا نذاشتم تو بیمارستان برای انجام هیچ عملی عماد ازش می‌پرسه که اون بیمار از بستگانتون بودن زاهد میگه همسرم بود عشقم بود تنها کسم بود منی که ده‌ها بیمار رو نجات داده بودم نتونستم از پس بیماری همسر خودم بر بیام نتونستم نجاتش بدم و گریه می‌کنه، اما تصمیم می‌گیره تا بره بیمارستان پیش پسر اون مرد تا مجابش کنه که اون مرد نوه‌اش عرشیارو ببینه و باهاش صحبت کنه که امید به زندگی داشته باشه و به کار و حرفه‌اش برگرده.

پیوند کبد پسری که ضربه مغزی شده به شاهد اون پرونده که از ساختمون افتاده بر عهده پسر زاهد ایزدیه وقتی می‌خواد عملو شروع کنه متوجه میشه که عفونت شدید داره او به دستیارها میگه این عمل کار من نیست باید بگیم یه جراح دیگه بیاد. وقتی از اتاق عمل بیرون میاد عماد میره پیشش و باهاش صحبت می‌کنه تا بزاره عرشیا را پدرش ببینه اینجوری یه امید به زندگی پیدا می‌کنه پسرش میگه پدرم آبروی تمام پزشک‌ها را برده آبروی ما را هم برده زمانی که به خودش نیاد و این رسواییو جمع و جور نکنه نمی‌ذارم پسرمو ببینه حتی خودمم نمی‌بینه و از اونجا میره. عماد با او نقشه می‌کشه که عرشیا را به اونجا بیارن و عماد هم زاهد را به اونجا بیاره که عرشیا از پدربزرگش بخواد اون عملو انجام بده.

آنها همین کارو می‌کنند و در آخر موفق هم میشن زاهد به همراه پسرش وارد اتاق عمل میشه و اونجا عمل به خوبی انجام میشه و وقتی بیرون میان خبر موفقیت آمیز بودن عمل را به همراه‌های بیمار میدن که همگی حسابی خوشحال میشن و خدا را شکر می‌کنند. از طرفی پسر عماد تو پناهگاه کودکان و نوجوانان به یزدان میگه دو راه داریم هم می‌تونیم مدرسه اسمتو بنویسیم تا مثل بقیه درس بخونی و بزرگ بشی همین که چند کلاس اولو من بهت جهشی یاد بدم بعد بری مدرسه که اونجوری زودتر خوندن نوشتن یاد می‌گیری یزدان میگه که خودش بهش آموزش بده به صورت جهشی و آموزش را شروع می‌کند….

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا