
خلاصه قسمت بیست و دوم و لینک دانلود ۲۲ سریال ناریا را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برایتان آورده ایم که خواهید خواند.
«ناریا» به کارگردانی جواد افشار جایگزین سریال «پایتخت» در ۵۰ قسمت تولید شده است و هر شب از ساعت ۲۲:۰۰ روی آنتن شبکه یک سیما خواهد رفت. فیلمنامه این سریال در ژانر پلیسی و امنیتی توسط حمید رسول پور هدایتی و جواد افشار به نگارش درآمده است. «ناریا» روایتگر زندگی هوژان دانشمند ایرانی است که درگیر باندهای تبهکاری و کلاهبرداری میشود. داستان از جایی آغاز میشود که اخبار اختراع مهم و استراتژیک او مثل یک بمب صوتی در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا میکند. نقطه عطف «ناریا» جایی است که یکی از تبهکاران به هوژان علاقهمند میشود و انتخاب هایش باعث بهم ریختن همه برنامهها میشود.
دانلود قسمت ۲۲ سریال ناریا
=https://telewebion.com/product/0xc51d710
خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ناریا
جناب سروان میره پیش سرهنگ. او از حال سید محمد ازش میپرسه که عماد بهش میگه باید دعا کنیم و منتظر خبر باشیم سرهنگ از خودش میپرسه که خودت حالت خوبه؟ میتونی پرونده رو ببری جلو؟ عماد تایید میکنه میگه این پرونده از چیزی که فکر میکردیم سختتر و پیچیدهتره هرچی میریم جلوتر به کلاف بزرگتری میرسیم که سرش ناپیداست! سرهنگ بهش میگه ببین عماد باید دنبال خود شیطان باشی نه رد پای شیطان! چون شیطان ردشو میتونه از بین ببره ولی خودشو نه! سوران و هوژان با همدیگه در حال صحبت کردن هستند که هوژان میخواد از آکو حرف بزنه که سوران بهش میگه اصلاً به من هیچ ربطی نداره در این باره با من صحبت نکن! هرچی هست بین خودتونه! فهیمه به هوژان زنگ میزنه که مهمون داری انها به اتاق میرن که میبینن صمدی به همراه میا و مستانه به اونجا اومدن.
آنها درباره کار با همدیگه کمی صحبت میکنند مستانه بهشون میگه بهتره تمام کارها را به صورت موازی با هم جلو ببریم سوران با حرفاش بهشون میفهمونه که یکم محتاطانه عمل کنند بهتره و زود وارد عمل نشن میا کلافه شده و بهشون میگه من برام سواله که چرا شما هی کارو میندازین عقب؟ سامان بهشون میگه که البته من به آقای مهندس حق میدم دارن یک مشارکت کلان انجام میدن این نگرانیشون منو خوشحال میکنه سپس بعد از کمی صحبت کردن آنها از اونجا میرن. عماد رفته به بازجویی کردن از آقای بلوریان و ازش میپرسه که هانا کجاست؟ بلوریان بهش میگه نمیدونم عماد هرچی میگه او رو حرف خودشه که خبری از هانا نداره من نوکرش بودم از کارهای خودشون که به ما چیزی نمیگفتند! عماد ازش درباره سامان میپرسه که اصلاً کسی به نام سامان صمدی میشناسه یا نه؟ تا حالا دیدتش یا نه؟ او تایید میکنه و میگه آره چند باری اسمشو شنیدم عماد ازش میپرسه که آخرین بار کجا دیدتش و کی؟
او بهش میگه آخرین بار یادم نمیاد کی دیدمشون ولی همین چند روز پیش واسشون یه بسته بردم البته تو پنت هاوس نه به خونه پایین بردم. عماد میگه خونه پایین کجاست؟ بلورین بهش میگه که حالت کارگاه داره که همه کاراشون اونجاست چند تا خونه کنار هم که با زیرزمین به همدیگه راه داره عماد بهش میگه تو بسته چی بود؟ بلوریان میگه اسید آدمایی که میخواستن از بین ببرنشون هم تو همون طبقه پایین اون خونه از بین میبردن البته من ندیدم شنیدم فقط! عماد ازش میخواد هرچی درباره اون خونه میدونه بهشون بگه به همراه آدرس و کروکی. عماد میره سراغ مامورها و باهاشون صحبت میکنه درباره عملیاتی که شب قراره برن اونجا بهشون میگه که وقت شناسایی نداریم حین عملیات باید اونارو شناسایی کنین حواستونو خیلی جمع کنید! شبم هست مواظب باشین ایجاد رعب و وحشت نکنه برای بقیه! سپس به سمت آدرسی که بلوریان داده راهی میشن. وقتی به اونجا میرسن عملیات شروع میشه و بعد از دقایقی تیراندازی و درگیری با موفقیت هرکی اونجا بوده را دستگیر میکند یکی از مامورین پلیس هم آتیش میگیره اما سریعاً با آمبولانس به بیمارستان منتقل میشه.
اونجا یه نفرو گیر میندازن که عماد ازش میپرسه هانا کجاست؟ او از ترس که به خودش داره میلرزه میگه که من همچین کسیو نمیشناسم هانا خر کیه دیگه؟ عماد وقتی میبینه هرچی میگه او حرف نمیزنه به مامورین میگه که با خودشون ببرنش. سامان به کافه رفته و با خسرو صحبت میکنه و میگه همه چیز خیلی عجیبه هانا خیلی وقته خبری ازش نیست! خسرو میگه خب تهدیدش کردی سامان میگه امروز تو جلسه با اون دختر هوژان همه چی خوب پیش رفت اما برادرش خوشش نمیاد ازم خسرو میپرسه سنگ انداخت جلوی پاتون؟ سامان میگه نه ولی زیادی محتاطه آخرم نفهمیدم کی اون بلاهارو سر شوری، ماریا و ستاره آورد سپس بعد از کمی درد و دل کردن از اونجا میره. قلاویز دوباره رفته به خونه کتایون و در حال صحبت کردن درباره اموال جهان هستند که ترانه میخواد زنگ بزنه به سامان و خبر بده که قلاویز دوباره اومده اینجا ترنم بهش میگه نمیخواد الان سامان میاد اینجا یه بلایی سرش میاره شر میشه! ما که داریم میریم از ایران ولش کن! ترانه میگه باید بالاخره این مردک ادب بشه یا نه! او زنگ میزنه به سامان که او وقتی میفهمه قلاویز دوباره اومده خونه مادرش به سرعت خودشو به اونجا میرسونه به محض رسیدن سامان، قلاویز از خونه بیرون میاد و سوار ماشینش میشه و میره سامان با دیدن او سریعاً داخل ماشینش برمیگرده و او را تعقیب میکنه….