
خلاصه قسمت بیست و یکم و لینک دانلود ۲۱ سریال ناریا را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برایتان آورده ایم که خواهید خواند.
«ناریا» به کارگردانی جواد افشار جایگزین سریال «پایتخت» در ۵۰ قسمت تولید شده است و هر شب از ساعت ۲۲:۰۰ روی آنتن شبکه یک سیما خواهد رفت. فیلمنامه این سریال در ژانر پلیسی و امنیتی توسط حمید رسول پور هدایتی و جواد افشار به نگارش درآمده است. «ناریا» روایتگر زندگی هوژان دانشمند ایرانی است که درگیر باندهای تبهکاری و کلاهبرداری میشود. داستان از جایی آغاز میشود که اخبار اختراع مهم و استراتژیک او مثل یک بمب صوتی در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا میکند. نقطه عطف «ناریا» جایی است که یکی از تبهکاران به هوژان علاقهمند میشود و انتخاب هایش باعث بهم ریختن همه برنامهها میشود.
دانلود قسمت ۲۱ سریال ناریا
=https://telewebion.com/product/0xc51d710
خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ناریا
جناب سروان میره پیش نگهبان ساختمان و بهش میگه گفته بودین که خانم هانا از ساختمون بیرون نرفته!؟ او میگه من اصلاً کسیو ندیدم از ساختمون بره بیرون جناب سروان میگه دیروز کسی به خونشون نرفت؟ مهمون نداشتن؟ نگهبان میگه نه من کسیو ندیدم البته مهموناشون اصلاً با ما هماهنگ نمیشن و به من گفته بودن که هر وقت من نبودم برن پیش آقای بلوریان جناب سروان میگه بلوریان اینجاست خونشون؟ او تایید میکنه و میگه واحد پایینی خانم هاناست خونشونه آنها به آنجا میرن و با افراد زیادی درگیر میشن. درگیری و تیراندازی به پارکینگ کشیده میشه در آخر همه اونارو دستگیر میکنند و میبرن سید محمد همکار عماد زخمی میشه که او حسابی به هم میریزه و میگه تو فردا عروسیت بود!
سپس سریعاً میگه به آمبولانس بگن بیاد اونجا. هوژان با آنابل دختری که تو ترکیه باهاش آشنا شده تلفنی صحبت میکنه او بهش میگه تمام مواد اولیهای که میخوای واست تامین میکنم شرکت من تو کانادا واسطه میشه هوژان خیالش راحت میشه و آنابل بهش میگه پس قرارمون باشه تو ترکیه همدیگرو میبینیم و دربارش حرف میزنیم هوژان قبول میکنه و بعد از قطع تماس میره به گلخونه کارخونه پیش سوران. سوران ازش میپرسه که کجا بودی؟ چرا دیر اومدی؟ هوژان بهش میداشتم با آنابل حرف میزدم سپس بهش میگه به آکو شک دارم احساس میکنم پای اسرین وسطه! چطور میتونه یه دفعه این همه مال و اموال به جیب بزنه که بخواد بیاد تو کارخانه و سرمایهگذاری هم بکنه؟ من حس میکنم پای اسرین وسطه و تو آکورو فرستادی بره سراغ اون!
سوران برای اینکه اونو تحت تاثیر بذاره حرفشو باور کنه جونشو قسم میخوره که من آکو را پیش اسرین نفرستادم! اصلاً میخوای همین الان بزار بهش زنگ بزنم سپس به آکو زنگ میزنه و آکو که پیش اسرین هست میزنه روی اسپیکر. سوران به آکو میگه هوژان فکر میکنه من تو رو فرستادم بری پیش اسرین! آکو بهش میگه چه ربطی به اسرین داره اصلاً؟ اون تو این قضیه نیست! سوران میگه چه میدونم هوژان فکر میکنه همه ما دشمنشیم باور نمیکنه که دیگه هیچ علاقهای بین من و اسرین نیست! دیگه عشقی در کار نیست! اسرین جا میخوره و آکو به بهونه کار داشتن سریع تلفنو قطع میکنه. سوران با دلخوری از پیش هوژان میره با ناراحتی میره هوژان به اتاقش میره که فهیمه با دیدنش میگه چی شده؟ او بهش میگه تو چشمام نگاه کرد و جونمو قسم دروغ خورد من میدونم که پای اسرین وسطه! و باهاش درد و دل میکنه. اسرین با آکو صحبت میکنه و قرار میشه بهش یه پالت دلار بده تا توی کرمانشاه باهاش کار کنه آکو بهش میگه چه جوری؟ یعنی صرافی بزنم؟
اسرین تایید میکنه آکو بهش میگه تو کرمانشاه مثل تهران خیلی رو این چیزا مانور نمیدن نمیتونم همشونو به فروش برسونم! اسرین بهش میگه مشتریاشم با من فقط کد مخصوص خودمو میان بهت میدن و براشون پول یا جابجا میکنی یا بهشون میفروشی آکو قبول میکنه. سوران وقتی به حیاط کارخانه میره به آکو زنگ میزنه و بهش میگه هر کاری که میتونی برای هوژان بکن چون تنها راهی که میتونی اونو به دست بیاری همینه! اسرین انقدر منو دوست داره که به خاطر من هر کاری میکنه فقط هوژان نباید از اسرین چیزی بفهمه! آکو قبول میکنه. فهیمه به هوژان نامه میده و میگه واست یه نامه محرمانه اومده او ازش میخواد تا نامه را باز کنه و براش بخونه آنها میفهمند که بهشون گوشزد کردند که مراقب همه چیز باشند چون به خاطر حساسیت کارشون جاسوسها از هر طریقی میخوان بهتون نفوذ کنن از تلفن و ایمیل کمتر استفاده کنید. هوژان به فهیمه میگه تو از همه ما بیشتر با ایمیل و تلفن سر و کار داری حواستو خیلی جمع کن!
فواد و همسرش از دبی اومدن به تهران و به سوران زنگ میزنن و میگن ما الان تهرانیم امروز و فردا کار داریم اینجا پس فردا میایم کرمانشاه سوران خوشحال میشه و بهش میگه منتظرتونیم. عماد به همسرش زنگ میزنه و میگه بچههارو بذار خونه مادرت میام دنبالت بریم بیمارستان. سید محمد الان تو بیمارستانه او ازش میپرسه چی شده؟ عماد میگه واست تعریف میکنم تو راه. او میپریه خودت حالت خوبه؟ عماد میگه من حالم خوبه آنها وقتی به بیمارستان میرسند میبینند که سید محمد تو کماست و مهلا نامزدش به همراه خانوادهاش پشت شیشه اتاق منتظر نشونه مثبت از سید محمد هستن. عماد ازش میپرسه خبری نشده؟ دکتر چی گفت؟ مهلا بهش میگه انگار خون سید از دست داده دکتر گفت کاری نمیتونیم بکنیم جز دعا ازتون خواهش میکنم واسش دعا کنید. همسر عماد اونو دلداری میده و بهش میگه نگران نباش همه چیز درست میشه عروس خانم…..