خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی وحشی + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی وحشی
یامان در محله پایین شهر تو کار جمع کردن زباله های بازیافته. او به تره بار میره و بعد از اتمام ساعت کاریه آنها بین میوه های خرابی که تو سبد گذاشتن دنبال خوراکی میگرده. رویا دوست دختر آلاس نوه فردی مشهور به اسم اشرف هستش. چاعلا خواهر آلاسه که مادرشون بهش زنگ میزنه و میگه دیر وقته دیگه بیاین خونه. تو مسیر برگشت آلاس با سرعت خیلی زیاد میره سمت خونه که رویا حسابی میترسه و ازش میخواد تا آروم بره اما آلاس تو حالت عادی نیست و به خاطر مصرف مواد مخدر کلا تو حال خودش نیست. او با سرعت تو کوچه پس کوچه ها میره تا جلوی یه خونه درب و داغون تو محله پلیین شهر وایمیسته. رویا سریع پیاده میشه و شروع میکنه به بالا آوردن و آلاس لباساشو درمیاره و تو خیابون میرقصه که رویا عصبی میشه و حسابی ترسیده از اونجا و وضعیت که از همان خونه یامان بیرون میاد و میگه اینجا چیکار میکنین؟ سپس با نگاه کردن به آلاس میگه این کیه؟ بهش بگو تو این محله اینجوری باشه ماچش میکنن! رویا با عصبانیت با آلاس حرف میزنه و ازش میخواد بره تو ماشین بشینه یامان وقتی میبینه رویا خیلی ترسیدی مشتی تو صورت آلاس میزنه که بیهوش میشه و میره میزارتش تو ماشین. رویا میگه من رانندگی بلد نیستم یامان خودش میره پشت ماشین میشینه و میرن به طرف خونه. تو راه کمی با هم بحث میکنن که رویا اسپری خوشبو کننده میزنه رو هوا یامان میگه دیگه بوی خودتونم نمیتونین تحمل کنین؟
رویا میگه کار شما تو آشغله بعد بوی ماست؟ یامان میگه اون هرکاری که میخورین و میریزین رو خودتون به این فکر نمیکنین که بمونه رو لباسه بو گند میگیره! سپس به خانه میرسن که چاعلا میگه اینو چجوری ببریم داخل که مامانم نفهمه؟ سپس از یامان میخوان تا به اتاقش ببره وقتی میبره تو اتاق چاعلا و رویا سر اینکه کدومشون بهش پول بده بحث میکنن که یامان میره. او تو آشپزخانه آب میخوره که نسلیهان مادر آلاس و چاعلا به اونجا میره و با دیدنش جا میخوره و میگه تو کی هستی؟ چاعلا و رویا میان ماجرارو تعریف میکنن که نسلیهان میره پیش اون پسر و میگه ممنونم ازت که پسرم و دوستشو نجات دادی و بهشون کمک کردی و میخواد بهش پول بده که او میگه من واسه پول این کارو نکردم و میخواد بره که نسلیهان کارتشو میده و میگه ما خیریه داریم اگه کمک داشتی بهم بگو خوشحال میشم کمکت کنم بهت مدیونم یامان میگه از چی نجاتم بدی؟ از خیابون با خیابونو از دست ما؟ و بعد از کمی بحث میگه که به پسرت کمک کن تا مواد نزنه و میخواد بره که نسلیهان جا میخوره و بهش میگه چقدر پول بدم؟ او لحظه آخر میگه هزارتا و بعد از گرفتن پول راننده میبرتش خونه اش. او وقتی به خونه میره خوشحاله و به خواهر و برادراش پولو نشون میده و همگی خوشحال میشن.
یامان که لباس های آلاس را هم برداشته از تو کوچه، برادرش میبینه که کیف پولشم اونجاست و میخواد پولاشو برداره که یامان میگه ما دزد نیستیم و کیفو پس میگیره و میخواد ببره به آلاس برگردونه. نسلیهان پیش آلاس و چاعلا رفته و بهشون میگه حاضر بشین باید بریم بیمارستان آزمایش بگیرم ازتون. چاعلا ترسیده و میگه به من چه آخه اما نسلیهان اونارو با خودش میبره به بیمارستان خودشون. سپس خودش از بچه هاش خون میگیره و وقتی زخم های روی دست چاعلارو میبینه میگه اینا چیه؟ سرهان پدرشون هم به اونجا اومده و میگه چیشده؟ کی این بلارو سرت آورده؟ نکنه کار روزگار؟! او میگه نه بابا دیگه چی؟ از وقتی یادمه این زخمها رو بدنم ظاهر میشد اونا ازش نمونه خون میگیرن و موقع رفتن پدر نسلیهان جلوشونو میگیره و میگه اینجا چخبره؟ سر صبحی بچه هارو آوردی اینجا واسه چی؟ چیشده؟ او میگه هیچی اتفاق خاصی نیوفتاده و وقتی چاعلا و آلاس میرن دستشو ببوسن عینکو از روی چشم آلاس برمیداره و میبینه زیر چشمش کبوده و میگه چه اتفاقی افتاده؟ نسلیهان مجبور میشه بگه که پدرش میگه من خودم کارهای آزمایشو میکنم و نمونه خون هارو میگیره سپس به دستیارش میده و میگه به صورت محرمانه فقط واسه خودم جوابارو بفرستین سپس از اونجا میرن….