هنریویدئو

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ناریا + دانلود قسمت ۱۴ سریال ناریا از شبکه یک

خلاصه قسمت چهاردهم و لینک دانلود ۱۴ سریال ناریا را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

«ناریا» به کارگردانی جواد افشار جایگزین سریال «پایتخت» در ۵۰ قسمت تولید شده است و هر شب از ساعت ۲۲:۰۰ روی آنتن شبکه یک سیما خواهد رفت. فیلمنامه این سریال در ژانر پلیسی و امنیتی توسط حمید رسول پور هدایتی و جواد افشار به نگارش درآمده است. «ناریا» روایتگر زندگی هوژان دانشمند ایرانی است که درگیر باند‌های تبهکاری و کلاهبرداری می‌شود. داستان از جایی آغاز می‌شود که اخبار اختراع مهم و استراتژیک او مثل یک بمب صوتی در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا می‌کند. نقطه عطف «ناریا» جایی است که یکی از تبهکاران به هوژان علاقه‌مند می‌شود و انتخاب هایش باعث بهم ریختن همه برنامه‌ها می‌شود.

دانلود قسمت ۱۴ سریال ناریا

https://telewebion.com/episode/0x12cdc46a

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ناریا

عبداله را بردن به اتاق بازجویی که میگه من نمیدونم چرا اینجام کاری نکردم جناب سروان میگه پس چرا فرار کردی؟ عبداله میگه مگه جرمه فرار کردن؟ او میگه آره جرمه عبداله میگه من وارد معامله ای نمیشم که صاحب محموله شیطان باشه، جناب سروان میگه تاحالا باهاش روبرو شدی؟ باهاش معامله کردی؟ او میگه نه. جناب سروان ازش می‌پرسه کسی دیگه‌ای هست تو این قضیه که درباره این بسته خبر داشته باشه؟ عبدالله تایید می‌کنه و میگه سوفیا. جناب سروان با مامورهاش به خانه سوفیا میرن که می‌بینن کسی اونجا نیست جز باغبون. اونجا ازش می‌پرسه که سوفیا کجاست؟ اون مرد بهش میگه نمی‌دونم امروز صبح رفتن به منم گفتن برم هر وقت خودشون زنگ زدن دوباره بیام.

هوژان به کارخانه میره که زنی با پسرش اومده اونجا تا پسرشو اونجا مشغول به کار کنه هوژان بهش میگه من که بهتون گفتم این پسرتون باید فعلا درس بخونه خرج تحصیلشم خودم میدم. اون زن میگه ولی ما صدقه نمیخوایم نمیتونیم قبول کنیم هوژان میگه این حرفا چیه؟ اصلا قول و قرار میزاریم باید بیای پیشم منم برای این معدل بهت پایه حقوق کارگریو میدم تا دانشگاه بعد از اتمام درستم میای پیش خودم کار میکنی اون زن خوشحال میشه و ازش تشکر میکنه و میگه نمیدونم چجوری واستون جبران کنم. شب سوفیا با نوچه‌هاش رفتن به یه مکان اطراف تهران و قراره شبانه از اونجا برن تا در نهایت از مملکت خارج بشن. یکی از آدم‌های سوفیا یواشکی گوشی برمی‌داره و روشنش می‌کنه تا تماس بگیره همون مدت زمانی که گوشی روشنه پلیس‌ها رد اونارو می‌زنند و لوکیشنشونو پیدا می‌کنن. موقع رفتن آنها پلیس از راه می‌رسند و با همدیگه درگیر میشن در آخر سوفیا و دارودسته‌اش یه سریا زخمی شدن یه سریا مردن.

فردای آن روز شفیعی به تهران اومده که خانواده اش رفتن دنبالش و تو مسیر ازش میپرسن که چیشد؟ کی قرار بریم؟ شفیعی میگه تو مراحل اول که قبول شدم ولی بهم گفتن باید به امتحان یه قطعه بپردازم واسه همین باید برگردم به کارخانه ناریا. بعد از صحبتاش یه سبد گل میگیره و میره تو شرکت کارخانه ناریا تو تهران و به منشی میگه که این ورا بودم اومدم خانم دکترو ببینم هست؟ او میگه نه ولی فردا میاد شفیعی میگه باشه پس فردا میام دوباره و میره.  بعد از کمی حرف زدن میرن. سامان با افسانه و افشین رفتن به همون دفتری که اجاره کردند تا شرکتشونو اونجا جا بزنن افسانه اونجا به چند تا نکته اشاره می‌کنه که سامان جا خورده و بهش میگه عجب موزماری بودی تو همدیگه درباره کار صحبت می‌کنند که باید چیکار کنند از طرفی منشی دفتر کار جهان که تو خاکسپاری رفته بود سراغ سامان به خاطر بلایی که سامان سرش آورده با مامور رفته دم در خونه کتایون و میگه که حکم جلب سامانو دارم.

کتایون به سامان زنگ میزنه با عصبانیت سرش داد می‌زنه و جیغ می‌کشه سامان بهش میگه یه لحظه جیغ نکش درست حرف بزن ببینم چی شده نگران نباش بسپارش به خودم بعد از قطع تماس سامان به افشین قضیه رو میگه که او بهش میگه من بهت گفته بودم دردسر میشه نکن! ستاره تو زندان توهم زده که سامان رفته تو حیاط زندان پیشش و داره باهاش حرف می‌زنه. ستاره ازش می‌پرسه که چه جوری اومده اونجا؟ سامان میگه به خاطر عشقم کلی رو زدم که منو بذارن بیام ستاره ازش می‌پرسه که می‌خوان منو اعدام کنن تون هروئینو گذاشته بودی تو چمدونم سامان میگه نه من هیچ وقت همچین کاری نمی‌کنم کار اون امید عوضیه می‌خواد  تو رو از بین ببره و بالای چوب اعدام ببینتت بهش هیچی نگو من خودم میام آزادت می‌کنم ستاره ازش می‌پرسه واقعاً؟ کی میای؟ سامان میگه چشماتو ببند هر وقت باز کنی اومدم همان موقع ستاره تو اورژانس زندان ایست قلبی کرده و دکترها در حال احیای او هستند اما موفق نمی‌شن.

مادر هوژان و سوران باهاشون دعوا می‌کنه آنها بهش میگن که ما حالمون خوبه اگه بحثی پیش میاد برای کار وگرنه با همدیگه مشکلی نداریم مادرشون سرزنششون می‌کنه که چرا نمی‌تونین روابط کاریتونو از روابط خواهر برادریتون جدا کنید من هر وقت شما رو اینجوری ببینم غصه می‌خورم حالم بد میشه آنها جلوی مادرشون بهش قول میدن که دیگه با هم جر و بحث نکنم و پشت همدیگه باشن. هوژان به تهران رفته و به سالن اجتماعات مکانی میره که قراره اونجا ازش قدردانی بشه….

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا