هنری

خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال جذر و مد + دانلود قسمت ۱۶ سریال جذر و مد

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت شانزدهم سریال جذر و مد به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز  سه شنبه منتشر شده است.

سریال «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه‌کنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد، این سریال در روزهای یکشنبه و سه شنبه از این پلتفرم منتشر می شود. آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسن‌پور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت و فقیهه سلطانی نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت شانزدهم سریال جذر و مد را خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال جذر و مد قسمت ۱۶

پردیس با امیر میره خونه اش، با دیدن خونه و آشپزخونه نامرتب دست بکار میشه همه جا رو تمیز میکنه و البته کلی هم به امیر غر میزنه که چقدر اینجا نامرتبه. امیر از حال بهنام میپرسه پردس میگه خوبه رفته خونه استراحت میکنه اما بابام شوک بدی بهم داد، امیر میگه بابات رو قضاوت نکن بهش حق بده، پردیس میگه اما دایی تو خودت دختر داشتی با خواستگار دخترت اینکار رو می کردی؟ امیر میگه من کار بابات رو تایید نمیکنم، تو هم حواست به کارهات باشه پل‌های پشت سرت رو خراب نکن. پردیس میگه شما که خراب نکردید چی گیرتون اومده؟ امیر میگه قرار نیست چیزی گیرمون بیاد ما سرمون رو بالا می گیریم چون احترام بزرگترمون رو نگه داشتیم که شماها به این اخلاق ما می خندید اما ما بهش افتخار می کنیم. پردیس میگه بالاخره هر کی دنبال یه چیزه نسل شما دنبال افتخار خیالیه، ما هم دنبال یه چیز واقعی و یه زندگی خوبیم، امیر میگه نسل شما خودخواهید، پردیس هم میگه نسل شما هم خودآزاره، اینکه بدتره. ما فقط می‌خواهیم تو این دنیا به یه نفر که خودمونیم خوش بگذره ولی شما کل عمرتون رو دنبال توهماتید، هیچ کس به اندازه خودتون به خودتون ظلم نکرده. امیر میگه شاید حق با تو باشه. پردیس میگه دایی صادقانه بهم میگی که اگه برگردی به اونموقع که مادرجون مجبورت کرد کسی رو که دوستش داری ول کنی و با اونیکه دوستش نداری ازدواج کنی بازم همون کار رو میکنی؟ امیر تعجب می کنه و می پرسه اینو کی بهت گفته؟ پردیس میگه من خیلی وقته شنیدم از عمه، اونموقع که رابطه خودم و بهنام رو گفتم بهم گفت، فقط اون میدونست، پرهام هم چند وقت پیش فهمید، امیر بیشتر شوکه میشه که واسه چی برات تعریف کرده، پردیس میگه بهم گفت که اگه از طرف مقابلم مطمئن شدم ولش نکنم، اگه مجبور شدم با کسی که دوستش ندارم ازدواج کنم یه رنده بردارم بکشم به خودم تا تموم بشم، دردش کمتر از زندگی با همچین آدمیه، پردیس دوباره میپرسه که جوابمو ندادی؟ امیر بیشتر میره تو فکر.

ملک بانو تلفنی با عموش صحبت می‌کنه و بهش میگه که رضوان میخواد منو بترسونه و ازم باج بگیره که هر وقت اراده کرد بتونه بره سراغ بچه هام، من نمیتونم پیداش کنم اون یا پیام میده یا عکس میفرسته، من از چیزی نمی‌ترسم فقط روح و روانم بهم ریخته امیدوار بودم تاحالا مرده باشه میدونم زن داره اما خبر ندارم کجاست، عمو بهش میگه برو به پلیس بگو، اما ملک بانو میگه برم باید همه چیز رو باز کنم نمیتونم وانمود کنم که نمیشناسمش، عمو بهش یه پیشنهاد میده.

منیر به شهباز میگه مگه دختر برات کمه، خودت رو کوچیک نکن زنها مردهای مغرور رو دوست دارن محلش نذاری نه فقط این بلکه تمام دخترها برات بال بال میزنن، شهباز میگه فقط گوهر. منیر میگه گوهر مگه کیه دختر کدوم وکیل وزیریه؟ شهباز میگه مگه من کی ام؟ منیر بهش میگه تو اگه یه کم عقل داشته باشی صد تا وزیر بالاتری، عمر عاشقی همون چند ساله اوله. شهباز میگه پس تو چرا بابام رو دوست داری؟ منیر میگه من اصلا نمیدونم دوست داشتن چه شکلیه؟ سی سال پیش خر کیف بودم که عاشق شدم از وقتی موبایلها درومد فهمیدم که چاییدم، شهباز میگه چرا رک نمیگی بهم چی میخوای؟ منیر میگه گوهر دیگه محاله باهات ازدواج کنه الان مطمئنم که به ازدواج با تو رضایت نمیده، شهباز با شنیدن جمله پای یکی دیگه وسطه از خود بیخود میشه و میره، هر چی مادرش صداش میکنه اهمیت نمیده، سوار موتورش میشه و میگه من میرم شکم اونو پاره کنم، تا اینکه منیر قلبش میگیره، شهباز از موتور پیاده میشه و میره پیش مادرش میگه چرا اینطوری میکنی مامان.
گوهر خیلی نگران بود امیر هنوز نیومده بود شرکت، فردوس و عطایی میان شرکت، فردوس به عطائی میگه هر سری بره سراغ یکی دیگه باهاشون دهن به دهن نشو. با رفتن عطائی، فردوس زنگ میزنه به نیلوفر که بره دنبال پردیس راضی اش کنه برگرده.
امیر پیش دکتر مشاور بود که گوهر بهش زنگ میزنه از دکتر عذرخواهی میکنه که گوشیش رو خاموش نکرده بعد تماس رو قطع میکنه، امیر تعریف میکنه که تا بخودم اومدم دیدم من چند روزه اصلا به پسرم و همسرم فکر نکردم، صبح تا شب به یه نفر دیگه دارم فکر می کنم، دکتر میگه یعنی عاشق شدی؟ امیر میگه من قبلا هم گفته بودم تجربه عشق رو داشتم، اونموقع فهمیدم عاشق شدم اما این سری اصلا نفهمیدم چی شد، نمی‌فهمم چرا، دکتر میگه اینطور که داری میگی حالت با این خانم خوبه؟ امیر میگه بله از معاشرت باهاش احساس آرامش دارم. دکتر می پرسه رابطه ات با همسرت چطوره؟ امیر میگه تغییر نکرده همونقدر بد، من سعی ام رو کردم هر دومون زورمون رو زدیم واقعیتش اینکه بعد از پدرام هیچی مثل قبل نیست، من فکر نمیکردم بتونم بجز پسرم کسی دیگه رو دوست داشته باشم، دکتر میگه صادقانه بهم بگو الان دوستش داری؟ امیر بهش بر میخوره که یعنی فکر می‌کنی من آدم عیاش و هوس بازی هستم؟ پدر این دختر کارگر من بود من به این خانواده مدیونم، دکتر میگه من برای اینکه بهت کمک کنم باید همه چیز رو بدونم، امیر میگه من عاشق پسرمم اما دارم به دختری دل می بندم که ممکنه اگه باهاش ازدواج کنم پسرم ناراحت بشه، دکتر میگه تو وقتی بجای همسرت اسم پسرت رو یه طرف میذاری یعنی که … امیر سریع میگه بله من هیچ ابایی ندارم من تو این زندگی موندم فقط بخاطر پسرم ، دکتر میگه من نمیتونم به برات تعیین کنم که عاشق کسی نباش اما موظفم که بهت هشدار بدم این علاقه هنوز اونقدر عمیق نشده میشه جلوش رو گرفت، اما اگر مواظبت نکنی خیلی سخت‌تر میشه، هر تصمیمی بگیری کمکت میکنم به بهترین نحوه عملی کنی، الان تصمیمت چیه.

شهباز، پرویز رو صدا میکنه میاد فشار منیر رو میگیره میگه فشارش بالاست، منیر کمی ادا در میاره که داشتم میمردم، پرویز به شهباز میگه میخواستی بری چه غلطی کنی تو تا کی میخوای تو بیشعوری بمونی؟ شهباز میگه من گوهر رو میخوام، پرویز میگه پسره نفهم تو این دنیا حرف اول و آخر رو پول میزنه این دختره فهمید تو نفهمیدی، شهباز میگه گوهر دختری نیست که بخاطر پول بره اینکار رو بکنه، شهباز میگه اصلا تو داییشی کلاهتو بنداز رو هوا که نمیتونی بری بگی کجا میری با کی میای، پرویز میگه تو چیکار داری این دو تا همدیگه رو دوست دارن می خوان، شهباز میگه اینقدر این کلمه رو بروی من نیار. پرویز میگه ما خیر تو رو میخواهیم، شهباز بیشتر عصبانی میشه که الکی برای من ادای باباهای خوب رو در نیار، من نمی‌ذارم گوهر با این آدم ازدواج کنه من چیزی برای از دست دادن ندارم، پرویز میگه تو برای یه بار که شده پشت دست من بازی کن من کار دارم با اینا.

ملک بانو تصمیم میگیره بره اداره پلیس.

حمید با یه جعبه شیرینی میره شرکت و گوهر بهش میگه منتظر بمونه تا مهندس بیاد، اما امیر هنوز گوشیش خاموشه بود.

جناب سروان میرسه کلانتری و ملک بانو رو بجا میاره ازش می‌پرسه اینجا چیکار داره؟ کمکی می خواد؟ ملک بانو میگه یه کار دیگه داشتم اما الان دوست دارم بدونم پرونده اون خدابیامرز به کجا رسید؟ سروان میگه حالا که اومدید میشه بگید دزدی انبار شرکت کار کی بوده؟ ملک بانو که از چیزی خبر نداشته میگه کدوم دزدی؟ سروان میگه پسرتون گفته چطور خبر نداشتید، اما حالا که بچه هاتون بهتون چیزی نگفتن بهتره منم نگم.

ملک بانو از کلانتری میاد بیرون به شرکت زنگ میزنه، اما امیر رو پیدا نمیکنه به راننده میگه بره خونه امیر.

پردیس مشغول تمیزکاری بود که نیلوفر میرسه و میگه خوشبحال داییت، بعد بهش میگه باباتو اذیت نکن تو که خیلی دوستش داشتی، بابات پشیمونه، بیا بریم خونه سه تایی حلش کنیم، پردیس میگه سه تایی نه چهارتایی، نیلوفر میگه باشه میگم داییت هم بیاد، پردیس میگه دایی که مشکلی نداره مادرجون باید بیاد.

مادرجون میرسه ، پردیس میگه الان بهترین فرصته که حرف بزنیم، اما نیلوفر میگه نه برو تو اتاق، مادرجون میاد میگه اینجا چیکار میکنی نیلوفر هم میگه اومدم دیدم کثیفه تمیزش کردم این پسرت چقدر شلخته است. مادرجون میگه ماشین فائقه تو حیاط نیست، نیلوفر که انگار مثلا تازه فهمیده میگه من متوجه نشدم که نیست گناه که نکردم، مادر میگه اگه چیزی بدونی و نگی گناه کردی، این ماجرای دزدی شرکت چیه با جزئیات بگو، نیلوفر میگه من مقصر نیستم اونا نخواستن بهتون بگن، البته هنوز مشخص نیست که دزدی شده باشه شاید حساب کتاب‌ها اشتباه شده، مادر میگه حالا چقدره؟ نیلوفر میگه طبق گفته پورحسین ۵ درصد، ممکنه اشتباه اون بوده باشه چون شواهد رو دارن بررسی میکنن، پردیس که دیگه تحمل نمیکنه از اتاق میاد بیرون میگه اشتباه نشده مادر جون دزدی شده.

امیر بالاخره میرسه شرکت، حمید رو میگه میاد داخل اما به گوهر میگه بره سر کارش، بعد از حمید درباره تخصصش میپرسه، اونم میگه دست به آچارم هرکاری بگید انجام میدم، حمید میاد بیرون گوهر میگه چی شد؟ جواب میده نمیدونم گفت الان جای خالی ندارم هر موقع اوکی شد خبرت میکنم، بعد با ناراحتی میره.

مادرجون میگه نمیدونم بابت کدوم حرفهایی که بهم نگفتید باید عصبانی بشم، پردیس میگه حق دارید تا می‌خواهیم یه چیزی بهتون بگیم هم اجازه نمیدن. مادرجون به نیلوفر میگه نمیتونم بابت تربیت بچه ات سرزنشت کنم چون مثل اینکه خودمم اشتباه کردم، نیلوفر میگه باورکنید این اتفاقات تازگی رخ داده می‌خواستیم بهتون بگیم، پردیس میگه بله درست پیش پای شما تصمیم گرفتیم بهتون بگیم، مادر میگه چیو؟ پردیس میگه ازدواج منو بهنام رو، مادر شوکه میشه میگه مگه قطعی شده؟ نیلوفر میگه نه اصلا همچین چیزی نیست، پردیس میگه فعلا که مادرجون نظرش رو نداده از کجا معلوم نمیخواد اتفاق بیفته، بعد پردیس به مادرجون میگه اگه اجازه بدید بهنام میخواد بیاد خواستگاری، همه میدونیم حرف آخر رو شما می‌زنید هرچی شما بگید بابای منم نظرش همونه، مادرجون میگه توچی کار میکنی؟ پردیس میگه بستگی داره نظر شما چی باشه اگه خوب باشه بله چرا موافق نباشم، مادرجون میگه اول باید تکلیف این دزدی ها مشخص بشه بعد تکلیف تو، مادرجون میخواد بره که پردیس میگه اونکه حله بهنام میدونی دزدی ها کار کیه، مادرجون برمیگرده میگه کار کیه؟ ….

دانلود سریال جذر و مد قسمت شانزدهم

خلاصه داستان سریال جذر و مد از اول تا آخر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا