هنری

خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال جنگل آسفالت

در این پست از صفحه فردا خلاصه قسمت یازدهم سریال جنگل آسفالت به نام باتلاق از نظرتان می گذرد. سریال جنگل آسفالت از جمعه ۳ فروردین ساعت ۸:۰۰ از نماوا منتشر شده و تاکنون یازده قسمت از آن توزیع شده است.

سریال جنگل آسفالت به کارگردانی پژمان تیمورتاش و تهیه ‌کنندگی اسماعیل عفیفه و نویسندگی آن را مهدی اسدزاده برعهده دارد.

سریال جنگل آسفالت قسمت یازدهم

قسمت یازدهم: باتلاق

امیر چاقوی آشپزخونه رو بر میداره وارد اتاق خواب که میشه، عاطفه از خواب بیدار میشه و میگه امیر میشه یه لیوان آب با قرص میگرنم رو برام بیاری سرم داره میترکه؟ امیر سریع چاقو رو پشتش قایم میکنه تا مشخص نباشه، امیر چاقو میذاره تو سینک و کاری که عاطفه گفت رو انجام میده‌.

هنگامه میره باشگاه و کنار زمین با حسرت بازی هم تیمی هاشو نگاه می کنه.

ایرج میره پیشه داود جنگلی و قصد اینبارش رو میده ، داود میگه ۵ هزارتاشو بدن به ایرج تا جلوی زن و بچه اش دست خالی نباشه بهش میگه پول تو جیبت باشه مجبور نمیشی با تفنگ پرش کنی بعدش هم مردی دیگه نباید جلوی زن و بچه گردن کج کنی منم اونقدر نامرد نیستم بخوام خالیت کنم، ۵ هزارتا نه منو بدبخت میکنه نه پولدار ولی به کار تو میاد باشه کادوی تولد دخترت پشیمونم نکنی از بدل و بخششی که کردم، ده روز دیگه منتظرتم دیر نمیکنی کم و زیادشم نمی کنی، ندارم و نمیتونم و … نداریم. ایرج میره بیرون تلفنش زنگ می خوره که باید بره بیمارستان، میرسه به غزال میگه الان کجاست، غزال میگه نمیداره ببینیش به دکترش گفته فقط بچه هاش، حالشو می پرسه میگه سکته رو رد کرده، ایرج به همکار سیمین که اونجا بود میگه برو به آقای محرابی بگو طرف حسابش خانم رشیدیان نیست شوهرشه، غزال میگه طوری شوهر میگی انگار سیمین از عشق تو افتاده گوشه بیمارستان از اینجا بلند شه باید بره زندان، لااقل برو آرزو رو بیار ببینتش. ایرج میگه اگه من نبودم که سیمین این کارگاه رو میفروخت میداد خیریه تا گناهان حاج باباتون بخشیده بشه از این میسوزم که اگه من نبودم کارگاهتون گل خونه هم نبود، آخه میدونی چیه اگه من سیمین رو نگرفته بودم حمید بهمنی می گرفت بعد تو همین خواستگار عملی مفنگی رو هم نداشتی، غزال فقط میگه ایرج برو دنبال آرزو.

ایرج میره خونه آرزو، بهش میگه مادرت سکته کرده تو بیمارستانه می خواد شما رو ببینه، من مقصرم همه بدبختی هاتون مال منه التماست کنم میای، به مامانت قول دادم بیا.

ایرج آرزو رو میبره بیمارستان، تو راه آرزو میگه چرا اون موقع اومدی دنبال خونه نگفتی سیمین چیکار کرده؟ ایرج میگه اون کاری نکرده همه چیز تقصیر من بود، الان که رفتی پیشش بهش بگو ایرج گفت درستش می کنم، بهش بگو ایرج گفت سیمین تا قیام قیامت نوکرتم، تو خیلی زنی من اونقدر بلد نبودم مرد باشم، دوباره جمع میشم باهم میگیم می خندیم دوباره مسخره می کنیم دماغ آویزون امیر رو، اپلای مانتوی مامانتو، سیبیلای غزال رو که حاج بابا نمیذاشت بند بندازه بهش. بعد از آرزو میپرسه از امیر خبر داری؟ آرزو میگه مگه ترکیه نیست، میگه نه انگار وسط راه پیاده شده آب شده رفته تو زمین مثل اینکه باز با عاطفه است.

آرزو میاد بالا سر تخت سیمین تو بیمارستان، سیمین میگه باید میمردم تا بیای دستمو بگیری آرزو، حلالم کن مامان می خوام راحت بمیرم، آرزو میگه دکترت گفت چیزی نیست سکته رو رد کردی منم الکی کشوندی اینجا، سیمین میگه من غلط کردم بهت بد کردم تو مثل من نباش یاد بگیر که ببخشی، آرزو میگه منم عین خودتم نمیتونم ببخشم، سیمین میگه من کی ام که نبخشم چی دارم الان که آبرو هم ندارم، بعد از اینجا میدونی منو می خوان کجا ببرن، آرزو میگه نمی‌ذارم ایرج الان رفته دنبال کارهاش ، سیمین میگه ایرج، حاج بابا گفت این شیشه خورده داره به درد تو نمی خوره من گوش نکردم سیمین به گریه میفته میگه بابا ببین من به چه وضعی افتادم، آرزو میگه الان خودش منو آورد پیشت، کاش اونقدر که باباتو دوسداشتی ایرج رو هم دوسداشتی اینجوری حداقل ما هم دوست داشتنو یاد می‌گرفتیم ولی الان باید خودمونوبکشیم تا توبهمون توجه کنی، سیمین میگه کی به من توجه کرد تو این دنیا؟ نه بابام نه ایرج نه بابام نه خواهرم نه تو، آرزو: پس چرا تلافیشو سر من دراوردی، سیمین: من فقط میخواستم تو شبیه غزال نشی همین، آرزو: شدم شبیه تو الان تو خیلی آدم خوبی هستی نه چشم دیدن غزال رو داری نه ایرج، اونا دارن اون بیرون بال بال میزنن تو رو ببینن ولی تو منو کشوندی اینجا که به من عذاب وجدان بدی، سیمین: نه بخدا به جون امیر نه، من عاشقتونم آخه ، الان امیر کجاست خبر داری ازش رسیده؟ آرزو: آره تا الان باید رسیده باشه. هومن میاد جلوی بیمارستان آرزو میره پیشش تو ماشین هومن ، هومن میخنده میگه میدونستم طاقت نمیاری، آرزو: چیکار کنم نمی تونم ببینم اوضاعشون اینطور ترکیده کاری هم که از دستم بر نمیاد، هومن: منم جای تو بودم همینکار رو می کردم، آرزو: باز روشن فکر بازی در نیاریا خوشم نمیاد، هومن: جدی میگم اونموقع هم که گفتم اینکار رو کنیم گفتم موقتیه خواستم یه طوری بشه که قدرتو بدونن الانم قدرتو می دونن، کاری که درسته رو انجام بده منم از دست این چک ها خلاص کن، چک های آرزو رو میگره طرفش، آرزو اونا رو میگیره میگه با من تعارف نکن اونجا دیگه الان برای توئه اگه نمی خواهی قرارداد ببندیم ازت اجاره کنم وگرنه میذارم میرم،هومن: بذار برو من از کسی اجاره نمی گیرم.

آرزو: بی مزه ای، هیچ وقت فکر نمی کردم از یه پیرمرد زبون باز بی مزه خوشم بیاد، هومن: حتما دعای پدر مادر همرات بوده، آرزو: باز نری جواب ندی فردا نهار باهمیم الانم میری خونه، هومن: خونمون دوره، آرزو: زنگ بزنم جواب ندی سیمین رو ول میکنم میام بالا سرتا، هومن: پس جواب نمیدم.

آرزو میره بالا پیش ایرج چک ها رو میده بهش و میگه خودتو میکشتی هم نمی تونستی اینقدر بفروشیش، ایرج: این یارو کی هست؟ آرزو: یه بدبخت آدم حسابی خبر نداره خورده به تور قبیله آدم خورها، ایرج: همکارته دیگه؟ آرزو: الان غیرتی شدی؟ پول خونه رو می خواستی بیا دیگه تازه بالاتر هم خریده، ایرج: یکی بزرگترشو برات می خرم.

امیر شبونه کیف دلارها رو برمیداره و قصد فرار داره و میره پشت ویلا و تو زیر زمین کیفو باز میکنه می بینه فقط چندتا از دسته دلارها توشه و همش نیست دوباره برمیگرده عاطفه از حموم میاد بیرون امیر رو صدا می کنه میگه یه چیزی واسه شام درست کنه.

خلاصه داستان قسمت سریال جنگل آسفالت ۱۱

صابر میاد دنبال ایرج و اونو میبره پیش پاشا، پاشا میاد میگه بار اولی که غزال تو رو نشونم داد فکر کردم از اون بچه باحالایی از اوناییکه یه وقت یه بچه یتیم مثل من میتونن روشون حساب باز کنند زود زدی تو ذوقم آقا ایرج، جون مادرم رو قسم خوردم ایندفعه اویزونت می کنم. ایرج: دو ساعته منو علاف کردی که بیایی اینجا که برام میتینگ بری که چی الان می خواهی اینجا منو بترسونی یا زمینو تلکه کنی بکشی بالا کدومش؟ پاشا: کدوم زمین قولنامه ات هم که عین خودت قلابیه ایرج روت هم خیلی زیاده، ایرج: آره قولنامه جعلیه برای اینکه وقت نکردم برم المثنی شو بگیرم گفتم بزار کارهام راست و ریس بشه برم بنگاهیه رو پیدا کنم المثنی شو بگیرم بیارم بدم. پاشا: چرا لقمه رو دور سرت می چرخونی اگه مال تویه برو دنبال اونیکه زمین رو ازش خریدی چرا نمیری چون نخریدیش بالا کشیدی، میدونی چرا تو سینما باهات قرار گذاشتم چون خیلی فیلمی، این سینما، اون برج اون حموم بابت هیچ کدومش یه قرون هم ندادم فکر میکردم زرنگم ولی تا قبل اینکه تو رو ببینم، الانم آوردم اینجا تا بفهمی الانم اگه چیزی نگفتم بابت خریتم نبود، ایرج: آره اون زمین لک داره آدم داری بده یه قولنامه جعلی تمیز برات درست کنه بری از دهن دولت بکشی بیرون سهمت هم بیشتر کن، پاشا: چقدر بیشتر؟ ایرج: اونقدری که من بتونم طلبم رو به داود بدم بسمه، اون زمین مال من و شریکم بود سندش به اسم اون بود یکی جای طلبش دادبه من، پاشا: کدوم یارویی شریک تو بوده؟ ایرج: کمال صباغان، قرار بود وقت سند که رسید دو دونگ به اسم من بزنه تو شراکت به اختلاف خوردیم پوکید، چند سال بعد هم سکته کرد و تمام. پاشا: هنگامه و مادرش میدونن، ایرج : نه قرار نبود کسی خبردار بشه، چون طلب من کم بود قرار شد قولنامه پیش من باشه تا روز محضر، الانم پول دستم بیاد سهم هنگامه و مادرش رو میدم بزار قالب کنده بشه، پاشا: قالب رو من میکنم اما به روش خودم،از الان اون زمین مال منه، زمین بی صاحب میرسه به کسی که زورش بیشتره الان زور من بیشتره من سهمت رو میدم اما به روش خودم، اصل قولنامه کجاست؟ ایرج: کارگاه. پاشا به صابر میگه بریم کارگاه.

فرشته و جمشید تو خونه کارت بازی می کردن که دوباره باهم جر و بحثشون میشه جمشید میاد از خونه بزنه بیرون، پاشا میرسه میگه به بانو چی دادید، جمشید میگه فری گفت قرص بدیم آروم بشه، فرشمیگه من گفتم چرا اینقدر گیر میدی تو که نیستی بدار اینا رو بخوره یه کم آروم بشه. پاشا میره پیش بانو بهش میگه فردا برید خرید پرده و مبل بگیرید و یه دستی به خونه بکشیم. بانو میگه تو منو یاد بابام میندازی اونم مثل تو زور میگفت، من نمیخوام کسی نگرانم باشه و برام کاری کنه، عذابم نده پاشا. پاشا: من هر کاری می کنم واسه توئه شب و روزم تویی، بانو: همینو نمی خوام، پا: چیکار کنم خب بچه ننه ام. پاشا میره تو اتاقش دوباره یه نگاهی به قولنامه دستی میندازه بعدش میزنه به دیوار روی تخت دراز میکشه و فیلم می بینه.

صبح ایرج و آرزو میرن بانک چک ها رو نقد کنند، مسئول بانک میگه چک ها ثبت نشده ا کی گرفتی؟ ایرج میگه دخترم خونه اش رو فروخته الان مشکلی داره؟

عزالدین میاد بالا سر سیمین تو بیمارستان بهش میگه واست بستنی خریدم تا برسم آب شد پرستاره گذاشت فریزر گفت فعلا بهت نریدم، سیمین میگه اومدی منت کشی، غزال: نمیدونم چرا همیشه همه چیز تقصیر منه؟ حقم که باهامه من باید بیام منت کشی اون شوهر کجت هم یه جور خط و نشون می کشه انگار من این بلاها رو سرتون آوردم. سیمین: واسه همین نمی خواستم هیچ کدومتون رو ببینم، هر جفتتون پرویید، غزال: سیمین چرا نمی گی کار ایرج خودتو خلاص کنی؟ سیمین: چه فرقی می کنه کار ایرج باشه آبروی من نمیره، غزال : برات وکیل گرفتم میگه کار به دادگاه بکشه سخت میشه واست خیانت در امانت بریدن. سیمین: بخدا راضی ام برم زندان پیش کساییکه منو نمیشناسن، اینجا روم نمیشه سرم رو بالا بگیرم، غزال: من واست درستش می کنم.

آرزو و ایرج میرن پیش هومن، آرزو میاد پیش ایرج میگه هومن گفته یه اشتباهی شده عصری چک دیگه میدم، ایرج عصبانی میشه میگه الان میرم تکلیفمو باهاش روشن می کنم، آرزو با نگرانی و ناراحتی میگه نیست ایرج هیچکس اسمش رو هم نمیدونه، الکی گفته اینجا پاتوقمه، باهم میرن در خونه و هیچ کس باز نمی کنه، آرزو میگه من زندگیم اون تویه مگه میتونه بذاره بره، ایرج: حالا که گذاشته رفته، خوب جواب منو دادی الان به مامانت چی بگم، آرزو: پیداش می کنم، ایرج: بابا یارو رفت الان معلوم نیست کجا نشسته داره به ریش ما می خنده، من در حق تو بدی نکرده بودم ولی تو در حق من بدکردی، دمت گرم.

عاطفه می خواست بره بیرون به امیر میگه برو تو می خوام در رو قفل کنم اما امیر بهش می گه اگه میشه قفل نکنی من دلم می گیره، عاطفه میگه برای شام غدا بداره و جایی هم نره اگه بره پوستتو می کنم.

امیر از راه مخفی میاد بیرون با یه موتوری میره دنبال عاطفه. عاطفه میره دم مدرسه دخترش تا ببینتش، امیر از دور می بینتش. عاطفه بعدش میره میره توی یه خونه و بعدش صابر میرسه و میره تو، امیر می بینه شوکه میشه که عاطفه و صابر دستشون تو یه کاسه است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا