هنری

خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال جذر و مد + دانلود قسمت ۱۲ سریال جذر و مد

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت دوازدهم سریال جذر و مد به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز یکشنبه منتشر می شود.

سریال «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه‌کنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد، این سریال در روزهای یکشنبه و سه شنبه از این پلتفرم منتشر می شود. آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسن‌پور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت و فقیهه سلطانی نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت دوازدهم سریال جذر و مد را خواهید خواند.

خلاصه قسمت دوازدهم سریال جذر و مد

نیلوفر میاد دیدن مادر که داشت صبحونه می خورد، بهش میگه دیشب تا صبح نخوابیدم، بهتون پیام داد؟ نمی خواهید چیزی بگید؟ مادر میگه اگه چیز مهمی بود که میگفتم، نیلوفر میگه اگه چیز مهمی نبود که شما اینقدر بهم نمی ریختید، مشخصه که دیشب هم نخوابیدید. اما مادر حرف رو عوض میکنه و چیزی نمیگه.

امیر، بهنام رو صدا میکنه تو اتاقش بهش میگه من بهت هشدار داده بودم که دندون لق رو بکن بنداز دور. بهنام میگه من جنایت که نکردم اینها اصلا حرف منو متوجه نمیشن خواستگاری من چه ربطی به کارم داره، شما قصوری تو کار من دیدید که باید اخراج بشم، جوابتون منفیه باشه چرا کارم رو از من می گیرید؟ امیر میگه من کارت رو نمیگیرم، بهنام میگه اما جلوش رو هم نمی گیرید، امیر میگه چاره ای ندارم چون دعوا میشه. مهندس گودرزی سر خواستگاری تو از دخترش عصبانی نیست، سر رابطه پنهانی تو با دخترش عصبانیه، اگه عین معمول میومدی خواستگاری میکردی یه جواب منفی میشنیدی میرفتی این اوضاع ما نبود. بهنام میگه من فقط دنبال یه دلیل منطقی برای اخراجم هستم، امیر میگه دلیل احمقانه، یه وقتایی باید زمان بگذره ، بذار عصبانیتش بخوابه من باهاش حرف میزنم برت میگردونم سر کار. یکم صبر کن برو سفر شاید همه چیز درست شد.

بهنام میره وسایلهاشو جمع می کنه، عطائی میاد پیشش ، بهنام میگه خوشحال باش دارم میرم اخراج میشم. عطائی میگه این حرفها چیه من همیشه باهات رو راست بودم. بهنام میگه خواهش میکنم ادای آدم خوبها رو در نیار که من خوب تو رو میشناسم، من که میدونم تو چشمت به این میز هست. عطائی میگه من توهینهاتو نشنیده میگیرم، اما بهنام بدون اعتنا میذاره میره و عطائی هم از رفتن بهنام کلی خوشحال میشه.

امیر با دوربین مدام میز گوهر و کارهاش رو چک می کنه.

عطائی از فردوس می پرسه که چی شد مهندس تیمورفام این بهنام رو اخراج کرد؟ اما فردوس جواب درستی بهش نمیده و دست بسرش میکنه، هرچی هم به پردیس زنگ میزنه جواب نمیده مجبور میشه خودش راهی اصفهان بشه، نیلوفر میاد و به امیر میگه بره جلوی فردوس رو بگیره، فردوس میگه دارم میرم گوشش رو بگیرم بیارمش تو خونه زندونی کنم عشق از سرش بپره، نیلوفر میگه سه روز دیگه امتحانش تموم میشه میاد اونموقع هر کار خواستی بکن. فردوس خیلی عصبانی بود و امیر میگه باشه ما هم باهات میاییم. امیر و نیلوفر هم سوار ماشین میشن و باهاش میرن.

مادر حالش حسابی بد بود، گوشیش زنگ میخوره رضوان اسم مزاحم سیو شده بود، اما وقتی مادر گوشی رو وصل میکنه اون جواب نمیده. پیام میده که رضوانم. مادر براش ویس میفرسته از بچه هام دور بمون اگه بهشون نزدیک بشی زندگی رو برات جهنم میکنم به نفع خودته که این بازی کثیف رو ادامه ندی گورتو دوباره گم کن. رضوان پیام میده که پس هنوزم فکر می کنی کار درستی کردی؟ مادر پیام میده نه اشتباه کردم نباید همچین لطف بزرگی بهت می کردم. رضوان تهدید میکنه که باید به بچه هات جواب پس بدی، مادر میگه من ترسی ندارم که بچه هام حقیقت رو بدونن تو باید بترسی، فکر هم نکن که میتونی باج بگیری ازم، وگرنه پیدات میکنم بلایی که سرت نیوردم رو سرت میارم. اما رضوان میگه باید بترسی ۳۰ سال به بچه هات دروغ گفتی.

بهنام میره پیش مسعود، مسعود بهش میگه که بازی برده رو باختی، خواستگاری هم بهونه خوبی دستش داد، بهنام میگه نباید به حرفت گوش میدادم و باید به تیمورفام می گفتم، مسعود میگه گوش نکردی اتفاقا. بهنام میگه اگه میگفتم وضعیت فرق می‌کرد. مسعود میگه چی میشد میشدی قائم مقام شرکت و با پردیس میرفتی ماه عسل، پردیس راست میگه که تو اصلا شبیه عاشق ها نیستی. بهنام بهش بر میخوره میگه از من عاشقتر کسی نیست. مسعود میگه تو برای بدست آوردن پردیس یه ورق خوب داری که اونم از دست دادی. بهنام میگه از همون اول مثل بازنده ها بودم وقتی فهمیدم عاشقش شدم به خودم گفت این از اون عشقاست که باید تو تنهایی خودم باهاش حال کنم و جیک نزنم، اما عقل مگه حریف دل میشه، من تنها دلخوشیم این بود که میاد شرکت باهاش ریاضی کار می کنم، من به همون راضی بودم، من هر روز تو این یه سال مردم و آب شدم، وقتی اومد بهم گفت از من خوشش اومده و برم خواستگاریش گفتم که وای همه چیز تموم شد، من همیشه نقطه جدائی رو خواستگاری میدونستم من تو این یه سال هزاربار باختم بخاطر همین این باخت زیاد اذیتم نمیکنه.

مسعود میگه میدونم باید الان دلداریت بدم اما راه نداره ایراد کار تو اینه که فراموش کردی بازی انفرادی نیست، از وقتی پردیس بهت گفته دوستت داره بازی تیمی شده، وسط حرف مسعود موبایل بهنام زنگ میخوره می بینه پردیسه، مسعود میگه جواب بده یارت نمیخواد بازنده باشی.

تو مسیر یه جا نگه میدارن، امیر نوشیدنی گرم میخورن تا آروم بشن، نیلوفر میگه واقعا که رفتارتون عین بچه ها میمونه، امیر میگه کاش کل زندگیمون رو بچه بودیم بعد ده سال آخر رو فقط بزرگ می شدیم من خودم قدیما آدم ۴۰ ساله می دیدم میگفتم چقدر پیر شده الان با ۴۴ سال سن می بینم کلی آرزو دارم برای خودم که مونده و آخرش هم میره زیر خاک، اما حرف اصلی من اینه که آدمی نباشیم که بذاریم یه نفر تو زندگیش آرزو به دل بمونه، به ما فقط یاد دادن از سلامتی عزیزانمون مراقبت کنیم اما یاد ندادن که از امیدهاشون هم مراقبت کنیم، بچمون یه خار میره تو دستش دلمون ریش میشه اما خودمون بدترین زخمها رو بهش میزنیم.

امیر حرفهاشو میزنه و سوار ماشین میشه اما حرفهاش به دل فردوس و نیلوفر اثر می کنه و برمی گردن.

پردیس میاد نوشهر، بهنام میره فرودگاه دنبالش، بهش میگه اینم از خواستگاری، پردیس میگه خواستگاری نیومدی که هنوز، هر وقت گل و شیرینی گرفتی اونوقت بگو. بهنام می پرسه خبر دارن اومدی؟ پردیس میگه خونه نمیرم، امشب اینجا می مونم فردا هم میرم تهران خونه یکی از دوستام. اومدم فقط تو رو ببینم دلم برات تنگ شده بود، میخوام برم تهران یکم بترسونمشون، اگه اونا به نظر من اهمیت نمیدن منم به اونا اهمیت نمیدم و آزارشون میدم میخوام بفهمن که تو تصمیمم جدی هستم. بهنام میگه تو حق نداری اینکار رو بکنی، اونا مادر و پدر تو هستن، نباید عجله کرد آدم عاقل پل های پشت سرش رو خراب نمیکنه، بابات از رابطه مخفی ما ناراحته خب حق داره، بالاخره شرایط اینطور نمی مونه عوض میشه اونا هم آروم میشن، الان تو گفتی تصمیم جدی داری چی هست؟ پردیس میگه پایه ای با هم فرار کنیم؟ اگه کاری که میخوام رو انجام دادم نتیجه نداد بعدش با هم فرار می کنیم میریم یه جا به هیچ کس هم نمی گیم، میریم دبی، ترکیه. بهنام میگه زیاد فیلم می بینی، همینطوری خونواده تو به خون من تشنه هستند، حالا اینکار رو هم بکنم دیگه واویلا، پردیس میگه هیچی عوض نمیشه بابای من حتی نظر منو نپرسید فقط کلی پیام تهدید و تشر برام فرستاد، این قانون مادر جونه، ولی من زیر بار این قانون احمقانه نمیرم.

بهنام میگه خیلی سخته فکر کن یه بچه رو بزرگ کنی بعد یکی بیاد ببرتش، من خودم دوست ندارم یکی با بچه من اینکار رو بکنه، پردیس میگه حتی اگه پدر و مادر بدی باشی؟ بهنام میگه پدر و مادر تو پدر و مادر بدی نیستن، شاید هم باشن ولی این راه حلش نیست. پردیس میگه پدر و مادر من کم عقلن خودشون چوب این زورگویی ها رو خوردن درس عبرت واسشون نشده، دایی، بابام، عمه ام، مامانم همشون بدون عشق ازدواج کردن، بهنام میگه بابا و مامان تو که همدیگه رو دوست دارن، پردیس میگه نه اونا فقط بلد دوست داشتن رو بازی کنن.

امیر واسه پرهام ویس میفرسته که دلم برات تنگ شده، میدونم بزرگ شدی پس بهتره کاری رو که میدونی صلاحه انجام بدی من فقط می خوام حال تو خوب باشه، از حال مادرت هم منو بی‌خبر نذار.

گوهر مشخصات مشتری جدید رو میبره برای زالی و ازش عذرخواهی میکنه و اینکه قهر نباشن باهم اینطوری کار کردن براش سخته. زالی با حرفهایی که گوهر میزنه تصمیم میگیره باهاش آشتی کنه.

نیلوفر به امیر زنگ میزنه که مامان دوباره سرفه هاش برگشته، امیر میگه هر چی هست از استرسه، امشب میرم پیشش ببینم کی دیشب بهش زنگ زده بود.

پرویز میره سر ساختمون و به فردوس میگه اومدم طبق قولمون یه تحقیقی انجام بدم تا مشتری بیارم واسه پروژه، فردوس میگه مگه من قبول کردم؟ لطفا اینقدر موی دماغ نباش و برو، اگه کاری داری بگو کمکت کنم، پرویز میگه هر چی میگذره یه چیزهایی می‌شنویم که بیشتر شرمنده مهندس میشیم، الان کارگرها میگفتن که مهندس اونقدر که برای مرحوم عیسی معرفت به خرج داده واسه هیچ کس انجام نداده، صحبت یه جوشکار بود که تو یکی از پروژه ها افتاد مرد اما مهندس تو ختمش شرکت نکرد، اما حسابی برای عیسی مایه گذاشتید مثل وام و استخدام دخترش و … من حیرون موندم از کارشون عجیب نیست، ما قدردان زحمات شما هستیم.

زالی به گوهر میگه شما خودتون برید سر پروژه مهندس رو بجون من نندازید، از گوهر هم بابت حرفهایی که زده بود عذرخواهی می کنه.

فردوس سر پروژه به امیر میگه پرویز داره میره رو اعصابم هی گوشه کنایه میزنه که چرا مهندس هوای خانواده عیسی رو داره، خوبیه زیاد مفتخور رو هوایی میکنه، امیر نذار زالی بره رضایت بده، امیر میگه من قول دادم که رضایت میده اگه جلوشو بگیرم میفهمی چیزی شده. فردوس میگه باشه پس دفعه بعد دیدیش بگو من عیسی رو کشتم، گوهر همون لحظه میرسه سر پروژه و به مشتری همه توضیحات رو میده.

رفیق شهباز میاد میگه یه چک هست باید نقدش کنی، شهباز میگه نمیتونم یکی رو زدم رضایت نده آزادی مشروطم میماله، اصلا نباید اطراف پاسگاه پیدام بشه، رفیقش میگه طرف بچه سوسوله به کلانتری نمیکشه، شهباز میگه وسوسه نکن نیستم اصلا به نامزدم قول دادم، خلاف تعطیل، رفیقش میگه چرت نگو، تو هنوز داری مهریه زن اولتو میدی بیا این چکو نقد کن سکه بگیر بنداز جلوش. شهباز میگه صبر کن این پرونده رو ببندم بهت خبر میدم، رفیقش میگه اصلا بگو جیگرشو ندارم، شهباز بهش بر میخوره میگه آره اصلا نیستم.

شب امیر میره پیش مادر، بهش میگه صبح میام دنبالتون بریم تهران پیش دکتر، مادر میگه نمیخواد چند روز مراعات می کنم خوب میشه، امیر میگه این یارو کیه هی بهتون پیام میده عصبیتون کرده؟ مادر میگه مزاحمه، پیام های چرت و پرت میفرسته، امیر میگه شماره اش رو بدید از طریق پلیس پیگیری کنم. مادر میگه نمی خواد یه چند روز بی‌محلی میکنیم پیام نمیده، امیر میگه اینطوری می خواهید بی محلی کنید؟ با داد و بیداد و حرص خوردن. مادر میگه می بینم حنانه و فرید دقیق بهت گزارش دادن، مادر می خواد زنگ به زنه حنانه اما امیر میگه خوبیت نداره بارداره استرسی میشه، مادر گوشی رو قطع میکنه، امیر بهش میگه چیو پنهون می کنی؟ مادر میگه چیزی نشده بخوام پنهون کنم، بعد میگه حالا که از پنهون کاری حرف زدی چیزی هست از فائقه و پرهام که من ندونم؟ امروز فائقه میگفت چند وقت بیشتر میمونه من دیگه چیزی ازش نپرسیدم، گفتم از خودت بپرسم بهتره. امیر میگه من الان دارم از شما می‌شنوم خبر ندارم، چند روزه باهاش حرف نزدم حتما تازه تصمیم گرفته حالا ازش می پرسم، مادر میگه بهش بگو برگرده ، پرهام کنکور داره وقتش تلف میشه، بلیط رو که اوکی کردی یه نسخه هم برای من بفرست. امیر موقع برگشت از خونه مادر به فائقه زنگ میزنه اما او جواب نمیده.

مسعود به بهنام میگه من یه عذرخواهی به پردیس بدهکارم زر مفت زدم گناهش شستم، بهنام میگه حق با تو بود که گفتی یارت نمی خواد بازنده از زمین بیای بیرون، کله شق بودنش نگرانم میکنه، دوست ندارم تو روی پدر و مادرش وایسته، مسعود میگه به تو چه، طرف بهتر اونا رو میشناسه میدونه چیکار کنه تو که عرضه نداشتی، بهنام میگه چون گروکشی نکردم عرضه ندارم.

امیر شب موقع استراحت تو خونه اش مدام یاد گوهر و کارهاش و حرفهاش میفته و …

سریال جزر و مد

دانلود سریال جذر و مد قسمت دوازدهم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا