هنری

خلاصه داستان قسمت دهم سریال جذر و مد + دانلود قسمت ۱۰ سریال جذر و مد

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت دهم سریال جذر و مد به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روزهای یکشنبه و سه شنبه منتشر می شود.

سریال «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه‌کنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد،  این سریال در   روزهای یکشنبه و سه شنبه  از این پلتفرم منتشر می شود.  آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسن‌پور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت و فقیهه سلطانی نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت دهم سریال جذر و مد را خواهید خواند.

خلاصه قسمت دهم سریال جذر و مد

گوهر به همراه اختر و دخترش تو بازار گشتی میزدن که گوهر از کمالات و وجنات امیر برای اختر تعریف میکنه، اختر هم ازش می خواد که اگه میشه دست شوهرش رو هم تو اون شرکت بند کنه ، گوهر هم میگه بذار خودم جاگیر بشم حتما.

گوهر از بازار یه اردک میخره تا باهاش غذا بپزه، شب که میره خونه با اردک یه غذای محلی می پزه و با پیک برای امیر میفرسته، امیر تحویل میگیره می بره خونه باز می کنه می بینه دو تا قابلمه غذا برنج و خورش هست، زنگ میزنه به گوهر و بهش میگه خیلی زحمت کشیدید و تشکر میکنه، گوهر هم میپرسه که آغوز مسما دوست دارید؟ امیر میگه من اسمش رو نمیدونم ولی بو و شکلش خیلی هوس انگیزه . گوهر میگه بهتر از غذای بیرونه که هر روز میگیرید، امیر می پرسه آدرس منو از کجا اوردید؟ گوهر میگه چندباری بابام براتون پیک گرفته بود آدرستون رو داشتم بعد عذرخواهی میکنه. بعد میگه تا وقتی خانمتون برگرده اگه چیزی هوس کردید بگید من براتون آماده میکنم.

فائقه میاد اتاق پرهام و میگه فکر نمیکردم اینقدر قهر کنی؟ پرهام میگه قهر نیستم فقط عصبانی هستم، چرا بهم نگفتید چیکار می‌خواهید بکنید؟ فائقه میگه تو الان متوجه نیستی بعدا می فهمی من برات چیکار کردم. پرهام میگه تو بابا رو بازی دادی بهش دروغ گفتی، فائقه میگه خب اگه دروغ نمیگفتم نمیذاشت بیاییم من بخاطر تو اینکار رو کردم. پرهام میگه پس چرا نظر منو نپرسیدی؟ فائقه میگه بخاطر خوشبختی تو این کار رو کردم. پرهام میگه خوشبختی ای که بابام توش نباشه نمیخوام. فائقه میگه الان نمیفهمی بعدا از من تشکر می کنی، من دیگه برنمی گردم تو هم تصمیمت رو بگیر، اگه انتخابت بابات بود بگو گوشیت رو بدم.

نیلوفر میره خونه امیر بهش میگه کلید بده یکی رو بفرستم خونه رو برات تمیز کنه، امیر میگه جمعه خودم تمیز می کنم، بعد بهش میگه شنیدم با فائقه دعوات شده؟ امیر میگه آره پریشب زنگ زدم پرهام همه چیز رو بهش گفتم، نیلوفر میگه وقتشه به مادر بگی. امیر میگه بگم اول منو میذاره سینه دیوار بخاطر اینکه ضمانتش رو کردم. بعد میگه ازت خواستم بیای که باهات حرف بزنم، شنیدم پاتو داری میذاری جای پای مادر؟ همه این سالها مادر نظر ما رو نپرسید برید و دوخت تو دیگه واسه دخترت این شکلی نباش، نیلوفر میگه پردیس چی گفته؟ امیر توضیح میده که بهنام گفته، وقتی باهام حرف زد یاد اونموقع های خودم افتادم و تهدیدهای مامان، بال بال زدن های خودم. نیلوفر میگه این پسر اصلا لقمه دهن ماست؟ امیر میگه من نمیدونم این دهن وامونده ما چه فرقی با بقیه داره که هر لقمه ای در شانش نیست. نیلوفر میگه مامان مخالفه، امیر میگه زندگی من رو ببین همون نسخه ایه که مادر پیچیده، باطنش از ظاهرش هم بدتره.

نیلوفر میگه الان من چیکار کنم؟ امیر میگه اینهمه سال حق دختری رو برای مادر بجا اوردی حالا حق مادری رو برای دخترت بجا بیار باهاش نجنگ. نیلوفر میگه مشکل ما فقط مادر نیست فردوس هم از این پسره خوشش نمیاد. امیر میگه اصلا قرار نیست فردوس خوشش بیاد اونیکه باید خوشش اومده، بهنام پسر خوبیه اگه مشکلی داشت من خودم مخالفت می کردم، شما هم یه تحقیقی بکن اگه مشکل منطقی پیدا نکردی قبول کن هر چند که تو جنگ با دل منطق می بازه.
شهباز سر سفره نشسته بود مادرش به پرویز اشاره میکنه که بحث گوهر رو پیش بکشه، پرویز به شهباز میگه قحطی دختر که نیومده به نظر من غرورت رو نشکون گوهر زن تو نمیشه، دختره دوستت نداره مخصوصا الان که یه کار خوب هم گیر اورده، دیگه آقا بالاسر میخواد چیکار؟ شهباز تازه می فهمه که گوهر کار جدید پیدا کرده و میره تو شرکت پدرش. شهباز عصبانی میشه که چرا زودتر نگفتید و جلوشو نگرفتید؟ بعد هم داد میزنه من دوست ندارم بره سر کار. پرویز میگه تو چیکارشی؟ به تو چه ربطی داره؟ شهباز کاپشنش رو برمی‌داره و میره بیرون. با رفتنش منیر به پرویز میگه من به تو گفتم این بچه حالش گرفته یه چیزی بگو دلگرم بشه، بعد تو اینا رو بهش میگی؟ پرویز میگه چرا الان اینا رو میگی؟ من فکر کردم میگی یه چیزی بگم قید عروسی رو بزنه.
عطائی میره پیش باقری یه جوری صحبت می‌کنه که بگه من تو فاکتورها دست نبردم این پورحسین هم مدام به من پیله میکنه، من مطمئنم بهنام فهمیده کار کیه شاید هم ردش رو زده وایستاده مطمئن بشه، بعد از باقری میپرسه که به تو چیزی نگفته؟ اما باقری لو نمیده که چه خبره.
بهنام به پردیس میگه همه چیز رو به داییش گفته و اونم خوب برخورد کرده، اما گفته که نمیتونه کمکمون کنه. پردیس میگه اگه به من میگفتی نمیذاشتم بری با داییم حرف بزنی، اما حالا بد هم نشد لااقل فهمیدیم که اون یه نفر مخالف نیست، بهنام میگه حالا نوبت توست یه کاری کنی، پردیس میگه من به موقع کارم رو انجام میدم وقتی به ته خط رسیدیم. بهنام میگه من الان تقریبا ته خطم. اما پردیس میگه من اول باید از تو مطمئن بشم بعد.
باقری زنگ میزنه به بهنام میگه یه چیز بگم حالت خوب بشه، عطائی اومده بوده ازش حرف بکشه و ببینه که تو میدونی کار کیه منم گذاشتم تو کاسه اش. بهنام میگه حالا این خبر چرا باید حال منو خوب کنه؟ باقری میگه مطمئن باش گودرزی اونو فرستاده تا ببینه تو چیزی فهمیدی یا نه الان وقتشه بری سراغش و بازی رو شروع کنی.

گوهر میخواد بره سر پروژه چون مشتری جدید قراره بیاد اما زالی بهش میگه نیازی نیست شما حضور داشته باشید، اسم مشتری و زمان بازدید رو اعلام می کنید ما خودمون واسه بازدید نفر میفرستیم سر پروژه، گوهر میگه بهتر نیست خودم برم چون باهاشون حرف زدم لِمشون رو پیدا کردم، زالی بهش میگه بر منکرش لعنت شما لم هر کی رو بخواهید پیدا می کنید، بعد بهش میگه آفرین تو از اونایی هستی که دوست داری از سرچشمه آب بخوری، گوهر بهش برمیخوره، زالی میگه بهت هشدار میدم که چشمه صاحب داره ازش آب بخور اما یه وقت فکر شنا به سرت نزنه، گوهر میگه متوجه منظورتون نمیشم منظورت از چشمه چیه؟ زالی میگه بهتره بگم کیه، مهندس تیمورفام ، دیدم که مادرشون و خواهرشون چطور کسایی که با عشوه به مهندس نزدیک میشن رو چیکار میکنن، گوهر عصبانی میشه و خودکار رو طرف زالی پرت میکنه و با صدای بلند بهش میگه حرف دهنت رو بفهم، زالی هم عصبانی میشه بهش میگه دختره بی ادب برو بیرون، با صدای دعوا نیلوفر میاد میگه چه خبره؟ گوهر میگه به من ربطی نداره این حرف زشت زده، زالی هم میگه ایشون سمت من خودکار پرت کردن. دعوا بالا میگیره همون لحظه شهباز سر میرسه و با زالی دست به یقه میشه و دعوا میکنن، شهباز همه چیز رو بهم میریزه، مامور خبر می‌کنند و میبرنش بازداشت.

فردوس میاد میگه چه خبر شده گوهر میگه تقصیر من نیست، زالی رو نشون میده و میگه حرف بد به من زد، فردوس میگه هر کی حرف بد بزنه کتکش می زنید؟ خانم اخراجی شما تکلیف فامیل لاتت رو هم قانون مشخص می کنه. فردوس زالی رو صدا می‌کنه و جلوش به گوهر میگه قبل از اینکه برید جلوی جمع از آقای زالی عذرخواهی می کنید بعد تشریف می برید، اما گوهر اهمیت نمیده و وسایلش رو جمع می کنه میره، زالی میگه معذرت‌خواهی نخواستم شرش کم. جلوی در شرکت امیر میرسه گوهر رو می بینه صداش میزنه اما گوهر بی اهمیت میره.

امیر میره بالا نیلوفر و فردوس و زالی رو صدا می کنه تو اتاقش، فردوس میگه از اول هم استخدام این خانم اشتباه بود، زالی میگه من داشتم با این خانم صحبت می کردم مظفر اومد گفت که خانم مهندس با خانم مردانی کار دارن، من بهش گفتم کارت رو تموم کن برو اما ایشون فحاشی کردن و خواستن منو بزنن، مظفر هم شاهده ، مظفر مجبور میشه حرف زالی رو تایید کنه. امیر میگه من از همه سوال میکنم غیر از این باشه باهات برخورد می کنم. با خارج شدن زالی، فردوس میگه امیر چی داری میگی، گیریم که حرف بد زده باشه مدیرشه اون نباید جواب میداده، من نمیدونم تو چرا همش طرف این دختر رو میگیری؟ امیر شاکی میشه که من اصلا حرف زدم طرف کسی رو گرفتم؟ نیلوفر می پرسه حالا می خوای اخراجش کنی؟ نیروی مفیدی بوده. فردوس میگه اگه الان جوابش رو ندیم همه یاغی میشن، نیلوفر از اتاق میره و میگه من نمیدونم. با رفتن نیلوفر، فردوس به امیر میگه صدبار بهت گفتم صلاح نیست این خانم پاش به شرکت باز بشه و این خانواده پیش ما باشند، هر روز یه ماجرایی میشه داییش شر داره میشه محبت بی دلیل تو داره سوال میشه واسه همه. دایی اش ماشینم رو شناسایی کرده ، امیر میگه نکنه بره به پلیس بگه؟ فردوس میگه الان بهترین فرصته که دیگه این خانم نیاد اینجا ما که کمک کردیم بهشون دیگه بسه، جون من دست از سر وجدانت بردار. فردوس میخواد از اتاق بره یکدفعه یاد پورحسین میفته می پرسه اونروز باهاش چیکار داشته؟ امیر میگه خودت بعدا میفهمی.

گوهر میرسه خونه ، پرویز سند دستش بود به گوهر میگه از کلانتری زنگ زدن که واسه شهباز سند بیار، با کی دعوا کرده؟ تو شرکت شما چیکار میکرد؟ گوهر با عصبانیت میگه این دومین باره که منو از کار بیکار کرده، برید از خودش بپرسید . پرویز میگه تو آخر سرش رو به باد میدی. این بچه عاشقته، گوهر میگه مرده شور عشقش رو ببره، منیر میاد بیرون گوهر رو صدا میکنه، که پسرم اگه بلایی سر خودش بیاره من چیکار کنم؟ گوهر میره تو خونه و در رو باز نمیکنه.

عطائی میره پیش فردوس و میگه با کاری که مهندس کرده و حرفهای باقری مطمئنم که یه چیزی میدونه، قبلا جرات نداشت با من اینطوری حرف بزنه. ما چرا اینقدر معطل می کنیم خیلی راحت میتونیم کله اش کنیم، فردوس میگه امیر مخالف اخراجشه، عطائی میگه منظورم اخراج نیست، هزار تا راه دیگه هست. با شناختی که از مهندس و شما دارم اگه پورحسین حرفی زده بود واسه مطمئن شدن میومد ازت می‌پرسید، من یقین دارم که هنوز چیزی بهش نگفته. فردوس میگه چی تو سرته؟ عطائی میگه خیره.

آیدا میاد جلوی شرکت به امیر میگه قرارداد رو آوردم بجز یکی دو مورد مشکل دیگه نبود، امیر میگه بده به آقای گودرزی، آیدا میگه رفتم نبود، امیر پرونده رو میگیره میگه من بهشون میدم. آیدا میگه میشه تا یه جایی منو برسونی؟ امیر مجبور میشه قبول کنه. تو مسیر آیدا از خاطرات گذشته و سفرشون به شمال میگه و بعد میگه من اشتباه کردم باید همون موقع که گفتی فرار کنیم به حرفت گوش می کردم، از بابام ترسیدم.

امیر میگه خدا رحمتش کنه دیگه از کسی حساب نمیبری؟ آیدا میگه نه، اگه زنده هم بود حساب نمیبردم ترس یه جور حماقته، امیر میگه نه لازمه، سر نترس یه روزی به باد میره، آیدا میگه اگه اونطوری که نمیخوای زندگی کنی نکنی بهتره که به باد بره، تو فائقه رو دوست نداری فقط وانمود میکنی دوستش داری ولی منو دوست داری چون ازم فرار می کنی، امیر میگه با این حرفها به چی میخوای برسی؟ آیدا میگه من تحسینت میکنم که زن و زندگیت وفاداری من نمیخوام خرابش کنم ، یه جای پرت و خلوت تو زندگیت برام باز کن، قول میدم یه جوری بیام توش که هیچ کس نفهمه هیچ کس مثل من نمیتونه بهت عشق و آرامش بده، بهش فکر کن …

سریال جذر و مد

دانلود سریال جذر و مد قسمت دهم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا