هنری

خلاصه داستان سریال ترکی خواهران و برادران

در این پست از صفحه فردا خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران از نظرتان می گذرد. سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.

سریال ترکی محبوب و پر بیننده خواهران و برادران سریال ترکی خواهران و برادران در ۴ فصل در حال حاضر ارائه شده مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده اگر شما نیز جز کسانی هستید که سریال خواهران و برادران را دنبال می‌کنید، همراه ما باشید.

سریال ترکی خواهران و برادران یکی از بهترین سریال‌های ترکی در سال‌های اخیر محسوب می‌شود. کشور ترکیه در ساخت سریال‌هایی مانند این مجموعه توانایی فراوان دارد و همچنین طرفداران بسیاری از سراسر دنیا به‌خصوص در کشور ایران دارد. سریال‌های خانوداگی و عاشقانه از جمله علایق ایرانی‌ها است که سریال‌های ترکی، این موضوع را به خوبی پوشش می‌دهند.

قطعا دانلود سریال ترکی Kardeslerim یکی از بهترین تجربه‌های شما خواهد بود. این سریال به دلیل حجم زیادی از اتفاقات مختلف و داستان‌های متفاوت، بسیار هیجان انگیز است و همین جریان باعث می‌شود که احساس بی‌حوصلگی نکنید. درنهایت داستان طوری طراحی شده است که هرچه به سمت جلو پیش می‌رویم، با لحظات دراماتیک‌تری مواجه می‌شویم. تا انتهای این مقاله با ما همراه باشید تا با سریال ترکی برادر و خواهرانم آشنا شوید.

قسمت ۳۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران

قسمت ۳۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران

اوگولجان تو کلاس در حال سوال طرح کردنه و از عمر هم مشورت میگیره وقتی الیف میاد بهش میگه بیا این سوالارو بگیر تو پاسخ بده بهش الیف میگه اینا چیه دیگه؟ چرا باید جواب بدم؟ اوگولجان میگه یه نظرسنجیه الیف میگه باشه جواب میدم. ایاس میره تو تریا و بدون در نظر گرفتن صف قهوه میخواد بخره که آسیه بهش میگه نمیبینی ما تو صفیم؟ او میگه حواسم نبود فکر کردم همینجوری داری نگاه میکنی سپس باهم کمی بحث میکنن و ایس ازش میخواد باهم یه قهوه بخورن آسیه میگه نخیر واسه چی باید باهات قهوه بخورم؟ تو دوستم نیستی و از اونجا میره. ایاس پیش صرب و لیدیا میره و میگه انگاری اونا برنده شدن استاد بوراک داره برمیگرده لیدیا میگه انگاری! بچه ها جلوی درب ورود وایسادن و منتظرن تا استاد بوراک بیان که به استقبالش برن وقتی استاد بوراک میاد همگی واسش دست میزنن و به خوبی ازش استقبال میکنن سپس بهش میگن که دلمون خیلی واستون تنگ شده بود بوراک میگه منم همینطور بچه ها میدونم که چیکار کردین ممنونم سپس ازشون میخواد تا برن سر درساشون دیگه. اوگولجان و عمر نشستن و عمر میپرسه الیف جواب داد؟ او میگه آره اونم چه جوابی! سپس واسش میخونه که درست و حسابی جواب نداده یا گفته به تو چه فقط تنها جاییو که درست جواب داده بوده مکان مورد علاقه اس بود که نوشته بود فضا اوگولجان با کلافگی میگه آخه الان من چیکار کنم؟ چجوری ببرمش فضا؟ عمر خنده اش میگیره و میگه نمیدونم به فکری بکن دیگه سپس میپرسه دیگه کیا جواب دادن؟ اوگولجان با لبخندی مرموزانه میگه سوزی عمر میگه واقعا؟ بده ببینم چی نوشته؟ سپس متوجه میشه دوست داره در حالیکه تو بغل عشقش هست و آسمان بالاسرشون شیرینی های قلبی شکل بخورن عمر به اوگولجان میگه شیرینی پز هم باید بشم.

بعد از مدرسه اوگولجان فاطما را تو مسیر میبینه و بهش میگه کجا بوده؟ او میگه سر کار سپس سراغ مادرشو میگیره که او میگه انگاری داییت داره ازدواج میکنه اورهان هم سریع واسش بلیط گرفت فرستادش بره اوگولجان میلی کنار خیابان میبینه و برمیداره و میگه من اینو میارم با خودم. عمر تو خونه به کمک آموزش آشپزی شیرینی قلبی درست میکنه سپس با سوسن یه جا قرار میزاره. سوسن سورپرایز میشه و با خوشحالی ازش تشکر میکنه آنها تو بغل هم زیر آسمون شیرینی میخورن. شب نباهت و آکیف برای کمی تفریح کردن به یک رستوران میرن بعد از چند دقیقه یامان و ثریا را میبینن که به اونجا اومدن و اونا با دیدنشون جا میخورن. ثریا تو دلش خوشحال میشه که اونا هم دیدنشون. بعد از چند دقیقه یامان با برنامه سورپرایزی که ترتیب داده از ثریا خواستگاری میکنه و او از خدا خواسته سریعا قبول میکنه و بعد از انداختن انگشتر تو دستش همدیگرو بغل میکنن آکیف بهم ریخته و نباهت شوکه شده. آنها میرن بهشون تبریک میگن و آکیف سعی میکنه بهم بزنه و میگه قرار بود با سوزان اینارو تجربه کنی جا خوردیم که یامان میگه درباره سوزان با ثریا حرف زدم سپس بچه هاشونو میکشه وسط و میگه اونا از هم متنفرن چجوری تو یه خونه میخوان زندگی کنن؟ هنوزم دیر نیست بیشتر فکر کنین اما نباهت تبریک میگه و با آکیف از اونجا میره. ایاس با صرب به شاگردی میخوان برن که یاسمین گیر میده منم ببرین اما صرب برای پیچوندش میخواد بره واسش یه لیوان آب بیاره اما وقتی میره اونا سریع از خونه بیرون میزنن و یاسمین دلخور میشه.

آنها به باری میرن که آسیه اونجا کار میکنه اما خودشون خبر نداشتن ایاس اول میگه اینجا کجاست آوردی منو دیگه؟ کسل کننده ست! صرب میگه باشه بریم یه جای دیگه که ایاس پوستر آسیه را میبینه و میگه این همون فرفریه تو مدرسه نیست؟ صرب تایید میکنه و میگه بریم که ایاس اینبار میگه نه بشین. آسیه میاد و با دیدنشون جا میخوره سپس آهنگ خوندنشو شروع میکنه که ایاس میگه چه صدایی داره پسر! بعد از تموم شدن آهنگ یه پسر دست آسیه را میگیره و مزاحمش میشه که ایاس اون پسرو میزنه آسیه دعواش میکنه که مگه ازت کمک خواستم؟ و بعد از زدن حرفاش از اونجا میره ایاس به صرب میگه واقعا خوشم اومده ازش و با هم شرط میبندن که صرف دو هفته آسیه را میتونه تورش کنه اما صرب میگه تو بگو ۱ ماه قبوله اگه نتونی موتورتو میگیرم اگه هم تونستی چک سفید میدم یا هرچی که بخوای. اوگولجان در نبود الیف به کمک آیلا به اتاق الیف میره و چراغ خوابی که خریده را میزاره تو اتاقش و خودش تو حیاط منتظره وقتی الیف میاد آیلا به اوگولجان خبر میده و او با کنترلش روشنش میکنه و الیف سورپرایز و حسابی خوشحال میشه او به حیاط پیش اوگولجان میره و بغلش میکنه و میگه که بخشیدتش و دیگه وارد رابطه شدن اوگولجان خوشحال میشه و میچرخونتش. آکیف تو خونه نشسته و به خاطر اینکه ثریا با یامان داره ازدواج میکنه بهم ریخته و الکل میخوره….

خلاصه داستان قسمت ۳۳۳ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۳۳۴ سریال ترکی خواهران و برادران

اوگولجان و عمر سراغ بچه های مدرسه میرن و بهشون میگن که ساعت ناهار میخوان اعتراض کنن واسه برگردوندن استاد بوراک یکسریا قبول میکنن یکسریا نه که اوگولجان با آتویی که ازشون داره مجبورشون میکنه تا باهاشون همراه بشن. آکیف با فاطما حرف میرنه و میگه این چه کاری بود که کردین؟ حالا خوب شد اخراج شدین؟ فاطما میگه ما اخراج نمیشیم تو نمیزاری وگرنه میرم پیش نباهت خانم میگه با ثریا خوش و بش میکردی! اورهان میگه نو چیکار به زندگی بقیه داری مامان؟ آکیف میگه الکی میگه اشتباه فکر کرده فاطما میگه اگه اشتباه بود پس چرا گوشی و گاز واسمون خریدی؟ اورهان میگه تو واقعا اینارو از آقا آکیف گرفتی؟ باج گرفتی؟ و باهاش بحث میکنه سپس گوشیو به آکیف پس میده و میگه گازم یجوری برمیگردونم یامان میاد و میگه شما که هنوز اینجایین! نمیخوام از ارن فامیلی ها تو کلوب کار کنن اورهان با مادرش از کلوب بیرون میان. آکیف از اینکه اورهان اخراج شده ناراحت میشه و به یامان میگه اشتباه کردی مرد خیلی خوبیو اخراج کردی یامان با عصبانیت میگه ولم کن بابا و میره. بچه ها تو مدرسه سر کلاس نرفتن و جلوی درب خروج از مدرسه وایسادن و شعار میدن. استادها به اتاق شوال رفتن و میگن هیچ کدوم از بچه ها سر کلاس نیستن چخبره؟ آنها صدایی میشنون که میرن به دنبال صدا و با اعتراض بچه ها روبه رو میسن که میگن تا استاد بوراک برنگرده سر کلاس نمیرن شوال میگه همینتون کم مونده بود دیگه خوبه حالا برگردین سر کلاساتون عمر میگه میریم ولی زمانی که مدیر بوراک بیاد شوال میگه نرین سر کلاس میرین کمیته انضباطی تولگا میگه باشه من میرم و پشت سر هم بچه ها همشون میگن که ما هم میریم و اوگولجان میگه دیگه همه رو که نمیتونی اخراج کنی!

همان موقع یاسمین میگه پس باید منم اخراج کنی مامان و میره تو گروه اونا که شوال میگه تو الان تو روی مادرت وایسادی؟ یاسمین میگه من طرفدار حقم خودت بهم یاد دادی شوال با عصبانیت و حرص از اونجا میره. اورهان تو مسیر رفتن به خونه با مادرش دعوا میکنه و میگه شماها چرا اینجوری میکنین؟ یه جا نمیزارین راحت کار کنم شنگول کم بود تو هم اضافه شدی بهش شدین بلای جونم! و با عصبانیت میره. شب صرب و ایاس در حال دیدن عکس های موتور هستن که شوال براشون آب پرتغال میبره یاسمین میگه چرا واسه من نیاوردی؟ سوال میگه برو از استاد بوراک بگیر یاسمین میگه واقعا باورم نمیشه تو واسه این موضوع قهر کردی! سپس با دیدن عکسی از تولگا و آیبیکه و برک که در حال رنگ کردن دیوارهای خونه هستن به بهونه رفتن پیش لیدیا پیتزا میخره و میره پیششون. آنها با دیدن یاسمین جا میخورن و خوشحال میشن سپس آیبیکه و برک با حرفاشون میفهمونن بهشون که میدونن علاقه ای اون وسط هست. اولیای بچه ها به خانه آکیف رفتن که نباهت بهش میگه چرا اینارو گفتی بیان اینجا! حداقل قبلش میگفتی به شنگول کسی میگفتم بیاد اینجا کمک! آکیف میگه قرار بود بیان کلوب ولی باز اونجا یه مراسم بود نشد بگم بیان اونجا.

سپس آکیف شروع میکنه به گفتن این که شوال داره زیاده روی میکنه بچه هامون دوست دارن استاد بوراکشون باشه تو مدرسه و تنها چیزی که از اون مدرسه میخوان همینه یکسریا مخالفت میکنن که آکیف با نباهت به دروغ میگن شما دارین ازش دفاع میکنین ولی اون پشت سرتون اصلا خوب نمیگه پشت سرتون مسخره تون میکنه که اون زنها هم متقاعد میشن و نامه هایی مینویسن که اگه استاد بوراک برنگرده ما بچه مونو از مدرسه میبریم یه مدرسه دیگه. فردای آن روز بچه ها تو مدرسه دوباره اعتراض میکنن و نمیرن سر کلاس شوال میاد و میگه اگه برنگردین همه‌تون میرین شورای انضباطی! آکیف به اونجا میاد و میگه به نظر من که این کارو نکن! شوال میگه خوب شد اومدی داشتم به خودم میگفتم پس آکیف کجاست کی میخواد سر و کله اش پیدا بشه که الان دیدم اومدی آکیف میگه راسیتش واست یه خبر آوردم. تو نمیتونی دانش آموزانی که متعلق به اینجا نیستنو اخراج کنی! شوال میگه یعنی چی؟ او برگه را بهش نشون میده و میگه من نمیخواستم دخالت کنم تو این ماجرا ولی ناخواسته وارد شدم دیشب اولیا اومده بودن خونه ما و میگفتن که استاد بورارو اخراج کردی و بچه هاشون ناراضین اگه برنگرده بچه هاشونو میبرن یه مدرسه دیگه! شوال عصبی میشه و حرص میخوره سپس قبول میکنه که بوراک را برگردونه همگی خوشحال میشن و میرن سر کلاس. حلمیه بهش کار نظافتی خورده اما نمیرسه بره واسه همین شنگول با فاطما به اونجا میرن تا تمیز کنن اونجارو…

خلاصه داستان قسمت ۳۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۳۳۳ سریال ترکی خواهران و برادران

سوسن به داخل استخر میره و با چاقویی طناب را پاره میکنه و عمر را از تو استخر بیرون میاره. سوسن کنار استخر عمر را صدا میزنه و با ترس تکونش میده و وقتی میبینه نفس نمیکشه حسابی ترسیده و سعی میکنه احیاءاش کنه و با گریه التماس میکنه تا تنهاش نزاره و با گریه ازش میخواد برگرده. عمر یکدفعه به هوش میاد و سوسن خوشحال میشه. یه پسر با موتور جلوی در خانه شوال میره و شروع میکنه به گاز دادن صرب از صدای گازهای ممتد عصبی میشه و با شوال و یاسمین به بیرون میرن تا ببینن کیه صرب میخواد با اون پسر دعوا کنه که وقتی او کلاه کاسکت را درمیاره صرب با تعجب میگه عیاس! همگی از دیدنش خوشحال میشن و شوال میگه خوش اومدی عشق خاله یاسمین میگه چقدر دلم واست تنگ شده بود پسر خاله و همدیگرو بغل میکنن سپس به داخل میرن که عیاس میگه اومدم بمونم صرب خوشحال میشه و میرن داخل. سوسن گریه میکنه تو ماشین و به عمر میگه اگه اتفاقی واست میوفتاد من باید چیکار میکردم؟ عمر میگه حالا که اتفاقی نیوفتاده غصه نخور سپس از سوسن میپرسه تو چجوری فهمیدی؟ سوسن واسش تعریف میکنه که وقتی داشتم میومدم پیشت جلوی در خونه تون دیدم که داشتن تورو سوار یه ماشین میکردن میبردن منم تعقیبشون کردم.

وقتی رسیدم اونجا دیدم از ویلا اومدن بیرون اما تو نبودی سریع اومدم تو و دنبالت گشتم که دیدم تو استخر افتادی خیلی ترسیدم که نکنه اتفاقی واست افتاده باشه عمر ازش تشکر میکنه و میگه عشق قهرمان خودمی سپس به طرف خانه میرن. وقتی میرسن خونه اورهان ماجرارو واسشون تعریف میکنن که اورهان عصبی میشه و میگه آفرین چرا به من چیزی نگفتین؟ این همه اتفاق افتاده بود ولی هیچ کدومو بهم نگفته بودین من اینجا چیم؟ مترسک سر جالیزم؟ آکیف آرومش میکنه و میگه حالا خطر از بیخ گوششون گذشته تموم کنین این ماجرارو سپس در خانه شان زده میشه که آکیف میگه من گفتم بیان زنگ زدم دو نفر واسه مراقبت از اینجا واسه محض احتیاط بیان. آکیف به اونا میگه هیچکسی حق نداره به این خونه و خونه کناری حتی به در حیاط نزدیک بشه حواستون باشه! شوال با خواهرش تماس میگیره و میگه خیالت راحت باشه عیاس اینجاست پیش خودمه. سپس به عیاس میگه مادرت میگه از سومین مدرسه هم اخراج شدی که چیکار میکنی؟ عیاس میگه والا من کاری نمیکنم اونا میخندن که صرب میگه حالا فهمیدم چرا خاله فرستادتت اینجا میخواسته تو مدرسه ای  ثبت نام بشی که مطمئنه هیچ وقت اخراج نمیشی!

عیاس میگه خاله شما مدرسه دارین؟ شوال تایید میکنه و میگه فردا باهم میریم اول وقت ثبت نامه میکنم. تو خونه آسیه با عمر دعوا میکنه و میگه چرا تو اصلا به فکر من نیستی؟ من هیچکی جز تو و امل ندارم! اگه اتفاقی واست میوفتاد من چیکار باید میکردم؟ من راهی تیمارستان میشدم دیگه به امل نمیتونستم برسم به خدا واسه خودم نمیگم ما باید املو بزرگ کنیم عمر آرومش میکنه و میگه دیگه خودمو تو دردسر نمیندازم. فردای آن روز جلوی درب مدرسه عیاس بدون اسنکه به آسیه توجه کنه با موتور از کنارش رد میشه که آب میپاشه روی لباس آسیه او عصبی میشه و باهاش دعوا میکنه و برای تلافی بطری آب را باز میکنه و آب میریزه روش عیاس از این رفتارش جا میخوره و ازش خوشش میاد. تو کلاس عیاس وقتی میاد شوال اونو معرفی میکنه که آسیه میگه این تو کلاس ماست؟ سپس با عمر اینا یه بحث ریزی میکنه سپس میخواد کنار آسیه بشینه که آیبیکه میگه جای منه نمیتونی صرب کنار خودش میگه بیا بشین. بعد از تمام شدن کلاس بچه ها تو کافه نشستن و باهمدیگه درباره اینکه چجوری بوراک را برگردونن صحبت میکنن هرکدوم یه راه حلی ارائه میدن که در آخر به این نتیجه میرسن که از طریق والدین وارد بشن و تهدید کنن که اگه بوراک برنگرده بچه شونو از مدرسه میبرن یه جای دیگه از تونجای که سوال واسش پول مهمه بوراک را برمیگردونه اوگولجان میگه چجوری بریم دم خونه تک تکشون؟

تولگا میگه واسه اونجاش یه نقشه کشیدم ولی هنوز کامل نیست بسپارش دست من. صرب و عیاس و یاسمین از بالا بهشون نگاه میکنن که صرب میگه اونا یه نقشه ای دارن حالا ببینین کی گفتم! لیدیا به اونجا میاد و میگه خبر دسته اول دارم اونا دارن نقشه میکشن تا استاد بورارو برگردونن صرب میگه دیدین گفتم! عیاس به یاسمین میگه اون دختر از همه شون جذاب‌تره یاسمین بهش میگه آسیه رو میگی؟ ازش خوشت اومده؟ صرب میگه آخرین دعوام باهاش باعث سد از همین بالا بیوفتم پایین عیاس جا میخوره و میگه جدی میگی؟ از این رفتارهای جنگجویانه اش خوشم میاد سپس مدام بهش نگاه میکنه که یاسمین میگه چشمات درومد! بس کن! عیاس میگه نه بابا داشتم فکر میکردم یاسمین میخنده و میگه آره جون خودت که عیاس خنده اش میگیره. فاطما و شنگول تو آشپزخونه باهم دعوا میکنن و اونجارو حسابی بهم ریختن که یامان به اونجا میاد و با عصبانیت به فاطما میگه تو و عروست اخراجین!….

سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim
سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim

خلاصه داستان قسمت ۱ تا ۳۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران

خدیجه و ولی پدر و مادر آسیه، قدیر، امل و عمر هستند که عمر برادر ناتنی هستش اما کسی خبر نداره اما بعدا به لطف فردی به نام آکف همه و خودش متوجه این موضوع میشن که عمر پسر سوزانه.  برادر ولی اورهان و زنش شنگول بچه‌هایی به اسم اوگولجان و آیبیکه دارند صاحب کار ولی فردی پولدار به نام آکف هست که خدیجه کارهای نظافت و خانه آنها را انجام می‌دهد. یک روز وقتی نباهت همسر آکف به خدیجه میگه بره ویلای زمستونی و آنجا را تمیز کنه مچ آکف و سوزان که دوست نباهت بود را می‌گیره و از خانه بیرون میزنه آکف دنبالش میره تا باهاش صحبت کنه که به کسی چیزی نگه خدیجه قبول می‌کند. کامیونی با ماشین آنها تصادف می‌کنه و خدیجه راهی بیمارستان میشه. خدیجه که تو مسیر به ولی ماجرارو گفته بود بعد از این اتفاق ولی به آکف شک می‌کنه و سر ساختمان باهاش دعوا و بحث می‌کنه که تو اون درگیری و کشمکش ولی از ساختمان پایین می‌افتد و اونم تو بیمارستانی که خدیجه رفته بستری میشه. بچه‌ها پدر و مادرشان را به فاصله یه روز با هم از دست میدن گرفتاری‌های آنها تازه شروع میشه. قدیر پسر بزرگ خانواده است که کار می‌کنه تا خرج و مخارج خانه را در بیاره نباهت و اکف برای عذاب وجدانی که گرفتن بچه‌هارو به مدرسه خودشون یعنی کالج آتامان بورسیه می‌کنند و قدیر را هم در بوفه همان مدرسه مشغول به کار می‌کنند.

در مدرسه تو کلاسی که بچه‌ها هستند دانش آموزان دیگه آنها را اذیت می‌کنند به خاطر وضعیت مالیشون و آنها را مسخره می‌کنند رفته رفته همان بچه‌های پولدار هر کدامشان از یکی از آنها خوشش میاد و همین باعث تغییر رفتارشون میشه جوری که دیگه ازشون حمایت می‌کنند و تو گروه آنها میرن و نمیزارن بقیه با آنها بدرفتاری کنند. به ترتیب برک از آیبیکه دوروک از آسیه سوسن از عمر و ملیسا خواهر دوروک و دختر آکف از قدیر خوشش میاد و با همدیگه وارد رابطه میشن. روزها و فصل‌ها می‌گذرد و اتفاق‌های زیادی برای آن بچه‌ها در مدرسه و بیرون مدرسه می‌افتد. حین تصادفی قدیر می میره عمر مجبور میشه کار کنه تا خرج خانه را بدهد اما آسیه وقتی می‌بینه حقوق او کفاف نمیده او هم جاهای مختلف مشغول به کار می‌شه اما هر دوی آنها بعد از کمی کار کردن اتفاقی می‌افته و باعث میشه اخراج بشن. ملیسا که خودشو مقصر مرگ قدیر می‌دونه افسرده شده و نباهت و اکف او را به خارج از کشور برای درمان فرستادن. دوروک وقتی متوجه میشه پدرش آکف چه بدی‌هایی در حق خانواده آسیه کرده با گریه و عصبانیت به طرف خانه راهی میشه تا با پدرش دعوا کنه و حساب پس بگیره در حین مسیر تصادف می‌کنه و می‌میره حال روحی آسیه به شدت داغون شده به حدی که دیگه سمت گیتار و خوانندگی نمیره چون او را به یاد دوروک می‌اندازد. برای مدت کوتاهی شخصی به اسم ماهر وارد زندگی آکف و نباهت میشه آکف سعی می‌کنه با او جای خالی پسرش را پر کند و تا حدودی روی روحیه آنها تاثیر بسزایی داشته اما بعد از مدتی ماهر تصمیم گرفته با برادرش که از زندان آزاد شده به شهر دیگه‌ای برن و زندگی جدیدی شروع کنند.

بعد از سال‌ها مادر اورهان وارد زندگی آنها میشه و او که فاطما نام دارد تمام تلاششو میکنه تا میونه شنگول و اورهان را بد کنه و خودشو بالا ببره. فاطما طی بی فکری که میکنه دزد به خانه شان میزنه و تمام وسایل قیمتی حتی تلویزیون را میبرن. اوگولجان برای کمک به خانواده اش به سر کار میره و تو به کارواش کار میکنه یه شب وقتی صاحب کارش زودتر میره ماشین قیمتی که اونجا بود را برمیداره و میره دور میزنه با عمر  که سپر ماشینو میزنه به دیوار و صاحب کارش وقتی میفهمه میگه چجوری میخواین پولشو بدین؟ سپس شماره خود صاحب ماشینو میده تا باهاش حرف بزنن. او ازشون سفته میگیره تا در ازای کار کردنشون از ۶۰هزارتا خسارتو کم کنه اوگولجان میفهمه که ازشون استفاده میکنه تا پول تقلبی وارد بازار کنن و پول واقعی پس بگیرن و بهش بدن که به عمر میگه و او با آکف صحبت میکنه تا بهشون کمک کنه. آکف پسش ماجد صاحب ماشین میره و پولو میده و سفته هارو میگیره و میگه ما بهت کاری نداریم تو هم دیگه به بچه ها کار  نداری و میره. اما ماجد دوباره سراغ بچه ها میره و میگه فیلم ازتون داریم باید کار کنین انها به آکف میگن که اکف پلیس خبر میکنه و همه را به غیر از ماجد دستگیر میگنن و ماجد از اونجا فرار میکنه. ماجد شب جلوی راه عمر را میگیره و برای اینکه مجازاتش کنه واسه کاری که کرده او را به ویلایی میبره سپس دست و پایش را به صندلی میبندن و تو استخر میندازتش…

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا