هنریویدئو

خلاصه داستان سریال شغال قسمت ۱۱+ دانلود سریال شغال قسمت ۱۱

خلاصه ای از قسمت یازدهم سریال شغال را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

اولین قسمت سریال نمایش خانگی «شغال» به  کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیه‌کنندگی علی طلوعی از روز جمعه ۱۰ مردادماه به صورت مشترک از پلتفرم نمایش خانگی فیلمیو و زینما منتشر شده است و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت یازدهم سریال شغال

خلاصه داستان سریال شغال قسمت ۱۱

تارا میز رو می چینه و بازی شروع میشه.
سیمین مشغول ادامه مصاحبه اش میشه، وسط مصاحبه چند باری سیاوش زنگ میزنه، سیمین مجبور میشه لایو رو قطع کنه، سیاوش بهش میگه شکوه خانم مرد، مثل اینکه تو گلخونه بوده اونجا آتیش گرفته نتونسته بیاد بیرون ظاهرا عمدی بوده، پلیس داره پیگیری می کنه، میتونی بیای اینجا من نگران آوام.
نیکتاج به یکی از افرادش میگه با یکی از خطهات زنگ بزن به شمس و بهش بگو آمار منو داری یه چیزی از زمین های شمال بگو بکشونتش اونجا، او میگه میترسم سوتی بدم بهتره زنگ بزنم به این دختره که دور و ورشه، اونروز رفتم دنبالش آدرسش رو پیدا کردم. نیکتاج قبول میکنه.
عطا مدام به آزاد میگه تقصیر من شد خاله شکوه این بلا سرش اومد، تو روخدا منو بزن هر کاری کنی من راضی ام، بزن تو گوشم. مارال هم اومده بود تا هواسش به آوا باشه. عطا با دیدن سیاوش به آزاد میگه من نمیزارم این وصلت سر بگیره، آزاد میگه کاری به کارش نداشته باش پسره بچه بدی نیست خاله شکوه هم رضایت داده بود، تمومش کن. عطا میگه این پسره اصلا اونی نیست که اومده بود دم خونه خاله، من با این دعوام شد این اسپری زد تو جشمام، پسر کاویان یکی دیگه بود، من رفتم دم شرکتشون.
آوا یهو حالش بد میشه میبرنش اورژانس.
عبدی به ضیا زنگ میزنه با گریه میگه که شکوه خانم تو گلخونه بوده مرده، مارال رفته بیمارستان پیش آوا، عبدی میگه تو به کسی چیزی نگو من درستش میکنم، ضیا میگه چیو درست میکنی میگم مرده، بعد گوشی رو قطع میکنه.
سروش به تارا میگه امشب رو فرم نیستی، تارا میگه نگران بابام هستم گفته بود این روزها یه سر میاد اینجا، میترسم بیاد اینا رو اینجا ببینه، از سروش میخواد بره دوربین ها هم رو قطع کنه.
کامیار هم با تقلبهایی که رفیقش میکنه رو شانس بود و خوشحال.
سیمین تو راه بیمارستان بود، فرهاد بهش زنگ میزنه که خونه نیستی، سیمین با گریه بهش میگه که شکوه فوت شده ، کشتنش، تو گلخونه بوده آتیش می گیره انگار آتیش سوزی عمدی بوده، دارم میرم بیمارستان پیش آوا، طفلک بچه نمیدونی چه ذوقی کرد شکوه با ازداوجش موافقت کرد. سیمین میرسه و به آزاد تسلیت میگه و میره پیش آوا اما اوا بیهوش بود. فریبا به سیمین زنگ میزنه که یکی ناشناس بهم زنگ زد که یه سری مدرک داره که بدردتون میخوره، یه آدرس میفرستم فردا برید پیشش وقتی مطمئن شد اونوقت خودشو نشون میده. آدرسش شماله.
تارا از کامیار میخواد که این بازی رو تموم کنه چون اگه لو برن باید در کافه رو تخته کنه، بهش میگه چقدر پول میخوای بهت بدم؟ کامیار میگه کی با پول تو کار داره من میخوام دهن این لاشخور رو صاف کنم. ارشیا میاد میگه من بازی نمیکنم، هومن هم تسویه کرد رفت، حالا به شادی گفتم بمونه یه دست دیگه برید، اما سامی میگه سنگین می بنده، کارت ماشین و سوئیچ گذاشته، فقط این دفعه خودتی و خودت، کامیار که میره سر میز تارا از ارشیا میپرسه منظورت از این حرف چی بود تو که گفتی اینا همدیگه رو نمیشناسن؟ ارشیا میگه همینطوری یه چیزی گفتم.
نیکتاج میره خونه مهران، زیردستش که میاد به نیکتاج یواشکی میگه همه چیز حله آدرس دادم، اگه اجازه بدید منم راهی بشم فقط اینکه نگفتید چقدر زحمتشون بدم، نیکتاج میگه اونقدر که خانواده اش سیاهشون رو در نیارن. مهران به نیکتاج میگه خبریه؟ نیکتاج میگه فردا باید بری پیش سحاب کار رو پیگیری کنی شاید این وسط رقیب عشقی ات رو هم یه نظر دیدی.
سیاوش میره تو محوطه بیرون بیمارستان سیگار بکشه، عطا هم بیرون بود سیاوش بهش میگه سیگار داری؟ وقتی حال عطا رو می بینه بهش میگه ببخشید اون دفعه بد جایی بهم خوردیم، عطا میگه ولی ایندفعه یه جوری میزنم که تا کمر قرص شی، سیاوش میگه وقت گیر آوردی من نمیدونستم تو آوا رو میشناسی، عطا میگه اولا آوا خانم دوما خودتو به ما نبند که دارم واست حیف که جاش نیست. سیاوش میگه فکر کن جاشه. عطا میگه واسه من تیز بازی درنیار وگرنه یادم میره به آزاد چه قولی دادم، من که میدونم تو اونیکه گل آورد اومد خواستگاری و خاله زد تو گوشش نیستی، سیاوش میگه کی اومد خواستگاری؟ با هم دست به یقه میشن که آزاد میاد جداشون میکنه و به عطا میگه مارال رو برسونه و ماشین امانت رو هم پس بده، فردا کلی کار داریم.
با رفتن عطا و مارال، آزاد یه سیگار به سیاوش میده و سیاوش از آزاد میپرسه من حق دارم بدونم اونیکه اومده خواستگاری آوا کی بوده، آزاد میگه برو از بابات بپرس منم فکر کردم تو بودی.
سیمین از آزاد میپرسه آوا بهوش اومد ببرمش پیش خودم؟ اما آزاد میگه نه فردا تشییع جنازه است آوا صاحب عزاست باید خودش رو جمع و جور کنه، سیمین میگه پس اگه اشکالی نداره من بیام پیشش بمونم، سیاوش میاد از سیمین میپرسه فرهاد با کی رفته بود دم خونه شکوه خانم، سیمین میگه نمیدونم فکر کنم تنها رفته بود راجع به بیمه شکوه خانم صحبت کنه، سیاوش میگه تنها نبوده با یکی رفته بوده شکوه خانم هم زده تو گوش اون طرف. یهو پرستار میاد میگه مریضتون بهوش اومده.

میرن پیش آوا، آوا حال مادرش رو میپرسه، آزاد میگه نگران نباش خوبه، سیمین از سیاوش میخواد که به فرهاد زنگ بزنه بگه که خونه نمیره.

سیاوش به فرهاد زنگ میزنه میگه سیمین نمیاد خونه و فرهاد میگه فردا صبح هماهنگ میکنم بچه ها یه سری وسایل بیارن اونجا، سیاوش تشکر میکنه بعد میپرسه که اونروز که رفتید خونه شکوه خانم کسی با شما بوده؟ ما میگیم تنها بودید اا آزاد و عطا میگن یکی با شما بوده دسته گل باهاش بوده اومده خواستگاری، فرهاد میگه نه من تنها بودم، سیاوش میگه یعنی شکوه خانم شما رو زده؟ فرهاد میگه نه پیک بود یه غلط اضافی کرد شکوه خانم زد تو گوشش.

فرهاد به کامیار زنگ میزنه اما کامیار که وسط بازی بود جواب نمیده. بازی شو میشه و کامیار بازی رو میبره، سامی شک میکنه و میگه کلک زدید، وقتی همه اوکی میدن که بازی فیرپلی بوده سامی مجبور میشه قبول کنه، کامیار به تارا میگه پیشاپیش تولدت مبارک ماشین عمو سامی هم تقدیم شما. به سامی میگه فردا صبح سند رو میزنی به نامم وگرنه میام آبروی نداشتت رو میبرم، بعد جمله خود سامی رو بهش میگه که آدم تا تاوان نده مرد نمیشه.

عطا موقع برگشت اونقدر آروم میره که مارال میگه از بس یواش میری من تا صبح هم نمیرسم ، حالم خوب نیست نگهدار پیاده میشم، عطا میگه حال من از تو بدتره اون از خواستگاری اینم از خاله شکوه، بمیرم واست آزاد. مارال میگه همون آزاد بود گذاشتم بیایید خونمون، من فعلا قصد ازدواج ندارم. عطا میگه قصد نداری یا دلت جای دیگه است؟ مارال میگه به خودم ربط داره، بعدش من نگران آوام تو داری اینا رو میگی؟ عطا میگه زیادی نگرانش نشدی؟ هر چی مارال میگه نگه دار عطا گوش نمیده و میگه تو و این لگن امانتید و آزاد گفته برسونمت پس این چند دقیقه رو صبر کن اگه من اسم تو رو آوردم لعنت به من، مارال میگه از اولم نباید میوردی، عطا میگه بی معرفتیه چطور تا وقتی داداشت گیر بود، برو دعا کن آتیش سوزی زیر سر عبدی نباشه اونوقت داداشت هم گیره اونوقت پشت گوشت رو دیدی آزاد رو هم می بینی. بعد از حرصش پاشو میذاره رو گاز و تند میره.

کامیار به فرهاد زنگ میزنه که گوشی سایلنت بود جواب ندادم یه قراری واسه پروژه‌ داشتم، فرهاد میگه مضخرف نگو، بعد بهش میگه که شکوه خانم مرده، گلخونه اشون آتیش میگیره اونم اون تو بوده، کامیار شوکه میشه حال سیاوش رو میپرسه، فرهاد میگه حالش بده امروز قرار عروسیشون رو گذاشته بودن، کامیار میگه نمیدونم باید خوشحال باشیم یا ناراحت، شما جلسه اتون رو با سحاب گذاشتید؟ فرهاد میگه فردا صبح باید رقم بدیم، تو هم پاشو بیا خونه.

عرشیا با عصبانیت میاد و سوئیچ ماشین رو از تارا میخواد بگیره میگه که من فهمیدم کلک زدید، کامیار میگه کادو تولد خودته هر کار دوست داشتی بکن، سروش میگه ول کنید جاش اینجا نیست، تارا میگه اتفاقا هم جاشه هم وقتشه فکر کردید من نمیدونم یه چیزی رو ازم قایم میکنید. کامیار میگه برو خونه عزیزم. تارا میگه حرف نزنی همه چیز بین ما تمومه، کامیار حرف نمیزنه و تارا میره قفل فرمون ماشینش رو برمی‌داره و شیشه های ماشین سامی رو میشکونه و کامیار هم از اون صحنه ها فیلم میگیره و با خنده میره.

فرهاد درباره پروژه هایی که قراره انجام بده تو لپتاپ تحقیق میکرد که متوجه میشه سیمین تو مصاحبه لایوش حرفهایی زده افشاگری شده.

مارال میرسه خونه، به ضیا میگه میفهمی چه گندی زدی به زندگیمون؟ اگه آتیش سوزی زیر سر عبدی باشه تو رو هم بعنوان شریک جرم میبرن زندان، ضیا میگه بمن چه ربطی داره، مارال میگه فکر کردی من نمیدونم این زنگ زدنهات و آمار گرفتنت واسه چیه؟ چه غلطی کردی ضیا؟ ضیا میگه بجون عزیز قرار نبود اینطوری بشه عبدی فقط بمن گفته بود ببینم آزاد خونه است یا نه. مارال میگه اگه بگیرنش تو رو لو میده، بفهم قلب عزیز ناراحته، ضیا میگه عبدی چیزی نمیگه تو هم اگه چیزی نگی کسی نمی فهمه. مارال میگه باید بیای بری پیش پلیس، ضیا میگه اگه اینقدر آزاد برات مهمه زنگ بزن بیان ببرن منو تو هم به عشقت برسی، مارال عصبانی میشه و میزنه تو گوش ضیا میگه خیلی نامردی.

صبح آوا رو میارن خونه، سیمین همراهیش میکنه، آزاد هم میره به بقیه کارها برسه، سیاوش هم جلوی در تو ماشین میشینه. آزاد از عطا میخواد که بره امامزاده بپرسه که چیکار باید بکنن، یهو یه عالمه موتوری و یه اتوبوس و ..‌. میان برای تسلیت به آزاد، رفیق آزاد میگه همه کارها رو انجام دادیم.

کامیار میاد پیش فرهاد و میگه من مجبور شدم با اینا جلسه بذارم، فرهاد مجبور میشه کامیار رو بفرسته پیش سحاب و ازش میخواد دور مهران و نیکتاج نباشه چون آدمهای خطرناکی هستن.

مهران تو مسیر بود، نیکتاج بهش زنگ میزنه اما مهران جواب نمیده، چند لحظه بعد نیکتاج پیامک میزنه که رفتی پیش سحاب؟ مهران پیام رو میخونه اما ..‌‌.

خلاصه داستان سریال شغال قسمت اول تا آخر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا