هنریویدئو

خلاصه داستان سریال شغال قسمت هفتم+ دانلود سریال شغال قسمت ۷

خلاصه ای از قسمت هفتم سریال شغال را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

اولین قسمت سریال نمایش خانگی «شغال» به  کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیه‌کنندگی علی طلوعی از روز جمعه ۱۰ مردادماه به صورت مشترک از پلتفرم نمایش خانگی فیلمیو و زینما منتشر شده است و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت هفتم سریال شغال

خلاصه داستان سریال شغال قسمت ۷

آوا میرسه خونه و از شکوه میپرسه چی شد بالاخره، شکوه میگه هیچی سیمین خانم اومد رفت، اومده بود از رفتار زشت بچه اش عذرخواهی کنه، آوا میگه یعنی فهمیده؟ شکوه میگه گفتم بچه اش، اون حیوون پسرخوانده اشه، منم گفتم اگه مخالف این ازدواجی جلوی بچه ات رو بگیر.

آوا زنگ میزنه به سیاوش بهش میگه که شکوه به مامانش چی گفته، سیاوش میگه اونکه عمرا حالا پسرخاله ات چی گفت، آوا میگه بهش الکی گفتم من تو رو دوست دارم بهم کمک کنه تا بهت برسم. سیاوش میگه فقط من نفهمیدم یعنی چی من دستم از خالم سنگینتره؟ آوا میگه هیچی مامانم گفته بود اگه سیاوش پررو بازی دربیاره می‌زنم تو گوشش، سیاوش میگه به مامانت نمیخوره، ولش کن حاضر شو دارم میام دنبالت، آوا میگه کجایی؟ سیاوش میگه پیش کامیارم، اسم کامیار که میاد آوا دوباره حالش بد میشه. سیاوش از کامیار خداحافظی میکنه و بهش میگه که همه چیز افتاده گردن خودم، امشب باید کار رو تموم کنم، یه قرار رستوران بزارم آشنا بشیم و یه معذرت خواهی کنیم، فقط شب جایی برنامه نذار به کسی هم چیزی نگو خواستی با تارا خانم تشریف بیار، جایی هم دعوات شد زنگ بزن هم. سیاوش که میره تارا به کامیار میگه چه برادر باحالی داری ما رو هم دعوت کرد، کامیار میگه خوبه که با هم میریم به همه هم معرفیت می کنم، دوست داری با همدیگه بریم باشه با هم میرم تو، ولی با هم نمی‌آییم بیرون چون من دیگه یه کلمه از حرفهام رو به تو نمیگم قبل اینکه چیزی بگی یه کم فکر کن من دیگه به اینجام رسیده. تارا میگه تو محل کار من داد نزن، کامیار بازم داد میزنه که من هرکاری دلم بخواد می کنم.

شکوه برای آزاد غذا میبره آزاد میگه نمیخواستم زحمت بکشید، شکوه میگه کاری نکردم، آزاد میگه شما کارت رو قبلا برای من کردی، مادری کردی برام، شکوه میگه کنایه میزنی؟ آزاد میگه نه به مرگ خودم، طلبکارت که نیستم، شکوه میگه کاش زودتر بهش میگفتی، آزاد میگه همه عمر من دیر رسیدم این یه بارم روش، فدا سرت مهم نیست، شکوه زیر لب میگه مهمه، من دلم میخواست تو دامادم میشدی و گریه میکنه آزاد میگه چرا گریه میکنی خاله؟ دخترت داره عروس میشه، اصلا از اولش هم نباید قولی که به عمو پرویز دادم یادم میرفت، شکوه میگه بخدا که پرویز به این وصلت راضی تره، اگه تو بگی، آزاد با حرص میگه نمیگم من هنوز یه جو غیرت دارم که دنبال کسی بیفتم که دلش پیش کسی دیگه است، اونم آوا که جونم واسش میره، چیو بگم. شکوه گریه میکنه و میگه کاش پرویز زنده بود. آزاد میگه من اصلا شوخی کردم، وایستا شکوه خانم یه عروسی برای دخترت بگیرم تو فقط بشین تماشا کن، حالا بخند.

عطا میره خونه مارال و می بینه ضیا رفته تو دستشویی قایم شده، بهش میگه بیا بیرون و با زور میخواد از زیر زبونش بکشه که کی به این روز انداختتش، ضیا میگه من نشناختمشون اما بالاخره مجبور میشه بگه که اسمش داوود بود و یه ۲۰۶ سفید داشت، عطا میگه درستش میکنم، ضیا میگه عبدی خودش درست میکنه، عطا میگه زر نزن بابا آقا عبدی. با رفتن عطا، ضیا حسابی از خواهرش شاکی میشه.

کامیار به ارشیا زنگ میزنه که امشب سیاوش دعوت کرده رستوران نمیدونم چیکار کنم، ارشیا میگه دو روز دیگه ازدواج کنن میخوای چیکار کنی؟ کامیار میگه به فرهاد میگم منو بفرسته شهرستان سر یه پروژه ای چیزی. ارشیا میگه خود دختره داره میاد خانواده ات رو ببینه بگه میخوام عروستون بشم تو چیکار داری؟ جاتو پر کن هی نری و نمیشه نکن، کامیار میگه من خودمم نمیدونم چیکار کنم حالا تارا خودشو انداخت وسط سیاوش هم فهمید ما تو رابطه ایم، ارشیا میگه الان تنها چیزی که مهم نیست تاراست، جاتو خالی کنی دو روز دیگه بابات هم میگه برو.

سیاوش با آوا میرن بیرون خرید، سیاوش تلفنی میز رزرو میکنه، آوا میگه ماجرا چیه، سیاوش مجبور میشه سوپرایز رو لو بده، توضیح میده که یه مهمونی واسه عذرخواهی از مامانم و مامانت و هرکی ناراحت شده، میشینیم حرف میزنیم توضیح میدیم، تکلیفمون معلوم بشه. آوا میگه یکم زوده ایده خوبی نیست، سیاوش میگه من اینطوری میخوام به همشون بگم که تو تصمیمم جدی هستم.

سیمین میره جلو مدرسه دنبال هستی یه ماشین هم تعقیبش می کنه، سیمین متوجه میشه.

فرهاد حساب شرکت رو چک میکنه ببینه چقدر موجودی دارن.

سیمین سرعتش رو میبره بالا، یهو سر دور برگردون می پیچه و میخواد مسیرش رو عوض کنه، یه جا نگه میداره، سیاوش همون موقع پیام میده که ۹ شب بیاد رستوران کار مهمی باهاش داره. سیاوش به آوا میگه که اونم به شکوه پیام بده، آوا متن رو مینویسه اما دلش نمیاد ارسال کنه سیاوش گوشی رو از آوا میقاپه دکمه ارسال رو میزنه برای شکوه و آزاد میفرسته و گوشی آوا رو خاموش میکنه، آوا هر چی به سیاوش میگه من مامانم رو میشناسم نگران میشه اما سیاوش میگه یه بار هم به من بگو چشم.

شکوه مشغول دیدن عکس های قدیمی بود که پیام آوا میرسه، سریع با آوا تماس میگیره اما خب گوشیش خاموش بود.

کامیار به فرهاد میگه من با سیاوش حرف زدم اما فایده نداشت شب هم دعوتمون کرده رستوران، نمیدونم چی تو سرشه، اما بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنی دیوونه دخترست، اگه اونا ازدواج کردن من چیکار کنم؟

آزاد مشغول کار تو گلخونه بود که پیام آوا میاد براش.

میز سوپرایز چیده میشه و سیاوش و آوا برای هر کدوم از اعضای خانواده یه هدیه میذارن.

عطا میره قهوه خونه سراغ عبدی و باهاشون درگیر میشه.

سیمین و فرهاد و هستی میرسن رستوران، بعدش شکوه میاد، آزاد هم تنها با موتورش میاد رستوران، سیاوش و آوا از دور میبینن، سیاوش،منتظره کامیار میمونه تا بعد برن جلو.

ارشیا در حال رسیدن به پدر بیمارش بهش میگه غصه نخوریا یه جوری اون کسی که این داغ رو گذاشت تو دلت بسوزونم که صدای ضجه های خودش و خونواده اش گوش شهر رو کر کنه، بشین ببین پسرت چه آتیشی به پا میکنه.

سیاوش میاد سر میز و باهاشون سلام میکنه ، آوا میره دستشویی روی پله ها کامیار میاد و میخوره بهش عذرخواهی میکنه آوا که کامیار رو می بینه دوباره حالش بد میشه و داد میزنه، کامیار از پله میره پایین آزاد میرسه، به آوا آب قند میدن آزاد میگه چرا کسی نمیگه چی شده؟ سیاوش میگه هنوز کسی چیزی نمیدونه، آزاد عصبانی میشه میگه تو حرف من نپر، آزاد یکم تند میره با فرهاد بحثشون میشه، سیمین میگه چرا گردن کلفتی میکنی؟ آزاد میگه من یا پسرت که اسلحه میذاره پر شالش؟ فکر کردید اینجا تگزاسه، شکوه یواشکی به آوا میگه همینو میخواستی یا به همه میگی چی شده یا به من بگو چیکار کنم؟ آزاد به آوا میگه نترس، سیمین باز به آزاد میگه درست حرف بزنه، اما آزاد میگه من هرجور بخوام حرف میزنم، شکوه با گریه دست آوا رو میگیره میگه پاشو بریم وقتی میگم ما از یه جنس نیستیم همینه، فهمیدی. آزاد هم به سیاوش میگه آخرین باره سرخود میری تو جلد این بچه، به سیمین هم میگه به پسرت ادب یاد بده و بگو که هر کاری رسم و رسومی داره.

با رفتن آوا و خانواده اش سیاوش از سیمین معذرت خواهی میکنه اما سیمین میگه الان معذرت خواهی تو بدرد من میخوره؟ من صد بار بهت مگفتم که پسری که خانواده داره اگه موضوعی براش پیش بیاد اول با اونا مطرح میکنه، اما تو مرد شدی مستقل شدی، فرهاد میگه اینجا جاش نیست، با رفتن سیمین به بیرون رستوران، فرهاد به سیاوش میگه بد هم نمیگه کاش اولش میگفتی.

فرهاد به کامیار زنگ میزنه هرجا هستی بیا خونه، سیمین حالش خوش نیست.

سیمین تو ماشین به فرهاد میگه این پسره چی میگفت؟ تو چرا اسلحه داری؟ فرهاد میگه اسلحه کدومه بادیه! برای مراقبت از خودمون گرفتم، اونم حتما وقتی جلو خونه شکوه خانم یه نفر مزاحمم شد من از داشبورد در آوردم حتما دیده، دو سه هفته بیشتر نیست که دارمش، نمیخواستم نگرانت کنم، سیمین میگه تو که میدونی نگران میشی چرا خریدیش؟ فرهاد میگه برای اینکه تو با آدمهایی در افتادی که به هیچ کس رحم ندارن، سیمین میگه چه ربطی داره مگه تو میخوای آدم بکشی، یه درصد اگه هستی چشمش میفتاد بهش چی میشد؟ همتون یه جوری شدید، یه ۲۴ ساعت من نبودم دائم دارم فکر میکنم چی شده تو این مدت که من بی خبرم، الان میفهمم تو سه هفته است اسلحه داری من نمیدونستم، فرهاد میگه تو الکی نگرانی ما هیچیمون نیست، سیمین میگه تو شاید ولی آوا، شکوه، سیاوش یه چیزی هست از من قایم میکنن، فرهاد میگه شکوه و دخترش چه ربطی به ما دارن، سیمین میگه ربط داره وقتی سیاوش عاشق آواست یعنی به ما ربط داره، فرهاد میگه مگه تو و شکوه مخالف نبودید؟ سیمین میگه هنوز هم هستم اما یه چیزی تو این دختر منو نگران می کنه، حالش یه جوریه یه چیزی تو نگاهشه منو یاد نیلوفر میندازه، فرهاد میگه چرا گناهش میشوری، سیمین میگه یه درصد اگه براش اتفاقی افتاده باشه، ما نباید بدونیم؟ اصلا شاید شکوه میدونه، بخاطر همین مخالفه، فرهاد میگه سیاوش مگه نگفت کیفش رو زدن، چرا همه چیز رو با هم قاطی میکنی فشار کاریت زیاد شده.

آوا میره داخل خونه، آزاد با شکوه جلوی در صحبت می‌کنه و میگه وقتی نباید صدای یه چیزی رو در بیاری یعنی یه خبری هست، من بالاخره میفهمم چیو مخفی میکنید که امشب صداش در اومد، یه کلمه بهم بگو داستان چی بوده کی چیکار کرده این بچه به این روز افتاده، شکوه میگه کسی کاری نکرده. آزاد میگه یه چیزی شده کبودی پای چشمش موهاش که جونش بهش بسته بود، شکوه میگه بسه آزاد یعنی من اینقدر بی غیرت شدم دختر دسته گلم پرپر کنم، آزاد میگه دور جون خاله من میگم اگه کار این پسره هست مدیونی بهم نگی، شکوه میگه چطور میتونه بلا سر دختر من بیاره من ساکت باشم، سیاوش ربطی به این ماجرا نداره یه بار هم گفتم من با این وصلت مخالفم، آزاد میگه باشه پس بسپرش به خودم و میره.

شکوه میره خونه، آوا می پرسه آزاد چی گفت؟ شکوه میگه خسته ام دیگه نمی کشم بی آبرومون کردی آوا، آوا میگه چرا چون حالم بد شد؟ شکوه میگه خودتو به حماقت نزن، آوا میگه ما فقط می‌خواستیم عذرخواهی کنیم، سیاوش می خواست بفهمید که حرف الکی نزده، من دوستش دارم، شکوه میگه باشه اما من نیستم، هر کاری دوست داری بکن، آوا میگه تو نمیخوای خوشبختی منو ببینی؟ شکوه میگه کدوم مادریه نخواد خوشبختی بچه اش رو ببینه من نمیخواستم سوختنت رو ببینم می بینی چه آتیشی بپا کردی، آوا میگه دست خودم نبود اگه اون عوضی نیومده بود، من نمیذارم اون کثافت هرچی رو که با سیاوش ساختم رو خراب کنه، گفتی هیچ کس نفهمه گفتم چشم، بجون خودت اگه اونجا حرفی نزدم بخاطر تو و سیاوش بود، من این زندگی رو بدون شما دو تا نمیخوام…

خلاصه داستان سریال شغال قسمت اول تا آخر + تیزر سریال

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا