هنری

خلاصه داستان سریال شغال قسمت اول + دانلود سریال شغال قسمت ۱

خلاصه ای از قسمت اول سریال شغال را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

اولین قسمت سریال نمایش خانگی «شغال» به  کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیه‌کنندگی علی طلوعی روز جمعه ۱۰ مردادماه به صورت مشترک از پلتفرم نمایش خانگی فیلمیو و زینما منتشر می‌شود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت اول سریال شغال

خلاصه داستان سریال شغال قسمت اول

سریال با حضور کامیار تو سر میز پوکر شروع میشه، کامیار از اینکه بازی رو می بازه کلی عصبی میشه چون سند زمینی رو که گذاشته بود وسط باخته بود و باید میداد میرفت تصمیم میگیره دوباره بازی کنه، رفیقش بهش میگه وول کنه چون همه دارایی اش رو از دست میده اما کامیار میگه مادر نزاییده کسی بخواد تو خونه من خودمو ببره. رفیقش میگه اصلا نباید اینجا قرار میذاشتی از یه طرف استرس برگشتن بابات از یه طرف استرس بازی.
آوا به سیمین زنگ میزنه که من رسیدم خونتون، سیمین میگه باشه کلید بنداز برو کارتو بکن کامیار هم نیست، اما آوا میاد تو میبینه که کامیار و رفیقاش تو خونه هستن، خودشو معرفی میکنه کامیار میگه شما تو اتاق به کارتون برسید کارم داشتید صدام کنید. آوا مشغول به کار میشه و تمام ظرفها و بادکنکهایی که از روز قبل که مربوط به جشن تولد بوده جمع میکنه تا مرتب بشه، در تمام مدت هم تو گوشش موزیک میذاره، کامیار هم دست جدید رو شروع میکنه و تو تمام مدت بازی هم مواد می کشه هم نوشیدنی میخوره، کامیار فکر میکنه برده اما رو دست میخوره و این دست رو هم میبازه میگه میخوام بازی کنم اما سامی میگه جای دیگه قرار دارم، کامیار میگه بشین سند گذاشتم بهش میگه اونو که باختی ، سر میز نشستن تاوان داره تو فقط میتونی سر میزی بشینی که روش برقصی، بعد حرفهایی میزنه که کامیار رو عصبی میکنه هر چی به ارشیا میگه بگو رفیقت بشینه بازی کنیم اون قبول نمیکنه، کامیار شیشه اتاق رو میشکنه، سامی دعوا میکنه بره به ارشیا میگه اینجا کجاست منو اوردی این یارو اصلا پلییر نیست، آوا شاهد جروبحث اونا میشه، سامی خودش رو جمع میکنه، ارشیا میره به کامیار میگه حالیت نیست داری چیکار می کنی، کامیار میگه این سند مال شرکته خونواده وکالت دادن من اینو بفروشم بزنم تو ساختمون، ارشیا میگه غلط کردی پس سند رو گذاشتی وسط، کامیار میگه من اینو نمیدم بره، ارشیا میگه این یارو شوخی نداره اول آبروتو میبره بعد سند رو ازت میگیره. کامیار میگه بگو بی خیال زمین بشه من پولشو بهش میدم، این زمین بره من و بابام و شرکت همه میریم.
سامی برمیگرده میگه من بخاطر ارشیا از این زمین می‌گذرم اما باید تاوان بدی تا مرد بشی یه پیشنهاد دارم برات، سامی تو گوش کامیار یه چیزی میگه که کامیار بیشتر عصبانی میشه و میگه این چه زری داره میزنه، سامی بهش میگه پس تا دو روز دیگه میای محضرخونه سند رو میزنی و گرنه میارمت تا بزنی. کامیار به سامی بد و بیراه میگه و هی نوشیدنی میخوره و کلی دوباره مواد میکشه تا حالش بد میشه، مجبور میشه بره سراغ آوا و دستور سامی رو اجرا کنه، آوا جیغ میزنه و …

آوا با سر و صورت خونی و حال بد فرار میکنه اما هی مدام یاد اتفاقی که تو خونه سیمین براش افتاده بود میفته میخواد خودشو از روی پل عابر بندازه پایین گوشیش زنگ میخوره مادرش شکوه بود، گریه میکنه نمیتونه جواب بده.

بعد از رفتن آوا کامیار ملحفه ها رو آتیش میزنه تازه میفهمه که چیکار کرده.

سیمین تو جاده بود یه ماشینی تعقیبش میکنه، گوشیش زنگ میخوره میخواد جواب بده یهو یه کلاغ میخوره روی شیشه و شیشه جلو ماشین میشکنه مجبور میشه بزنه کنار، پیاده میشه سمت اون ماشین میره اما اونا دنده عقب میرن، سیمین برمیگرده کلاغ رو از شیشه برمی‌داره و حرکت میکنه، ماشین هم دوباره پشت سرش راه میفته، کنار پلیس راه نگه میداره و اون ماشین هم از ترس میذاره میره.

فرهاد پشت چراغ قرمز یاد یه سری از اتفاقاتی که براش افتاده بود میفته خیابون ترافیک میشه دخترش می‌ترسه صداش میکنه کمی طول میکشه جوابش رو بده.

آوا میرسه خونه، شکوه حال خرابش رو میبینه سریع میره اتاقش در رو قفل میکنه، شکوه از پنجره میره آوا رو صدا میکنه اما آوا پرده رو میکشه و جوابش رو نمیده.

سیمین به فرهاد زنگ میزنه که چرا جواب نمیدی، فرهاد میگه سایلنت بودم، سیمین میگه تو جاده تصادف کردم، فرهاد میگه اینهمه گفتم تو جاده تنها نرو گوش نمیدی، من الان میام پیشت، سیمین میگه نزدیک دفترم شما برید خونه هستی بره سر درس و مشقش تا من بیام، دیشب تولدش بوده یک کلمه نخونده، راستی آوا هم قرار بود بیاد خونه راجع به بیمه شکوه خانم حرف بزنیم رسیدی نگه دارش تا من بیام، شکوه خانم خودش کار داشته آوا رو فرستاده تا خونه رو یکم جمع کنه، فرهاد میگه به کامیار میگم بیاد دنبالت، اما سیمین قبول نمیکنه و میگه اون خسته است ولش کن، فقط آوا رو نگه دار راهش دوره.

فرهاد به هستی میگه میریم برای مامان یه چیزی بخریم بعد پیتزا هم میخریم حالا یه روز دیگه میریم شهربازی.

شکوه از آوا می پرسه کی این بلا رو سرت آورده حرف بزن.

فرهاد یه انگشتر به سلیقه هستی برای سیمین میخره.

سیمین میرسه شرکت، به موسی آبدارچی میگه تو چیکاره ای هر کی میاد میره تو اتاق من؟ بعد موسی رو میفرسته شیشه ماشین رو ببره تعمیر.

سیمین میره تو اتاق و به مهران برادرشوهر سابقش که اومده بود میگه نشد اونجور که میخواستی، بیا برو بیرون من کار دارم، تو دلت هوای کسی رو نکرده وگرنه سالی یه بار یه شاخه گل می گرفتی میبردی سر خاک برادر مرحومت، مهران میگه بالاخره همه رفتنی هستیم دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره، سیمین میگه اتفاقا برای تو داره اون گروهی که فرستاده بودی دنبالم کارشون رو خوب انجام ندادن از بدشانسی کاش قبل اینکه بیای یه استعلام می گرفتی، مهران میگه خیلی بی معرفتی من دلم نمیاد یه خار بره تو پات اونوقت مرگت رو بخوام تا یه عمر سیاه‌پوش بشم، تهمت حق الناسه، سیمین میگه تو حق الناس میفهمی لابد بخاطر همینه که زمینها رو مفت میخرید توش شهرک میسازید، مهران میگه همش تهمته میدونی که میدونم شکایت کنم، سیمین میگه اگه میتونستی معطل نمیکردی. بعد بهش میگه بره بیرون از اتاق و من از حق خودم می‌گذرم ولی به حرمت اسم مهرداد که روی اون منطقه است نمی‌ذارم حتی یه دکه اونجا بسازی. مهران میگه باشه میرم اما یادت باشه دیگه راجع به مهرداد اینطوری حرف نزنی من بابام نیستم خام حرفهات بشم تو هم اگه خیلی مهرداد رو دوست داشتی الان سرت رو بالش یکی دیگه نبود، با این حرف سیمین بهش برمیخوره و میزنه تو گوش مهران و میگه اینو تو گوشت فرو کن اون کسی نیست، شوهرمه، دفعه آخرت هم باشه وقتی نیست پاتو میذاری اینجا حالا برو بیرون.

فرهاد شیشه بر رو که اومده بود شیشه رو جا بندازه جلوی در می بینه، کامیار از پنجره میبینه فرهاد و هستی اومدن سریع لباس میپوشه و میگه کارگرها اومدن وسایل بچینن شکوندن، دارم میرم سر ساختمون بابت زمینهای محمدشهر، چرا زود اومدید مگه نمیخواستید برید شهربازی، فرهاد میگه سیمین گفت بیاییم خونه هستی درسهاشو بخونه، بعد میپرسه آوا دختر شکوه خانم قرار بود بیاد، کامیار سریع میگه آره کارش رو کرد رفت، خودش هم میره.

سیاوش میره استودیو پیش دانیال، دانیال میگه کسی که دنبال مجوزه آرتیست بازی درنمیاره، سیاوش میگه اتفاقا باید میرفتم تا بفهمن توو نزدم، دانیال میگه امیدوارم همین یه بار باشه، سیاوش میگه به آوا زنگ میزنم و پیام میدم جواب نمیده، یلدا همسر دانیال میگه خب دختره ناز داره، دانیال میگه عاشق شدی رفت تو باید باهاش نرم و مهربون باشی، سیاوش میگه از یه ساعت پیش تلفنش رو هم خاموش کرده، اگه به من بود میبردمش محضر عقدش میکردم خودش بازی در میاره، البته میدونم مشکل چیه حل میشه انشاالله.

ارشیا و سروش میرن پارتی، سروش ناراحت بود ارشیا میگه این چه قیافه ایه داری، به من چه ربطی داره می خواست قبول نکنه سند رو نمیداد از ریخت مینداختتش، میداد هم کثافت زندگیش میزد بیرون، من جونش رو نجات دادم، سروش میگه دختره این وسط چیکاره بود؟ ارشیا میگه اونو اگه جرات داری از سامی بپرس، سروش میگه اگه بره شکایت کنه چی، بعدش اینا بالاخره یه عشقی دارن بیاد بالاسرمون چی؟ ارشیا میگه احمق دختره گشنه تر از این حرفهاست وگرنه جای ننه اش نمیومد کارگری. تو هم تابلوبازی درنیار ما از صبح با سامی بودیم.

آوا مدام یاد صحنه های حادثه ای که براش پیش اومده میفته حتی توی خواب با جیغ میپره، هرچی شکوه میپرسه چی شده نمیگه.

موقع خوردن پیتزا فرهاد میاد سربه سر هستی میذاره اونم دوغ رو می پاچه که میریزه رو زمین، فرهاد طی رو میاره زمین رو پاک کنه تا سیمین نیومده، یهو یه دستبند از کف زمین پیدا میکنه به هستی میگه مامانت از اینا نداشت، دستبند رو میذاره کنار شک میکنه میره اتاق کامیار می بینه اتاق و تخت بهم خورده، تو باربیکیو هم میبینه یه ملحفه سوخته افتاده، میره می بینه هارد دوربین هم از تی وی جدا شده.

کامیار تو وان بود تمام بدنش جای زخم بود، فرهاد بهش زنگ میزنه گوشیش رو جواب نمیده.

سیمین میرسه خونه، فرهاد کادویی که گرفته بودن رو میده به سیمین میگه هستی برات گرفته.

سیمین سراغ آوا رو میگیره که فرهاد میگه رفته دستبندش رو هم جا گذاشته، سیمین میپرسه چیزی شده خوبی؟ اما فرهاد نمیگه که به چی مشکوکه. فرهاد میره بیرون تا از دوربین ساختمون روبرویی ببینه امروز تو خونه اش چه خبر بوده، سرایدار موقع چک کردن دوربین مجبور میشه بره ببینه صاحبخونه طبقه بالا چیکار داره، فرهاد از فیلم ضبط شده می بینه که چند نفر با ماشین های مختلف اومدن خونه اش، بعد آوا میرسه و با کلید در رو با میکنه میره تو، چند ساعت بعد آوا با حال بد از خونه میاد بیرون، بعدش اون نفراتی هم تو بودند نیان سوار ماشین میشن میرن، فرهاد با موبایلش،همه رو فیلم میگیره.

کامیار زنگ میزنه به ارشیا که کجایی؟ ارشیا میگه اومدیم مهمونی تارا، کامیار عصبانی میشه که زندگی منو بهم زدی رفتی عشق و حال؟ ارشیا میگه من اومدم حواسم به سروش باشه که ترسیده، بعدش تارا نفهمه، کامیار میگه اونیکه گند زده به زندگی من اون سامی و تویید ، ارشیا میگه بهمن چه ربطی داره، میخواستی با جیب خالی و سند امانت نیایی وسط بازی بعدش اون گفت میخواستی قبول نکنی، کامیار میگه اگه دختره بره شکایت کنه زندگی من و بابام ریخته بهم، ارشیا میگه اسکله بره همه جا جار بزنه چی شده، کامیار میگه پس چرا فرهاد داره گوشی منو سوراخ میکنه منکه هارد دوربین هارو هم برداشتم، ارشیا میگه پس چه مرگته؟ تو دیه کامل هم بهش بدی صد هیچ جلویی، برو یه قرص بخور بخواب. کامیار میگه فقط خدا کنه این ماجرا تموم بشه، تو هم حواست باشه تارا پیله نکنه.

تارا میاد از ارشیا میپرسه کی بود تو نمیتونی منو بپیچونی، ارشیا میگه همونیکه با جواب رد دادن به من منو خوشبخت کردی، زنم بود، تارا میگه تو اگه با زنت اینقدر حرف داشتی این موقع شب اینجا نبودی. تارا باور نمیکنه ارشیا محبور میشه بگه کامیار بود یکی از معاملات شرکت رو گند زده باباش رفته سراغش، تارا میگه چرا جواب منو نمیده، ارشیا میگه از خودش بپرس، شاید کامیار مثل من گردن گیر نیست.

سیمین به آوا پیام میده که ببخشید دیر اومدم رفتی، دستبندت هم اینجاست دیدمت بهت میدم ، بعدش پشت لبتاب میشینه تا مدارک دادگاه فرداش رو آماده کنه، فرهاد میاد اما باز به سیمین نمیگه چی شده.

آوا صبح میخواد بره به شکوه میگه میرم کلانتری بعدش پزشک قانونی، باهام میای؟ شکوه میگه تو هرکاری کنی من باهاتم فقط میترسم بیفتیم سر زبونها، اگه آزاد بفهمه؟ آوا میگه پس من چی مگه من کار بدی کردم؟ چرا همش فکر مردمی مگه این مردم دختر ندارن، اگه این اتفاق برای بچه خودشون بیفته چیکار می کردن، شکوه میگه اینا آشنا دارن سیمین خانم وکیله این چیزهاست اگه نتونی ثابت کنی چی؟ آوا دوباره میپرسه نمیای؟

سیمین میگه من هستی رو میبرم کلاس بعد میرم دادگاه.

آوا با شکوه میره کلانتری نامه میگیره. اونجا راهنماییش میکنن چیکار کنه. بعد میرن پزشکی قانونی.

سیاوش میره محل کار اوا سراغ خانم بیات رو میگیره بهش میگن نیومدن امروز. اما وقتی ازش میپرسن شما؟ جواب نمیده.

آوا میره پزشکی قانونی، بهش میگن کاش همون دیشب میومدش.

فرهاد میره سراغ ارشیا، سامی که اونجا بود سریع میره تا فرهاد نبینتش، فرهاد از ارشیا میپرسه دیروز تو خونه من چیکار میکردی؟ ارشیا میگه فکر کنم بعد از تجدیدفراش خود کامیار هم ندونه تو خونه شما چه خبره، فرهاد میگه من آبروم رو یه شبه بدست نیوردم که تو یه الف بچه از دست بدی، بعد فیلم دوربین ها رو به ارشیا نشون میده و میگه شب با دختره و خانواده اش اومدم دم خونه اتون شاید پدرزنت بخواد بدونه دیروز کجا بودی ، ارشیا میگه شما دوست دارید با زندگی مردم بازی کنید؟ من نه سر پیازم نه ته پیاز، فرهاد میگه پس یه چیزی هست، حالا سیر تا پیازش رو برام بگو، ارشیا میبینه که چاره ای نیست همه چیز رو برای فرهاد تعریف میکنه که دیروز کامیار سر بازی پوکر باخت و … فرهاد میپرسه الان کامیار کجاست؟ ارشیا میگه شرکته. فرهاد میگه اگه بفهمه که من دارم میرم اونجا به جون دخترم همه بساطت رو خراب میکنم.

گوشی آوا زنگ میخوره بازم جواب نمیده.

سیمین میره دادگاه، مهران هم اونجا بود، سیمین میگه باشه داره دوره میبینه نوبت اینم میشه، از همکارش میپرسه خانواده نیلوفر کجان میگه از ظهر هرچی زنگ میزنم جواب نمیده،پیامم رو دیده الاناست برسه.

آوا مادرش رو میرسونه خونه بعد دوباره سوار ماشین میشه میره پیش سیاوش.

فرهاد میرسه شرکت، با عصبانیت میره میگه تعطیله کسی اینجا نمونه، همه رو بیرون میکنه تا کامیار حرف بزنه، کامیار میگه چی شده؟ فرهاد یکی میزنه تو گوش کامیار و میگه منه احمق فکر میکردم چون خون من تو رگهاته دوزار شرف تو وجودت هست، زندگیمو دادم دستت، اون رفیق الدنگت همه چیز رو گفت، قمار میکنی تو خونه من سر دختر مردم؟ بی غیرت، کامیار رو به باد کتک می گیره، میخواد خفه اش کنه ، بهش میگه اگه پیدات کنن سرتو میدن بالای دار گمشو برو بیرون.

آوا میره پیش سیاوش، سیاوش حال بد آوا رو میبینه میگه چی شده؟ کی اینکار رو باهات کرده؟ آوا همه چیز رو بهش میگه.

کامیار سوار ماشینش میشه که فرار کنه، سیاوش با ماشینش میرسه تو پارکینگ شاخ به شاخ میشه و ….

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا