
خلاصه ای از قسمت ۱۴ سریال از یاد رفته را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را آورده ایم که خواهید خواند.
چهاردهمین قسمت سریال «از یاد رفته» به کارگردانی برزو نیک نژاد و تهیهکنندگی مجتبی وحیدی روز دوشنبه ساعت ۲۰ به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلم نت منتشر میشود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه مییابد.
دانلود قسمت ۱۴ سریال از یاد رفته
خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت اول تا آخر
خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت چهاردهم
پریسا میفهمه که دیشب شهاب زخمی شده، شهاب تعریف میکنه که تو بیمارستان به مامور گفته دستش گیر کرده به میله فلزی، پریسا میگه خوب دروغ میگی، شهاب میگه اگه نمیگفتم واسم پرونده درست میکردن، پریسا میگه بهتر اینطوری لااقل میفهمن کیه، تو باید دیشب بهم میگفتی، شهاب میگه نمیخواستم نگرانت کنم، پریسا میگه الان که بیشتر نگران شدم، شهاب میگه منم نگرانم میخوام با مادرت حرف بزنم، میریم شرکت بگو بیاد اونجا. پریسا میگه بابا هم بیاد؟ شهاب میگه تو بهش حسابها رو نشون دادی اگه میخواست تاحالا یه کاری میکرد، من فقط میترسم با این اختلاف حساب ها شرکت ورشکست بشه. نوشین میره سر مزار، کتایون هم بود، بهش میگه همه فکر میکنن که من مثل بیوه های غمگین هر روز میام اینجا اما تو که میدونی من بخاطر مازیار که میام، نوشین میگه از اون پیرسگ خجالت نمیکشی؟ کتایون میگه بهش خیانت نکردم که خجالت بکشم، اون منو زیر پر و بالش گرفت به ازای جوونیم منم مازیار رو تو قلبم خفه کردم فقط نمیدونم تو چی برای مازیار داشتی که من نداشتم، نوشین میگه عشق، کتایون میگه اونو منم داشتم، تو فقط شانس آوردی خانم مرد و بین پدر و پسر شکرآب شد وگرنه هیچ وقت تو خواب هم نمیدیدی قاپ مازیار رو بدزدی، نوشین میگه تو شانس آوردی خانم مرد و شدی خانم اون خونه تا واسه پولشون کیسه بدوزی اکرم. کتایون میگه من وقتی به مازیار نرسیدم زن باباش شدم تا اونجا بمونم یادمه نمیره هربلایی سرش اومد تقصیر تو بود، نوشین میگه من هالویم؟ خیلی پروویی، خیال میکنی نمیدونم دستت تو خون مازیار بوده، ارثش رو از گلوی پسرش بریدی به درک ولی دیگه الکی نگو عاشقش بودم، کدوم حیوونی با عشقش کاری میکنه که تو با مازیار کردی، کتایون میگه وقتی نرسی از رسیدن کسی هم خوشحال نمیشی، پسرت خیلی شبیهه پدرشه خوبه که یه یادگار برات گذاشته، محکم بچسب بهش، من بخاطر بچه ام از هیچی نمیگذرم پسر تو که سهله. نوشین میگه دیونه ای اما من از تو دیونه ترم، نمیدونستم سی سال تاوان کینه تو رو دارم، یه تار مو از سر شهاب کم بشه با دستای خودم زنده زنده تو همین قبر ادیبی چالت میکنم. کتایون میگه فاتحه ات رو خوندی گورتو گم کن من بخاطر مازیار از بچه ات میگذرم اما تحمل دیدن قیافه ات رو ندارم، اگه هم پول خواستی اون داداش الدنگت رو بفرست. نوشین میگه پولتو خیرات اون بیناموسی کن که تو رو نشوند جای زنش نه من.
مهتاب میره شرکت متوجه میشه که رای میترا و کتایون برای مدیر عاملی شهابه، مهتاب به قربانعلی یکی از اعضای هیئت مدیره میگه پس نیاز به رای گیری نیست دیگه چون خودش بیشتر از ۵۰ درصده، شما شرکت رو راه بندازید.
بهزاد میره کلینیک سراغ میترا، میترا میگه من و مامان رای خودمون رو تلفنی دادیم الان مهم اینه که شرکت راه بیفته. بهزاد که ماشین جدید خریده بود به میترا میگه بشین بریم بهت شیرینی ماشین رو بدم و یه سری اسرار مگو برات بازگو کنم.
آرش میره کافه دنبال حانیه اما الکی بهش میگن که امروز نیومدن.
بهزاد، میترا رو میبره جلو شرکت و بهش میگه یه خورده دیگه شهاب میشه مدیرعامل اما غافل از اینکه من میشم همه کاره. میترا که خمه جیز رو فهمیده بود میگه نترسیدی این ها رو بهم گفتی؟ بهزاد میگه میخوام باهات روراست باشم. میترا میگه از کجا مطمئنی که من نمیرم همه چی رو به هیئت مدیره بگم. بهزاد میگه برای اینکه دوستت دارم. میترا میگه آدم کسی رو که دوست داره بدیهاش رو نمیبینه، بهزاد میگه اشتباه نکن من اول عقلت رو محک زدم بعد دل بهت دادم. وقتی گفتی رای تو شهابه فهمیدم که باهاش برنامه داری، فقط با این پسره میشه آرش و زنش رو حذف کرد، میترا میگه دیگه وقتشه ما بیاییم وسط و آرش و مهتاب هم بخاطر حفظ آبروشون سهمشون رو بفروشن، بعدش هم من و کتایون سهمشون رو بخریم، فکرم شدنیه، بهزاد میگه صد در صد، به شرطی که منو تو با هم باشیم، من همیشه فکر میکردم تنها راه موفقیت اینه که مثل خر تو این شرکت کار کنی، ولی اشتباه کردم دنیا واسم جور دیگه چیده بود من خواستم دنیا رو دور بزنم تا اینکه تو پیدات شد، مهمترین اتفاق زندگی من تویی گور پدر شرکت. میترا میگه باور میکنم چون میتونستی ۸۰۰ میلیارد رو برداری بری هرجای دنیا که میخوای، فقط نمیتونم باور کنم که همه این کارها رو داری بخاطر من میکنی، بهزاد میگه عاقلانه ترین کار تو زندگیم دوست داشتن تو بوده، چه ببرم چه ببازم دوست دارم تو زمین تو بازی کنم. تلفن بهزاد زنگ میخوره به میترا میگه بفرما بازی جدید شروع شد.
حانیه که تو کافه قایم شده بود میبینه آرش بیخیال نمیشه و نمیره، مجبور میشه یه جوری که آرش متوجه نشه بزنه بیرون.
شهاب میره تو اتاق بهزاد و درباره حسابهای شرکت بهش میگه و ازش میخواد بین خودشون بمونه. بهزاد میگه در هر صورت باید فامیلی حل بشه و بهتره با خودش حرف بزنی شاید سوتفاهم شده، شهاب میگه میترسم این داستان بیفته وسط من و پریسا، بهزاد میگه در هر صورت باید بگی تا گندش از جای دیگه در نیاد بالاخره کم پولی نیست، البته تصمیم با خودته، تو اگه پریسا رو دوست داری خب چرا میخوای این گند رو بهم بزنی؟ شهاب میگه شما خودت دختر داشتی به من میدادی؟ بهزاد میگه من اگه دختر داشتم ترجیح میدادم ترشی بندازم تا بدم دست جوونای الان، اما اگه خودش میخواست چرا که نه، شما هم که مدیرعامل، شهاب میگه من اگه به پریسا برسم دستش رو میگیرم میرم شرکت رو میخوام چیکار، بهزاد میگه آفرین هرچی از خانواده ادیبی دور بشی زندگی راحتتری داری.
مهتاب میاد از بهزاد میپرسه که شهاب چی میگفت؟ اما بهزاد جواب درستی نمیده و مهتاب میگه لااقل بگو آرش کجای قضیه است، بهزاد میگه همه جاش. مهتاب میگه این همه پول رو واسه چی میخواسته؟ بهزاد میگه طاقتش رو داری؟
پریسا از شهاب میپرسه که با بهزاد حرف زدی؟ شهاب میگه آره اما چیزی نمیدونست یه آرامشی داشت که تو مخمه و نمیفهمم، پریسا میگه زیادی حساس شدی، شهاب میگه تا با پدرت خرف نزنم خیالم راحت نیست، پریسا میگه منو قاطی این جریان نکن.
حانیه میاد پیش بهزاد، بهزاد میگه قضیه برعکس شده، تو از من پول خواستی و کمک گرفتی، حانیه میگه اونموقع فکر میکردم میتونم اما الان نه، فکر میکنم عاشقمه، بهزاد میگه آرش داره از بدبختیهاش فرار میکنه که آویزونته، خودت گفتی به محض اینکه فهمید من عاشقش شدم رفت، حانیه میگه آره ولی منکه همچین آدمی نیستم، بهزاد میگه کی بود میگفت بعد رفتن آرش دربدر روانشناس شدم، بگو باهاش میری تا انگیزه بگیره چون ممنوع الخروجه ، بعد مقداری پول درمیاره بده حانیه که بده به بچه اش، حانیه میگه تو که میدونی من اونجا بمون نیستم و به آرش هم نمیتونم بگم بچه دارم. بهزاد میگه نیری رو مخش تا بره جاگیر که شد بهش ملحق میشی اینا رو الکی بهش بگو، فقط منو نپیچون.
حانیه میاد کافه ، آرش هنوز اونجا بود، میگه پول میریزم وکیل اونور برات کافه بگیره خودمم قاچاقی میام ایتالیا پیشت. حانیه میگه میتونی به زنت بگی میخوای ازش جدا بشی، آرش میگه قول میدم قبل اینکه مسافر بشم کار رو تموم کنم.

بهزاد اونور خیابون با مهتاب تو ماشین بودن و همه چیز رو می بینه، بهزاد میگه ببخشید خودت اصرار داشتی همه چیز رو بدونی، همکلاسی دانشگاهشه قراره با هم برن ایتالیا، مهتاب میگه لیاقتش همین جماعته، کار شرکت رو که درست کردن میندازمش بیرون، بهزاد میگه فقط تا نرفته کار رو تموم کن، اما اسمی از من نیار.
شهاب به پریسا میگه به این فکر میکنم که بودن من که از ارث محرومم واسه کی ضرره، بالاخره یکی میخواد من نباشم که آدم میفرسته سراغم. من فکر میکنم بودن من واسه یه نفر دردسره، تا قبل اینکه میترا و کتایون بهم رای بدن شکم اونا بود، اما الان نه.
نادیا همه مدارک رو به میترا میده، میترا میگه اینکه آرش تو اکثر کارها نبوده و بهزاد بوده معلومه، نادیا میگه حسابهایی که توش پول رفته معلوم نمیکنه ولی اگه گردش حسابها رو ببینی میفهمی پول رفته تو حساب بهزاد، میترا میگه پدر عشق بسوزه تو همه اینکارها رو بخاطر بهزاد کردی، نادیا میگه آره شاید اگه تو نمیومدی تو زندگیش الان همه چیز یه طور دیگه بود، میترا میگه الان همه تقصیرا افتاد گردن من تو که میدونی من هیچ وقت ابراز علاقه بهش نکردم. همون لحظه بهزاد به میترا زنگ میزنه که شام بریم بیرون اما میترا میگه الان دیره باشه فردا. بهزاد که ماشین میترا رو تعقیب میکرده میفهمه نادیا و میترا باهمن و همش نقشه بوده.
آرش به بهزاد زنگ میزنه که چیکار کردی؟ بهزاد الکی میگه هنوز نادیا رو پیدا نکردم، آرش میگه بیخیالش شو فکر نمیکنم کار اون باشه، بهزاد میگه پس کار منه، آرش میگه الان که دارم میرم پیش پسره یدک کشه، تو هم خودتو برسون.
میترا با جعبه شیرینی میاد خونه پریسا و میگه شیرینی آشتی کنونه، وقتی با پریسا تنها میشن بهش میگه که شهاب گفته از دیوار ما بالا رفته، پریسا میگه ما چیزی پنهونی نداریم، تو چی میدونستی کتایون وصیت نامه رو عوض کرده؟ میترا میگه من مطمئن نیستم اون اینکار رو کرده باشه، پریسا میگه مطمئن باش اینکار رو کرده وگرنه شهاب الکی از دیوار کسی بالا نمیره. میترا میگه من میدونم که شهاب رو دوست داره که بهش رای داد دوباره مدیرعامل بشه، شهاب میاد و میگه منکه دوست نداشتم اگه برگشتم فقط بخاطر پریسا بوده، میترا میگه نمیدونم شاید مامانمم بخاطر پریسا اینکار رو کرده، ولی تو کار درستی کردی زندگی نوه ادیبی خیلی خرج داره پس همه سعیتو می کنی شرکت رو سر پا نگه داری، شهاب میگه ولی حل کردن کار من تنها توست باید بابای پریسا هم باشه. میترا میگه تو جلوی پرداختی ما رو گرفتی پس تا قبل انحصار وراث قضیه سهام های شرکت رو حل کن، من قدم اول رو برداشتم کینه ها رو بذاریم کنار، ما یه خانواده ایم قول میدم جبران کنم.
با رفتن میترا، شهاب میگه داشت وانمود میکرد قضیه حسابها رو نمیدونه ولی فکر کنم دنبال بازرسی حسابها بود، انحصار وراث رو بهونه کرد، دیگه از الان به بعد هیچی از هیچ کس بعید نیست.
آرش میرسه محل قرار ۵ میلیارد میده و میگه باقیش رو ته برج میدم بشرطی که دیگه نبینمت، پسره میگه حاکم منم تو شرط میذاری؟ اصلا پولت رو نمیخوام میرم همه چیز رو به خانواده های داغ دیده میگم. بعد از پله های آهنی میره بالا، آرش که اسلحه با خودش داشت داد میزنه وایستا، طلاها و پول رو برمیداری بقیه اش رو هم سر برج میای میگیری، وگرنه میدم دهنت رو گل بگیرن، بعد روش اسلحه میکشه و میگه چی می خوای از من، پسره میگه عکس و صدات رو دادم به کی دستت به من بخوره رفتی زندون، آرش میگه منکه قراره برم زندون لااقل بتو باج نمیدم، پسره میاد جلو و میگه بزن وجودش رو نداری، هرچی آرش میگه نیا گوش نمیده هر دوشون از پله ها میفتن پایین یه تیر شلیک میشه، بهزاد میرسه و میره داخل می بینه آرش بیهوش افتاده و اون پسره هم چند جای بدنش آهن رفته و داره میمیره، با مرگ اون آرش بهوش میاد که بهزاد کجایی تو، بهزاد بهش میگه این پسره تموم کرده، آرش میگه من نزدمش فقط خواستم بترسونمش، بهزاد به آرش که حسابی ترسیده بود میگه خودتو جمع کن بعد میبرتش تو ماشین و …



