خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت ۱۲ + دانلود سریال از یاد رفته قسمت دوازدهم

خلاصه ای از قسمت ۱۲ سریال از یاد رفته را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را آورده ایم که خواهید خواند.
دوازدهمین قسمت سریال «از یاد رفته» به کارگردانی برزو نیک نژاد و تهیهکنندگی مجتبی وحیدی روز دوشنبه ساعت ۲۰ به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلم نت منتشر میشود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه مییابد.
دانلود قسمت ۱۲ سریال از یاد رفته
خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت دوازدهم
میترا وقتی میبینه مادرش جواب تلفنش رو نمیده مجبور میشه فوری بره خونه، کتایون رو صدا میکنه میبینه که تو اتاق نشسته، کتایون میگه وقتی جوابت رو نمیدم یعنی جوابم نه هست، میترا میگه چرا بهزاد نه؟ کتایون میگه چرا آره؟ میترا میگه چون از شرکت سهم نداره، کتایون میگه شهاب هم نداره، میترا میگه عوضش قابل اعتمادتره، کتایون میگه از کِی بهزاد برات قابل اعتماد شده بهزاد کثیف کاره پدرت هم بخاطر همین نگهش داشته بود، میترا میگه اگه ته کثیف کاریش ما به پولمون برسیم بَده؟ اونا که به ما پول نمیدن. کتایون میگه به من باشه من به هیچ کدومشون امید ندارم، میترا میگه یعنی بین بهزاد و آرش برات فرقی نیست؟ کتایون میگه من دزد هم دست این دو تا نمیدم. میترا ناامید میشه از بحث و میخواد بره یهو میگه نکنه نظرت شهابه؟ کتایون میگه فعلا شهاب خطرش از اینا کمتره، در ضمن لگد هم نمیندازه، اگه سمت شهاب باشیم دیگه کسی باور نمیکنه که وصیت نامه رو عوض کردیم. میترا میگه خودش که میدونه، کتایون میگه اگه کاری که میخواهیم رو درست انجام بده شاید وصیت نامه اصلی بشه پاداشش.
پریسا میره دم خونه دنبال شهاب، بهش میگه تو مگه به بابای من نگفتی هیچ پولی نمیخوای؟ اما رفتارت اینطوری نیست من فکر نمی کردم اینقدر ارث و میراث برات مهم باشه، شهاب میگه مگه من افتادم دنبال ارث و میراث، من داشتم زندگیمو می کردم تو افتادی دنبال من.( نوشین از خونه میاد بیرون، وقتی میبینه شهاب و پریسا دارن حرف میزنن پنهون میشه) پریسا میگه تو یه جور بهم ریختی انگار برای ارث نقشه کشیدی، شهاب میگه من از این ناراحتم که اونا تو چشم من نگاه کردن گفتن هیچی نبوده، در صورتی که ما با هم امضا کردیم از یه طرف هم بخاطر تو ناراحتم، من الان یجورایی دوستت دارم، پریسا میگه یه جورایی؟ شهاب میگه خب همه جوره، من ناراحتم که اگه پول و سهم نداشته باشم نمیتونم بهت برسم، الانم که دیگه بابابزرگمون نیست، پریسا میگه پس ترسیدی؟ شهاب میگه آره، پریسا میگه منکه گفتم تا وقتی منو داری از هیچی نترس، شهاب میگه میترسم تو رو هم نداشته باشم، پریسا میگه تو که هنوز منو داری، بعدش هم مثل اینکه یادت رفته مدیرعامل شرکتی؟ شهاب میگه توقع نداری که بیام اونجا؟ پریسا میگه شما فردا میای شرکت چون هنوز عضو خانواده ادیبی هستی و نوه اسماعیلی. با این حرفها حال شهاب کمی بهتر میشه و پیشنهاد پریسا رو برای دور زدن با موتور قبول میکنه.
آرش میخواد بره بیرون، مهتاب عصبانی میشه که لااقل تا فردا جلسه هیئت مدیره ریش هاتو نمیزدی، بمون ببینیم فردا باید چیکار کنیم؟ آرش میگه اینا همه فرمالیته است همه چیز بعد از انحصار وراث مشخص میشه، مهتاب میگه الان که بابا نیست همه کاره منو میترا و پریسا و کتایونیم، آرش میگه خودت میگی دیگه من هیچ کاره ام، بیام چیکار خودتون برید ببرید و بدوزید. مهتاب میگه به من برسه تو هم منفعت میبری چه فرقی میکنه؟ آرش میگه اگه فرقی نمیکنه بزار به من برسه کنار من شما هم سهم ببر. مهتاب چیزی نمیگه و آرش میگه پس فرق میکنه.
آرش میخواد بره که راننده جرثقیل دوباره میاد سراغش، میگه عذاب وجدان گرفتم میخوام برم بگم من همه چیز رو میدونم اما اگه تا ده روز دیگه ده تومن برام جور کنی دیگه هیچی نمیدونم، آرش چیزی نمیگه و راننده میگه سکوت علامت رضاست، پس حله.
نوشین میره سراغ نریمان، ازش میپرسه سری آخر بهم گفتی ادیبی سر ماجرای مازیار واسطه فرستاد، گفتی زن بود، کی بود این زنیکه، نریمان میگه کی گفت زن بوده؟ نوشین میگه یکم فکر کن بگو کی بود، نریمان میگه یکم بر و رو داشت. نوشین اسمش رو میخواد، میگه لااقل برای شهاب کاری کن، نریمان میگه شرط داره، به شهاب بگی نونش رفت تو روغن ادیبی هوای ما رو داشته باشه، نوشین میگه ادیبی به درک واصل شد، الان پای زندگی شهاب وسطه، فکر کن ببین اسم اون زنه کتایون نبود، نریمان میگه من یکی دوبار با اون یارو وکیله مازیار دیدمش، تو بشین برم شماره تلفنش رو برات بیارم.
آرش میره جریان ده میلیارد رو به بهزاد میگه، بهزاد میگه الان که نداری اما مدیر عامل بشی همه چیز برای تو میشی، فعلا که یه رای مهتاب رو داری، الان فقط باید دور مهتاب باشی تا رای بقیه رو هم بگیری، آرش میگه دیگه نمیتونم تحملش کنم، بهزاد میگه بذار چپت پر بشه بعد دست عشقت رو بگیر برو پی زندگیت منم هواتو دارم.
شب میشه نوشین میره پیش حوری سراغ نریمان رو میگیره، چون نریمان نوشین رو قال گذاشته بود و رفته بود، بهش میگه نریمان رو دیدی بگو شماره اون زنه رو برام بیاره وگرنه با پلیس میام خدمتش. حوری کنجکاو میشه که زنه کیه، به نریمان زنگ میزنه اما گوشیش خاموش بود.
نریمان داخل کیف مدارک و چک و رسیدهای بانکی که از قدیم داشت رو میگرده تا چیزی پیدا کنه.
بهزاد میره دنبال میترا، میترا میگه برنامه چیه؟ بهزاد میگه اینه که ما با هم باشیم تا بقیه شرکا رو از دور خارج کنیم، میترا میگه فعلا وقتش نیست کتایون مخالفه، منم ترجیح میدم فعلا با مامان باشم، بهزاد میگه نظرش کیه؟ میترا میگه شهاب، بهزاد میگه آفرین خیلی زرنگه مامانت میدونه پشت دست کی بازی کنه، اونوقت تکلیف من و تو چی میشه؟ میترا میگه کتایون بو برده بوقتش اتفاق میفته، یکم بهم زمان بده، بهزاد میگه میترسم هیچ وقت زمانش نرسه.
شهاب میره شرکت، حسابدار جدید یه سری از حساب کتابها دستش بود میخواد بده به شهاب و میگه من به آقای امینی پور اعتماد ندارم، اگه شما همه حسابها رو چک کنید میبینید که مشکل خود آقای امینی پور هستن. شهاب حساب ها رو چک میکنه و میخواد بره که پریسا هم میرسه شرکت یه جا قایم میشه نبینتش، همه دور میز نشسته بودن و منتظر شهاب، مهتاب عصبانی میشه که شهاب دیر کرده و میخواد بره، آرش میگه نره و بمونه تا تکلیف مشخص بشه، میترا هم میگه مادرمم میخواد تا انتهای قرارداد رای گیری انجام نشه تا روح بابا در آرامش باشه.
نادیا میره کلینیک میترا و منتظر میمونه تا برسه.
مهتاب به ابهری وکیل زنگ میزنه و میگه من یه لیست از تمام اموال پدرم میخوام اما ابهری میگه هیچ اموالی تو شمال نمونده، مهتاب عصبانی میشه که همش زیر سر کتایونه وگرنه بابا عمرا زمین های نمک آبرود رو میزد به نام کتایون، خدا میدونه چقدر دیگه از اموال رو بالا کشیده، مهتاب به آرش میگه بریم پیش ابهری اما آرش میگه من نه سر پیازم نه ته پیاز، تو خواستی من اینطور باشم تو خواستی بابات به من اعتماد نکنه، مهتاب میگه اگه خواستم خوب کاری کردم نمیخواستم با مال و اموال من شلوارت دو تا بشه بعد به ریش من بخندی که میدونم خندیدی، آرش از ماشین پیاده میشه که من اگه خندیدم به بخت سگ خودم خندیدم، من اگه هر جای دیگه کار میکردم دو برابر این حقوق میگرفتم، مهتاب میگه الان وقت این حرفهاست؟ آرش میگه الان نه، ده سال پیش باید میگفتم.
پریسا با عصبانیت میاد سینما دنبال شهاب و میگه مگه قرار نبود بیای شرکت مگه ما با هم حرف نزده بودیم؟ چی تو سرته بهم بگو، شهاب صورت حسابها رو به پریسا میده میگه بیا اینا رو بخون تا بفهمی، پریسا با خوندنش میفهمه که کسری ۸۰۰ میلیاردی شرکت زیر سر پدرش بوده، شهاب میگه حالا فهمیدی چرا نیومدم من اگه هیچی نگم شاید بندازن گردن من، اگه هم بگم پای یکی میاد وسط که تو ناراحت میشی، دفعه قبل سر ۶ میلیارد داشتم از دستت میدادم، الانم خودم نمیدونم پای بابات چقدر گیره ولی امضاش پای همه سندها هست، خودت تصمیم بگیر چیکار کنیم، اگه بگی همه رو آتیش بزن بیخیال بشیم بریم پی زندگیمون، به تار موت قسم آتیش میزنم ولی اگه بگی تا تهش بریم هستم.
میترا میرسه کلینیک و نادیا رو می بینه اما جواب سلامش رو نمیده و میگه مگه قرار نبود با هماهنگی بیای، مخصوصا اینکه بهزاد مدام اینجاست، نادیا میگه نگران نباش اگه هم بیاد میاد سراغ من، مردها وقتی کسی رو دوست داشته باشن فقط خوبیش رو می بینن.
مهتاب میره پیش ابهری، ابهری میگه هر چی آقای ادیبی دستور دادن من همینکار رو کردم، مهتاب میگه اون زنه چیز خورش کرده وگرنه بابای من اونقدر دست و دلباز نبود بریز و بپاش کنه. ابهری میگه اون خدابیامرز اونقدر واسه تو و دخترت گذاشته که یه قطعه زمین و دوتا ملک فرقی نداشته باشه، اگه مشکلی دارید یه وکیل دیگه بگیرید، من خودمو بازنشسته کردم. مهتاب میگه پس اونقدری برات نفع داشته که خودتو بازنشسته کنی؟ ابهری مهتاب رو مودبانه بیرون میکنه.
نریمان میره سر خاک ادیبی، کتایون هم اونجا بود، تسلیت میگه، نوشین از دور می بینه. نریمان میگه شناختید؟ کتایون میگه باید بشناسم؟ نریمان کلاهش رو برمیداره میگه حالا چطور؟ کتایون به روی خودش نمیاره و میگه کمکی میخوای بگو، نریمان میگه من سهمم رو میخوام، مثل اینکه بجا نیوردی؟ کتایون میگه مگه میشه قیافه نحس و بوی گندت یادم بره؟ بعد اینهمه سال اومدی دنبال سهمت؟ یادم میاد اون موقع باهات تسویه شد، نریمان میگه بقیه اش (عکس مزار مازیار رو نشون میده و میگه ) واسه اینِ. کتایون میگه مگه بقیه ای هم مونده بعدش هم این به تو چه مربوط؟ نریمان میگه خواهرزاده من بچه این بوده، من سهم خواهرزاده ام رو میخوام همینکه سهمش رو دو دره کردید، کتایون میگه بهش گفتی مواد گذاشتی تو خونه باباش؟ نریمان میگه نه نمیدونه البته اینم نمیدونه که تو پول دادی من اینکار رو بکنم، کتایون میگه یادم نمیاد، نریمان میگه یادت نمیاد؟ بعد رسید پولی که کتایون بهش داده بود رو نشونش میده و میگه الانم وقتت رو نمیگیرم، گیره پولم خیلی هم نمیخوام بگیرم میرم پی کارم، کتایون میگه این چیزی رو ثابت نمیکنه من به بیچاره ها خیلی کمک می کردم، نریمان میگه بله دستتون به خیر بوده اما برای ما شر شد، یه پولی بدی کارم راه بیفته میذارم میرم ولی اگه ندی اینو نمیذارم کف دست خواهرزاده ام اون یجور دیگه میاد سراغت، این شماره تلفن و شبای منه، کارِت به کار من اومد خبرم کن، خیلی معطلم نکن.
پریسا میاد خونه میبینه آرش هم خونه است، آرش میگه کجا بودی؟ پریسا عصبانی میشه رسید حساب ها رو میندازه تو صورت آرش و میره اتاقش لباس هاشو جمع میکنه تو چمدون، آرش میره بهش میگه داری چیکار می کنی؟ اینا چیه؟ پریسا میگه من باید از شما بپرسم اینا چیه؟ آرش میگه زیر سر پسره است؟ دیده چیزی بهش نمیماسه داره میزنه زیر میز تو چرا باور کردی؟ پریسا میگه کاش لااقل اینبار رو راست میگفتی من نمیدونم مامان میدونه یا نه خیلی هم برام فرق نمیکنه ولی من بدبخت فکر می کردم بابای من زیر بار اینهمه فشار هیچی نمیگه لابد بخاطر منه، ولی نه جنابعالی داشتی فکر می کردی تو این مدت پولهای شرکت رو چجوری بکشی بالا، آرش میگه به فرض درست میگی من اگه بالا کشیدم حق خودم بوده که دیگران بالا نکشن، حال مادرت رو ببینی میفهمی، پریسا میگه فداکار یه جوری بالا کشیدی که این شرکت دیگه سر پا نمیشه، خیالت راحت.
با رفتن پریسا، آرش به بهزاد زنگ میزنه که این پسره قضیه دستکاری حسابها رو فهمیده برای همین امروز نیومده، همه مدارک رو پریسا آورد دست منه.
نادیا به میترا میگه حسابداره تا الان باید همه چیز رو فهمیده باشه نمیدونم چرا صداش در نمیاد، میترا میگه بهتر من از خدامه پسره برگرده سر پستش بعد صداش در بیاد، اینطوری جلوی پدرزن آینده اش هم وایمیسته، نادیا میگه حسابها به اسم آرش هست ولی پای قانون بیاد وسط من گیرم باید برم دنبال سوراخ موش برای خودم، میترا میگه چون برای اعتبار شرکت بد میشه مهتاب نمیذاره پای پلیس بیاد وسط نگران نباش، از بهزاد چه خبر؟ نادیا میگه اینو باید از تو پرسید، بدجور عاشقت شده، نه؟ میترا میگه اگه پسر دیگه ای بود مطمئن بودم ولی درمورد بهزاد نمیدونم، نادیا میگه مطمئن باش چون از وقتی با توعه دیگه به من توجه نمیکنه. میترا میگه پول لازم نداری؟ نادیا میگه از صدقه سری آقای ادیبی نه، میترا میگه به زودی شرکت میشه مال خانم ادیبی، بهزاد هم میدونه ول نمیکنه، فکر کن دختری که دوستش داری پولدار هم باشه، مخصوصا واسه اونکه هیچی بهش ارث نمونده، نادیا میگه زیاد مطمئن نباش چون به نظر من بهزاد چپش خیلی پره.
بهزاد میرسه دم خونه آرش و بهش زنگ میزنه که من رسیدم بیا بیرون، یهو یه ماشین و یه موتوری میرسن و بهزاد رو میبرن، آرش میاد می بینه در ماشین بازه و بهزاد نیست. زنگ میزنه اما خب دزدها سر بهزاد رو پوشونده بودن و اجازه جواب دادن نداشت….