هنریویدئو

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت ۱۰ + دانلود سریال از یاد رفته قسمت دهم

خلاصه ای از قسمت ۱۰ سریال از یاد رفته را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

دهمین قسمت سریال «از یاد رفته» به کارگردانی برزو نیک نژاد و تهیه‌کنندگی مجتبی وحیدی روز دوشنبه ساعت ۲۰  به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلم نت منتشر می‌شود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت ۱۰ سریال از یاد رفته

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت دهم

ماشین که میاد سمت شهاب یهو ترمز میگیره و میره بیشتر مثل اینکه می خواسته بترسونتش، شهاب لنگ لنگان میاد خونه، نوشین علتش رو میپرسه اما شهاب الکی میگه پام لیز خورد و خوردم زمین، نوشین باور نمیکنه و میگه من خرم؟ شهاب میگه میشه امشبو هیچی نگی؟ نوشین میگه خیلی گوش میدی؟ شهاب میگه گوش دادن که برگشتم خونه. نوشین میگه امروز رفتم سینمایی که مشغول کار بودی فهمیدم چند روزه نمیری سرکار، برای چی به من دروغ میگی؟ شهاب میگه اونموقع که گفتم میرم، میرفتم. نوشین میگه پا قدم من بد بوده حتما. شهاب میگه ادیبی میخواد سهم پسری از مال و اموالش رو بهم بده، نوشین میگه بعد اون حرفهایی که ازش زدی خیال کردم بخاطر پولش زانوت شل نشه بخاطر دختره زانوت شل میشه، نگو ادیبی کاری کرده که جفت زانوت شل بشه، شهاب میگه من فقط بخاطر پریسا برگشتم داشتن ازم جداش می کردن، ما بقیش هم حق من و تو بوده و هست. نوشین میگه اونوقت بخاطر گرفتن سهمت خوردی زمین یا زدنت زمین؟ بهت گفتم که به دلم بد اومده، هر وقت به دلم بد میاد یه کثافتی شده، شهاب میگه من هیچی ام نمیشه نگران نباش، نوشین میگه اگه یه تار مو ازت کم بشه زندگی همشون رو به آتیش میکشم. این ارازل خودی و ناخودی سرشون نمیشه. من مطمئنم خود ادیبی دستور داده بود اون همه مواد رو خونه ما جاساز کنن. خودش واسه بچهء خودش دام گذاشته تو که دیگه سهله، چرا به حرف من گوش نمیدی؟
میترا میره جلوی در خونه با بهزاد که اومده بود صحبت میکنه، کتایون از دور نگاه میکنه ببینه جریان چیه. بهزاد سند رو میده به میترا میگه بده به ادیبی و بگو من رضایت امیر رو گرفتم. میترا میگه چرا میدی به من؟ بهزاد میگه گفتم یه بهونه باشه که ببینمت. میترا میگه یه کاری کن من ببرم، بهزاد میگه پس یه کاری کن اونا ببازن، باید تا سرشون گرم پریسا و شهاب هست کاری بکنیم.
شهاب میره سر ساختمون چون تازه فهمیده بود پروژه خوابیده کارگرها میگن دستور آقای امین پور هست، به کارگرها میگه که من هم یه روزی کارگر بودم شما رو درک می کنم، وگرنه همون اولش ۵ درصد به دستمزدتون اضافه نمی کردم، کارگرها میگن وقتی پولمون رو نمیدی چه فایده، شهاب میگه یه کم حساب کتاب بهم خورده پولتون سرجاشه تا شما پول نگیرید من یه هزار تومنی به کسی نمیدم، تا سه روز دیگه با همتون تسویه میکنم، فقط سه روز بهم فرصت بدید جبران می کنم. کارگرها قبول می‌کنند و میرن سر کار.
مهتاب و آرش میان خونه ادیبی، ادیبی با آرش تنها حرف میزنه و بهش میگه از شنبه برو سرکار پای قراردادهایی که بستی پیگیر باش. اسم مدیریت فرمالیته است اونموقع که منم مدیر بودم زحمتهاش برای تو بود، مهم راندمان شرکته که بره بالا، بعدازظهر هم راجع به خواستگاری صحبت می کنیم.
شهاب به پریسا میگه اگه بابات برگرده شرکت که خوب میشه اما اگه برنگرده میخوام تو رو بزارم جای اون، پریسا میگه تو مثل اینکه دلت میخواد بابام اسباب منو بزاره سر کوچه. شهاب میگه من فقط به تو میتونم تکیه کنم. یهو چند نفر موتوری چوب بدست میریزن و شیشه های ماشین رو میشکونن و فرار میکنن.

آرش تو حیاط بود که میترا میرسه، به آرش میگه پریسا شهاب رو دوست داره اذیتشون نکن، آرش میگه نه دیگه برام مهم نیست، میترا میگه مهم که هست چون با این وصلت شهاب دست از سرت برمیداره، آرش میگه اتفاقا بابات گفته برم پیش شهاب تا پشتش خالی نباشه، یعنی اینکه به این راحتی ها دست از سرمون برنمیداره. میترا میگه پیشنهاد خوبیه چون اونموقع حرفهاشو میاد زیر گوش بابا میگه اونم قلبش درد می گیره، شهاب به پریسا برسه آروم میشه.

پریسا اصرار داره که شهاب زنگ بزنه به پلیس اما شهاب میگه این قصه پیچیده تر از اینهاست، دفعه اولشون نیست، سری قبل میخواستن با ماشین بزنن بهم، این اتفاق افتاد برام جدی شد، من فکر میکنم به شرکت ربط داره، من داستان فسخ قراردادها و سنگ انداختن ها رو نفهمیدم هنوز. پریسا میگه اگه اینقدر جدیه باید بفهمیم چیه. شهاب میگه فعلا تا جمعه به کسی جیزی نگو چون تو رام مهمی نمی خوام خواستگاری کنسل بشه.

مهتاب از آرش می پرسه تو خونه منو فروختی؟ میخوای فردا برم بگم بدون رضایت من خونه رو فروخته قرارداد رو فسخ کنم؟ آرش میگه خونه رو بخاطر این فروختم که پول لازم شدم، مهتاب میگه از کی تا حالا ما پول لازم شدیم؟ آرش میگه از وقتی که این پسره پاشو گذاشته تو زندگی مون، خونه رو فروختم ریختم پای پروژه‌هایی که آقا شهاب گند زده توش که آبروی بابات نره، مهتاب میگه بیخود کردی، گند شهاب رو میزاشتی کف دست بابام اونم بلد بود چطور جمعش کنه، آپارتمان منو چرا فروختی؟ با این حرفها آرش عصبانی میشه که هر چی به نام توئه که مال تو نیست زحمتش رو من کشیدم، بابات مزد زحمت منو به نام تو زده، برای یه آپارتمان کوفتی حال منو بهم نزن، دو تا آپارتمان میخرم میزنم به نامت. مهتاب میگه پس گردن بند مادرم رو هم تو برداشتی؟ آرش میگه خاطره جعل نکن منکه یادمه تو گردن بند رو بعد فوت مادرت از گردنش درآوردی یه بارم ننداختی تا کسی نفهمه دست توست، میخوای چیکار کنی؟ زنگ بزن پلیس بگو شوهر من دزده، بیان منو ببرن. مهتاب میگه حالم ازت بهم میخوره، آرش میگه منم دنبال همین بودم.

شهاب میرسه شرکت، همون لحظه میترا میاد ازش می‌پرسه که جلوی پرداختی های منو تو گرفتی؟ چک من برگشت خورده، من باید چک دستگاه لیزرم رو نقد کنم. شهاب میگه یه اشتباهی شده، میترا میگه خب اگه اشتباه شده درستش کنید، شهاب میگه پرداخت ماهیانه به شما اشتباه بوده، میترا میگه من سهام دار شرکتم، شهاب میگه الان کارگرها حقوق نگرفتن سود سهام دارها یکم عقب میفته، میترا میگه پس اول کارگرها حقوق میگیرن بعد اگه پولی موند ما می گیریم، شهاب میگه واسه کارگرها حقوقه برای شما سود، احتمالا چند ماهی سود سهام دارها قطع میشه تا شرکت سامون بگیره، میترا میگه این شرکت قبل شما سر و سامون داشت، این مقرری سالهاست که به حساب خوانواده واریز میشه و تصمیم خود باباست، شهاب میگه من سه شب پیش باهاشون صحبت کردم بهشون توضیح دادم ایشون هم مخالفت نکردن.

شهاب میره اتاق بهزاد، میگه لطفا به آقای امین پور بگید بیان سر کارشون، بهزاد میگه از وقتی شما مدیرعامل شدید ما قراره اینجا غاز بچرونیم، چه فرقی میکنه من باشم یا ایشون، شما فکر کن ایشون نیست چون غاز چرونش از کار افتاده، شهاب میگه من فقط از شما خواستم یه مدت کار نکنید تا من به شما برسم بعدش با هم کار کنیم همین، بهزاد میگه مدیرعاملی اینجا فقط یه تیتره فرقی نمیکنه کی باشه حرف اصلی رو ادیبی میزنه ، من توصیه می کنم بیای پایین با هم بریم. شهاب میگه من جمعه قراره برم خواستگاری فقط میخوام مشکل من با ایشون حل بشه. شما بگید من چیکار کنم، بهزاد میگه یه مدت کاری نکنی بهتره خودش میاد سراغت ما هم یه عروسی میفتیم.

ادیبی میره سر خاک مازیار، میترا میاد دنبالش عذرخواهی میکنه دیر شد، ادیبی میگه به ابهری گفتم پول بریزه به حسابت، تو مگه چقدر خرجته؟ از اون کلینیک درآمد نداری، به خودم بگو. میترا میگه شما اونقدر حواستون به شهاب و پریسا هست که به من نیست، کم و کسری من شمایید، یکم فشارتون بالا پایین میشه نگرانم که نداشته باشمتون، این جماعت هم منتظرن پرتم کنن بیرون. ادیبی میگه کاش همه یتیم های دنیا مثل شما بودن خوردید و خوابیدید و راست رفتید دو قورت و نیمتون هم باقیه. پریسا میگه چرا نمیذارید بیام شرکت کار کنم؟ ادیبی میگه چرا نمیری پی زندگی خودت،  برو عروس بشو، میترا میگه من تا آخرش پیش خودتونم.

آرش میره دم کافه دنبال حانیه، بهش میگه من تو عمرم دل کسی رو نشکوندم اما نمیدونم چرا با تو اینکار رو کردم، لااقل تو با من اینکار رو نکن، حانیه میگه چیزی که از تو توی دل منه کینه است ولی نمیتونم بهت فکر نکنم بخاطر همین حالم از خودم بهم میخوره، دعا میکردم برنگردی، همه زورم رو هم میزنم نبینمت چون میدونم دوباره میری، آرش میگه نمیرم، من خیلی دیر فهمیدم که خیلی چیزها رو باختم، حانیه میگه شاید یه روز حرفاتو باور کردم، آرش میگه من تا اون روز صبر می کنم، حانیه میگه دیگه نیا اینجا منو بیرون می کنن، آرش میگه چرا باید اینجا کار کنی، تو باید تو کافه خودت کار کنی، کار از تو سرمایه از من، حانیه میگه با پول پدرزنت؟ آرش میگه با پول خودم. حانیه میگه من تو مرامم نیست زندگی زنت رو بهم بزنم بخاطر همین طلاق گرفتم. آرش میگه من این زندگی رو نمیخوام، حانیه میگه شاید یه روزی ببخشمت ولی زن دوم هیچ کس نمی شم.
نوشین میره سراغ ادیبی دم خونه اش، ادیبی با میترا میرسه به میترا میگه بره داخل، نوشین به ادیبی میگه خوب نگام کن این لباس سیاهیه که تو سی سال پیش تن من کردی، گفتم وقتی درش میارم که رو قبرت وایستم کل میکشم. ادیبی میگه منم دل خوشی ازت ندارم فکر میکردم این لحظه وقتی اتفاق بیفته میشم عزراییلت، الانم دستم بسته شهابه کاری به کارت ندارم. نوشین میگه دست از سر پسر من بردار وگرنه گردنتو همینجا میزنم، ادیبی میگه شهاب رو از من نگیر اون نوه منم هست، نوشین میگه پسر تو شوهر من نبود؟ نگرفتی ازم؟ زندگی پسر منو تو سی سال پیش با اعدام پدرش خراب کردی، ادیبی میگه حق جبران دارم یا نه؟ نوشین میگه با پولت؟ چه تله ای برای پسرم پهن کردی، تو چه منو بکشی یا نه فرقی برام نداره، زندگی من پر از زخمهاییه که به تو و مازیار زدم. بزرگی کن یا بزن جای خالی مازیار رو تمومش کن یا بزار آخر عمری با شهاب پرش کنم، نوشین میگه دروغ میگی، به مازیار هم دروغ گفتی، بهش گفتی آشنا دارم سه ماهه میکشمت بیرون از زندون دو ماه نکشید اعدامش کردن، ادیبی میگه به من نگفتن مواد تو خونه دارید، نوشین میگه ما گورمون کجا بود پول اجاره رو هم با بدبختی جور می کردیم تو لوش دادی خودت مواد رو دادی تو خونه ما گذاشتن ولی من سی سال به پسرم چیزی نگفتم که با کینه بزرگ نشه کاش مرده بودی هیچ وقت پیداش نمی کردی. ادیبی میگه وقتی دیدم شهاب منو نمیشناسه فهمیدم بزرگی کردی، منو ببخش. اما نوشین بی حرف میره و میترا هم همه حرفهاشون رو از پشت در شنید.
پریسا میره دنبال پدرش، بهش میگه میدونم از شهاب خوشت نمیاد اما شهاب پسر خوبیه و من دوستش دارم، آرش میگه وقتی دوستش داری نمیتونی درباره اش نظر بدی، پریسا میگه من و شهاب دوست داریم با این قضیه اوکی باشی لااقل بهش بی توجهی نکن حرفهاشو بشنو، آرش میگه یه پدر به خواستگار دخترش بی توجهی میکنه چون میخواد ببینه چقدر به دخترش توجه میکنه، چون تنها داراییش دخترشه. پریسا میگه باور کن شهاب هم هرکاری که تو برلی من انجام میدی رو میتونه انجام بده، آرش میگه هر مردی برای هر زنی هر کاری رو بخواد میتونه انجام بده چون دوستش داره، تو چون نوه ادیبی هستی خواستنی هستی، کار سختی نیست هر کسی که تو دو ماه می بینه افتاده‌ تو ظرف عسل میتونه فاز عاشقی برداره.

آرش میره خونه بهزاد میگه من سگ ام دست این پسره نمیدم چه برسه دخترم رو بدم، بهزاد میگه اتفاقا امروز شهاب اومد پیشم می خواسته واسطه بشم براش بیای شرکت باهات حرف بزنه، آرش میگه اتفاقا فردا میخوام بیام شرکت ببینم با حرف میفهمه باید بکشه کنار یا نه، اگه نشد یه راه دیگه امتحان می کنم.
بهزاد سر ساختمون میره می بینه به اونیکه کامیون و جا اجاره داده دارن مواد میزارن لای کیسه های سیمان.

آرش میرسه شرکت و میره سراغ شهاب، پریسا میخواد بره داخل اما آرش اجازه نمیده و پریسا پشت در می ایسته گوش میده، شهاب میگه شما هر موقع بگید من میرم پیش ادیبی و استعفا میدم و میگم چرخوندن شرکت کار شماست، اگه خواستید من میشم کارمندتون اگه نخواستید میرم سر کار قبلیم، داراییم هر چقدر باشه تو محضر شرط میکنم نصفه اش برسه به پریسا اگه بگید همه اش، همشو میدم. هر شرطی بگید قبول میکنم، من تو زندگیم پدر نداشتم اگه یکی برام پدری کنه بلدم چطوری نوکریش رو کنم، آرش میخواد حرف بزنه، شهاب میگه اگه میشه تا فردا به حرفهای من فکر کنید بعد حرفتون رو بزنید.

شبونه پلیس ها میان سر ساختمون و جلوی کامیون ها رو میگیرن و راننده ها رو دستگیر می کنند، جاساز مواد رو پیدا می کنند و ماشین ها رو توقیف می کنند، میرن خونه و شهاب رو هم دستگیر می کنند و جلو چشم نوشین میبرن.

پلیس میره خونه ادیبی و همه چیز رو صورت جلسه می کنه و به ادیبی هم میگن آماده بشه تا به اداره پلیس بره، ادیبی آماده میشه که بره، سردش میشه تا میترا بره کتش رو بیاره از حال میره و میفته زمین و …

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت اول تا آخر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا