خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت اول تا آخر

سریال از یاد رفته جدیدترین محصول پلتفرم فیلمنت ساخته برزو نیک نژاد می باشد، در این مطلب از سایت صفحه فردا خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت اول تا آخر را خواهید خواند.
سریال جدید فیلم نت با نام از یاد رفته از روز ۲۳ تیر ماه ۱۴۰۴ در ساعت ۲۰ پخش می شود، بازیگران این سریال فرهاد اصلانی، حمیدرضا آذرنگ، ارسطو خوشرزم، آزیتا حاجیان، سینا مهراد، پردیس احمدیه، الهام اخوان، رحیم نوروزی، فریبا متخصص، حسین محجوب، مجید مظفری، کاظم هژیرآزاد، الهام کردا و … می باشند.
خلاصه داستان سریال از یاد رفته
سریال روایتگر شخصیتی است که برای فراموش کردن گذشته و دور شدن از خاطرات تلخ، تصمیم به فرار می گیرد و در این مسیر با چالش های جدیدی روبهرو می شود و … .
خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال از یاد رفته
پریسا میفهمه که دیشب شهاب زخمی شده، شهاب تعریف میکنه که تو بیمارستان به مامور گفته دستش گیر کرده به میله فلزی، پریسا میگه خوب دروغ میگی، شهاب میگه اگه نمیگفتم واسم پرونده درست میکردن، پریسا میگه بهتر اینطوری لااقل میفهمن کیه، تو باید دیشب بهم میگفتی، شهاب میگه نمیخواستم نگرانت کنم، پریسا میگه الان که بیشتر نگران شدم، شهاب میگه منم نگرانم میخوام…
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت سیزدهم سریال از یاد رفته
پریسا وسایلش رو جمع می کنه از خونه میزنه بیرون، با شهاب میرن خونه ای که از آفاجون به پریسا به ارث رسیده، پریسا میگه از بچگی از این خونه خاطره داشتم، آقاجون قول داده بود بده به من، گفته بود بزرگ که شدی میای با شوهرت اینجا زندگی میکنی، فکر کنم بخاطر همین امیر می خواست…
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال از یاد رفته
میترا وقتی میبینه مادرش جواب تلفنش رو نمیده مجبور میشه فوری بره خونه، کتایون رو صدا میکنه میبینه که تو اتاق نشسته، کتایون میگه وقتی جوابت رو نمیدم یعنی جوابم نه هست، میترا میگه چرا بهزاد نه؟ کتایون میگه چرا آره؟ میترا میگه چون از شرکت سهم نداره، کتایون میگه شهاب هم نداره، میترا میگه عوضش قابل اعتمادتره، کتایون میگه از کِی بهزاد برات قابل اعتماد شده…
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال از یاد رفته
شهاب از زندان میاد بیرون می بینه پریسا اومده دنبالش، متوجه میشه که فردا مراسم چهلم پدربزرگشه، به پریسا میگه هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم ببخشمش، زندان بهترین فرصته که آدم بتونه خودش رو ببخشه، اگه خودتو ببخشی دیگه راه کج نمیری، پریسا میگه تو که گناهی نداشتی؟ شهاب میگه آره…
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت دهم سریال از یاد رفته
ماشین که میاد سمت شهاب یهو ترمز میگیره و میره بیشتر مثل اینکه می خواسته بترسونتش، شهاب لنگ لنگان میاد خونه، نوشین علتش رو میپرسه اما شهاب الکی میگه پام لیز خورد و خوردم زمین، نوشین باور نمیکنه و میگه من خرم؟ شهاب میگه میشه امشبو هیچی نگی؟ نوشین میگه خیلی گوش میدی؟ شهاب میگه گوش دادن که برگشتم خونه. نوشین میگه امروز رفتم سینمایی که مشغول کار بودی فهمیدم چند روزه نمیری سرکار، برای چی به من دروغ میگی؟ شهاب میگه اونموقع که گفتم میرم، میرفتم. نوشین میگه پا قدم من بد بوده حتما. شهاب میگه ادیبی میخواد…
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت نهم سریال از یاد رفته
آرش به بهزاد میگه که میخواد از حساب شرکت پول برداره، بهزاد میگه تو مدیرعاملی هر چقدر دوست داری بردار اما بهتره به نادیا بگی تا حساب های شرکت بهم نخوره، تو که نمیدونی مدیرعامل میمونی یا نه. آرش میگه ۵ میلیارد برمیدارم بعدا میذارم جاش. بهزاد میپرسه برای تولد دخترت چی گرفتی؟ آرش میگه کارت هدیه گرفتم، بهزاد میگه خاک برسرت میدونستم حواست نیست،…
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت هشتم سریال از یاد رفته
بهزاد و آرش درباره اجاره دادن ساختمون نیمه کاره و ۶ تا کامیون بحث می کردن تا پول بیشتری بگیرن در آخر هم با توافق هر سه نفر از هم جدا میشن.
شهاب سر قبر پدرش با ادیبی صحبت می کنه و…
خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت هفتم سریال از یاد رفته
ادیبی در حال تماشای راز بقا بود که آرش میاد دیدنش و میگه قدیما پدر دختری یه حرمتی داشت یه اجازه ای می گرفتن، هر چند که ما به بریدن و دوختن شما عادت داریم ولی دلخوریم رو نتونستم قایم کنم، ادیبی میگه تو چی هستی آرش؟...
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت ششم سریال از یاد رفته
میترا از اتاق کاشت مو میاد بیرون و میخواد که کلینیک رو ترک کنه اما میبینه بهزاد تو اتاقش منتظره، بهزاد میگه کیفت تو رستوران جا موند برات اوردم، میترا با عصبانیت میگه خیلی ممنون حالا پاشو برو بیرون، بهزاد میگه باشه گفتی نه همینجا خاکش می کنیم ولی حرفمو بشنو…
خلاصه داستان این قسمت را اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت پنجم سریال از یاد رفته
با پخش شدن فیلم تو کانال شرکت، شهاب میره سراغ امیر و بهش میگه ماشاالله خیلی حواس جمعی هم فیلم میگیری هم رانندگی میکنی؟ چرا ازمون فیلم گرفتی گذاشتی تو کانال؟ امیر که زیر بار نمیرفت میگه از همون روز اول که دیدمت فهمیدم غیر از پول آقاجون چشمت دنبال پریسا هم هست، اگه از اول حرفی نزدم بخاطر پری بود، الانم اگه یه جاییت سوخته جای دیگه ات رو فوت نکن. شهاب میگه بخاطر فامیل بودن صورتت رو نمیارم پایین، من به کنار آبروی پریسا رو بردی دست پیش گرفتی؟ میخوای از فردا بگم…
ادامه خلاصه داستان این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت چهارم سریال از یاد رفته
با تصادف آرش، بهزاد و آرش از ماشین پیاده میشن تا ببینن چه اتفاقی افتاده، وقتی آرش می بینه که با یه زن و مرد تصادف کرده و اون اطراف کسی نیست از ترس به بهزاد میگه بریم، سوار ماشین میشه که فرار کنه هر چی بهزاد میگه اگه بریم اینا بمیرن قتل عمد حساب میشه، اما آرش گوش نمیده و گاز ماشین رو میگیره و…
ادامه خلاصه داستان این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت سوم سریال از یاد رفته
روز بعد جلسه معارفه میذارن برای شهاب تا با مسائل و کارمندای شرکت آشنا بشه، بهش میگن که شرکت دو قسمت عمده داره و آقای زمانی بعنوان معاون مسئول پروژه های مسکونی هستن و آقای امین پور هم مسئول تجاری و صنعتی، با حق امضای کامل که البته هیچ کدوم تشریف نیوردن، شهاب میگه…
خلاصه داستان این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت دوم سریال از یاد رفته
روز معرفی مدیرعامل فرا میرسه و آرش و بهزاد تو پوست خودشون نمی گنجیدن، همه دوستان و همکاران هم برای این جلسه با دسته های گل بزرگ برای تبریک حضور داشتند، بهزاد در بین دوستان به آرش میگه مبارکه رفتی بالا هوای ما رو داشته باش، آرش میگه ما هر جا بریم با شماییم آقای زمانی.با اومدن شهاب پیش پدربزرگش، اسماعیل ادیبی بهش میگه بالاخره اومدی؟ چقدر دلم میخواست بغلت کنم. شهاب میگه…
ادامه خلاصه داستان این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت اول سریال از یاد رفته
با مرگ اسماعیل ادیبی ، جسد رو راهی راهی سردخانه می کنن، بهزاد زمانی و آرش که باجناق هم بودند پیراهن مشکی می پوشن تا برای مراسم ختم آماده باشند اما از ته دل از مرگ ادیبی لذت می برند.
همینطور که ادیبی رو آماده مراسم می کردند و داخل کیسه مشکی رنگ میذاشتن به یکباره ادیبی چشمهاشو باز می کنه، ماموری که اونجا بود از ترس فرار می کنه و به سمت بازماندگان میره و فریاد میزنه که زندست، ادیبی به دنیا برمیگرده.
سرساختمون یکی از کارگرها از بالا پرت میشه پایین، همه کارگرها میان سراغش تا به آمبولانس خبر بدن. پریسا دختر آرش و نوه ادیبی میره سر یه ساختمون دیگه دنبال شهاب اما بهش جواب درستی نمیدن و بهش میگن…
ادامه داستان این قسمت را در اینجا بخوانید.