هنری

خلاصه ای از قسمت ۹ سریال ترکی دانه های مروارید | خلاصه داستان قسمت نهم سریال ترکی دانه های مروارید

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برای دوستداران و دنبال کنندگان سریال های ترکی، خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی دانه های مروارید را نوشته ایم. همراه ما باشید.

سریال ترکی دانه های مروارید یکی از جدیدترین و جنجالی‌ترین مجموعه‌های تلویزیونی ترکیه در سال ۲۰۲۴ است که موفق شده توجه مخاطبان را به خود جلب کند. سریال Inci Taneleri به کارگردانی شانول سونمز (Şenol Sönmez) و نویسندگی یلماز اردوغان (Yılmaz Erdoğan) ساخته شده است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛ یلماز اردوغان در نقش کاظم یوجداغ، هازار ارگچلو در نقش دلبر، سلما ارگچ در نقش پیرایه سالجاک، کوبیلای آکا در نقش جهان، یاسمین باشتان (Yasemin Baştan) در نقش نرگس شمشک‌اوعلو، گوون کیراچ (Güven Kıraç) در نقش کاظم شمشک‌اوعلو، رضا کوجا‌اوعلو (Rıza Kocaoğlu) در نقش نصرت، اورکونجان ایزان (Orkuncan İzan) در نقش ذره، مصطفی ییلدیران (Mustafa Yıldıran) در نقش ظاهر.


در قسمت ۹ سریال ترکی دانه های مروارید چه گذشت؟

کاظم به سمت خانه پیرایه میره تا به کلاس درس برسه. وقتی میرسه به حیاط خونه، دلبر بهش زنگ میزنه که کاظم بهش میگه بگو دلبر چیکار داری؟ او بهش میگه میتونی قشنگترم باهام حرف بزنی یه عزیزمی چیزی! کاظم با کلافگی میگه میخوام برم سر کلاس کارتو بگو! دلبر میگه خیلی خوب میتونی امشب منو برسونی به کلوپ؟ میترسم خودم برم انگار ظاهر آزاد شده، توروخدا من میترسم! کاظم قبول میکنه و میگه باشه بهت خبر میدم او خوشحال میشه و تلفنو قطع میکنه. سپس کاظم به داخل میره تا درسشو با آیچا شروع کنه. وقتی وارد اتاق میشه به آیچا میگه وقتی استاد میاد تو کلاس باید از جات بلند بشی، آیچا میگه که حوصله ندارم و بهونه میاره کاظم میگه حداقل پاهاتو از رو صندلیا جمع کن درست بشین آیچا قبول میکنه سپس درسو شروع میکنه.

مدتی بعد پیرایه میره تو اتاق و بهشون میگه باید امروزو تو تاریخ ثبت کرد که از کلاس درس ۱۰ دقیقه هم گذشته ولی آیچا هنوز سر کلاسه! آیچا جا میخوره و بهش میگه چی؟ ۱۰ دقیقه ست تموم شده کلاس؟ پس چرا بهم چیزی نمیگی؟ و با عجله میخواد از اونجا بره که کاظم میگه آیچا اول میزتو مرتب کن او برمیگرده و میزشو مرتب میکنه و بعد میره که پیرایه از این رفتار آیچا شوکه شده و میگه واقعا باور نکردنیه! کاظم لبخند میزنه. سپس پیرایه کمی باهاش حرف میزنه که بعد از رفتن کاظم سیبل میره پیش پیرایه و میپرسه خوب چیشد؟  او میگه هیچی شامم دعوتم نکرد و حرفیم نزد از اونورم که جواب پیامم نداد دیشب! سیبل میگه اگه درآمدش فقط از درس دادن به آیچا باشه خوب مشخصه که نمیتونه شام دعوت کنه! پیرایه میگه جواب پیاممو چرا نداد؟ نشدنیه دیگه! کاظم میره به داروخانه پیش قاسم و بهش میگه اومدم به خاطر این همه درگیری هایی که پیش اومد امشب ببرمت یه جا باهم خوش بگذرونیم میخوام مهمونت کنم قاسم خوشحال میشه و میگه جون من؟

و همان موقع روپوش سفیدشو درمیاره و به نرگس زنگ میزنه تا ازش اجازه بگیره و میگه میخوایم بریم یکم خوش بگدزونیم و شام بخوریم نرگس بهش میگه باشه چاره دیگه ای هم دارم که قبول نکنم؟ خوش بگذره بهتون و تلفنو قطع میکنن. سپس آنها باهم میرن به سمت آرایشگاه تا دنبال دلبر برن. دلبر با دوستش ییلدیز تو ارایشگاه هستن که با اومدن کاظم و قاسم میرن سوار ماشین میشن. تو ماشین دلبر بهشون میگه وای خیلی ذوق دارم که داداش قاسم میخواد امشب رقص منو ببینه. وقتی میرسن به کلوپ دلبر و ییلدیز میرن به اتاق ارایش تا آماده بشن. بعد از چند دقیقه قاسم میره با ییلدیز تو پیست رقص میرقصه و در حال خوش گذروندن هستن. بعد از چند دقیقه دلبر با همراهش میره رو پیست رقص و شروع میکنن به رقصیدن و همه نگاهش میکنن. ذره میره پیش کاظم و بهش میگه داداش میخوام یه نصیحتی بهت بکنم اونم اینه که این دختر واست دردسر میشه ها! هرجا یاشه دردسرم هست تو کم دردسر نکشیدی! شوهرش از دستش برنمیداره! کاظم میگه باشه اگه حرفات تموم شده برو دیگه ذره میره سر میز ظاهر میشینه و باهم رقص دلبرو میبینن. وقتی آهنگ تموم میشه میرن تو اتاق آرایش تا آرایششونو پاک کنن.

یه مهمون ویژه تو کلوپ بود به اسم قربان که به یه گارسون میگه به دلبر بگو بیاد سر میز من اما اون که میدونه دلبر قبول نمیکنه ازش میخواد یکی دیگه رو بفرسته اما او میگه نه فقط دلبر بگو بیاد. او میره پیش دلبر که او بهش میگه نه نمیرم تو که میدون چرا میای میپرسی؟ گارسون میره پیش داداش کامران و بهش میگه داداش آقا قربان میخواد که دلبر بره سر میزش کامران میگه خوب برو بهش بگو بره سر میزش یه خورده بشینه اما او میگه نمیره بهش گفتم، کامران میگه بگو بیاد پیشم. گارسون میره پیش دلبر و بهش میگه داداش کامران میخواد ببینتت برو پیشش. وقتی میره اونجا کامران میگه قربانو میشناسی که؟ او میگه آره کامران میگه خواسته بری سر میزش دلبز میگه داداش کامران من بهت گفته بودم که بخوای میرقصم ولی کار دیگه ای نمیکنم دوست پسرم تو سالن نشسته! کامران میگه خوب دوست پسرت اینجاست پس میدونه کارت چیه دیگه! پس برو پیش قربان یه سر او بهم میریزه و میره تو سالن. دلبر اول میره سر میز کاظم تا باهاش حرف بزنه که قربان داد میزنه اونجا نه بیا اینجا دلبر.

کاظم میشنوه و میره سمتش و باهاش دعوا میکنه. انها را از همدیگه جدا میکنن و از کلوب بیرون میکنن تو اون وضعیت قاسم رو زمین میوفته که دلبر داد میزنه و کمک میخواد تا به آمبولانس زنگ بزنن. آنها به بیمارستان میرن که وقتی نرگس میاد میپرسه چیشده؟ کاظم تعریف میکنه که او وقتی میبینه به خاطر اونا این بلا سر قاسم اومده ناراحت میشه. وقتی دلبر میره و اونا تنها میشن  نرگس بهش میگه انگاری این رابطه داستان زیاد داره و قراره زیاد تو دردسر بیوفتی! ولی قاسم قلبش مریضه اینارو نمیتونه تحمل کنه متوجهی؟ سپس نرگس میره تو اتاق قاسم که او با دیدنش میگه فعلا دعوام نکن نرگس بهش میگه آره فعلا خوب شو بعدا به حسابت میرسم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دانه های مروارید + عکس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا