هنری

خلاصه ای از قسمت ۵ سریال ترکی دانه های مروارید | خلاصه داستان قسمت پنجم سریال ترکی دانه های مروارید

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برای دوستداران و دنبال کنندگان سریال های ترکی، خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی دانه های مروارید را نوشته ایم. همراه ما باشید.

سریال ترکی دانه های مروارید یکی از جدیدترین و جنجالی‌ترین مجموعه‌های تلویزیونی ترکیه در سال ۲۰۲۴ است که موفق شده توجه مخاطبان را به خود جلب کند. سریال Inci Taneleri به کارگردانی شانول سونمز (Şenol Sönmez) و نویسندگی یلماز اردوغان (Yılmaz Erdoğan) ساخته شده است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛ یلماز اردوغان در نقش کاظم یوجداغ، هازار ارگچلو در نقش دلبر، سلما ارگچ در نقش پیرایه سالجاک، کوبیلای آکا در نقش جهان، یاسمین باشتان (Yasemin Baştan) در نقش نرگس شمشک‌اوعلو، گوون کیراچ (Güven Kıraç) در نقش کاظم شمشک‌اوعلو، رضا کوجا‌اوعلو (Rıza Kocaoğlu) در نقش نصرت، اورکونجان ایزان (Orkuncan İzan) در نقش ذره، مصطفی ییلدیران (Mustafa Yıldıran) در نقش ظاهر.


در قسمت ۵ سریال ترکی دانه های مروارید چه گذشت؟

دلبر با کاظم میرن به خانه قاسم که زن قاسم با دیدن دلبر جا میخوره و سپس بهشون خوش آمد میگه و با دیدن چهره کاظم ازش میپرسه چیشده؟ صورتت چرا اینجوریه؟ کاظم میگه حالا واست توضیح میدم. وقتی آنها به داخل میرن قاسم، زنش ازش میپرسه که با این دختر کجا آشنا شدن؟ اصلا کی وقت کردن که آشنا بشن؟ قاسم میگه تو هتل باهم دیگه آشنا شدن همسرش میگه خوب؟ همان موقع کاظم میاد که قاسم بهش میگه دیگه وقتی میخواین اینجا بمونین بهتره همه چیزو خودت به زنم بگی تا در جریان باشه. کاظم تایید میکنه و میگه آره باید بگیم دیگه و بهش میگه که دلبر متعهله زن قاسم با تعجب میگه چی؟ چی داری میگی؟ کاظم میگه خیلی وقته ازهم جدا زندگی میکنن انگار یه ازدواج زوری از طرف پدر دلبر بوده ولی الان زاهر شوهر دلبر راضی نمیشه که جدا بشه ازش این آثاری که رو صورتم میبینی مال زاهره سپس با اومدن دلبر همه میرن سر میز شام.

اونجا باهمدیگه صحبت میکنن و دلبر از غذاها تعریف میکنه که چقد خوشمزه ست زن قاسم میگه از آشپز باید تشکر کنم پس چون غذاهای گیاهی و بدون گوشتو اون درست میکنه من وقت نمیکنم. دلبر میگه از اونجایی که من شب کارم واسه همین منم نمیتونم و بلد نیستم آشپزی و میخندن. سپس میپرسه شما شاغلین؟ کجا کار میکنین؟ او بهش میگه من معلمم دلبر میگه چه خوب با کاظم همکاری! کاظم میگه ما از دانشگاه باهم دوستیم دلبر با تعجب میگه واقعا؟ قاسم میگه از تو دانشگاه دوتا دختر خوب و درست حسابی بود که ما برداشتیمشون و میخندن. زن قاسم از دلبر میپرسه شما چی؟ گفتین شیفت شب کار میکنین کارتون چیه؟ قاسم و کاظم بهم نگاه میکنن که دلبر میگه من رقصنده ام، او خوشحال میشه و میگه ااا چه خوب کجا میرقصین؟ دلبر میگه تو کلوپ زن قاسم جا میخوره و کاظم برای عوض کردن بحث بهشون میگه غذا بخوریم که سرد شد و قاسم هم با شوخی کردن فضارو عوض میکنه و میخندن و غذا میخورن. بعد از خوردن غذا، دلبر میره به اتاق که زن قاسم به کاظم میگه اینجوری نمیشه که باید با وکیل حرف بزنیم کارای طلاقو انجام بده! ببین اگه از اول اومده بودی اینجا به جای هتل هیچ کدوم از این اتفاقات نمی افتاد! سپس کاظم میگه من فردا میرم میگردم به هتل دیگه پیدا میکنم که بریم اونجا زن قاسم باهاش دعوا میکنه و میگه اصلا حرفشم نزن!

کاطم میگه ببخشید دلبرم آوردم اینجا، او میگه این چه حرفیه اینجا خونه خودته معلومه که میتونی مهمون بیاری! سپس باهمدیگه کمی صحبت میکنن که کاظم وقتی میره اتاق، دلبر بهش میگه از من جا خوردن نه؟ کلی حرف بارت کردن آره؟ ای کاش اونقد حرف نمیزدم سر میز شام مثل نادونا! ای کاش اصلا نمیگفتم که رقصنده ام من که میخوام کلا کارمو عوض کنم از اونجا بیرون بیام! کاظم ازش میخواد انقد خودخوری نکنه و بهش دیگه فکر نکنه. دلبر بهش میگه فردا باید بریم دنبال خونه بگردیم یه کم پس انداز کرده بودم که برم یه خونه اجاره کنم که اینجوری شد! فردای آن روز دلبر و کاظم میرن اول به یک فروشگاه وسایل حیوانات و یکم برای سگشون خرید میکنن و قلاده میخرن از اونور کاظم به ذره زنگ میزنه تا ماشینو بیاره اونجا. ذره با آوردن ماشین بهشون میگه زاهر مدام تو هتل میپلکه آدمشو هم اورده اونجا نشسته میخواین چیکار کنین؟ کاظم میگه حلش میکنم سپس از اونجا میره.

ذره وقتی به هتل برمیگرده زاهر جلوشو میگیره و باهاش حرف میزنه و میگه تو خبر نداری از دلبر دیگه درسته؟ وگرنه به من میگی نه؟ او تایید میکنه و میگه خیالتون راحت من بدونم کجاست بهتون خبر میدم ولی الان نمیدونم! سپس باهمدیگه جلوی هتل میشینن. کاظم به عزت زنگ میزنه و ازش میخواد تا وسایل او و دلبرو جمع کنه تا تو یه موقعیت بره ازش بگیره. او به ذره علامت میده از پنجره تا بره پیشش. ذره به زاهر میگه من برم یه سرویس بیام زاهر میگه منم غذام تموم بشه میام تا ازت کلید اتاق دلبرو بگیرم برم اونجا رو تختش دراز بکشم نمیدونی که چقدر دلم واسش تنگ شده! ذره به داخل میره و از عزت میپرسه که چیشده؟ او بهش میگه کاظم زنگ زد گفت سریع وسایل دلبر و کاظمو جمع کنیم. او بهش میگه من نمیتونم! الان به بهونه دستشویی اومدم اینجا!

تازه میخواد کلید اتاق دلبرو ببرم بدم بهش! عزت میگه باشه پس برو تو سرشو گرم کن تا من وسایل دلبرو جمع کنم بزنم بیرون. او شروع میکنه به جمع کردن چمدانی از وسایل دلبر. از طرفی ذره  نمیتونه زاهرو سرگرم کنه و او میره سمت اتاق دلبر که عزت تو اتاق دلبر مخفی میشه و منتظر میمونه تا زاهر خوابش سنگین بشه که بزنه بیرون. کاظم و دلبر رفتن خونه و در حال شام خوردن هستن. عزت میخواد از اتاق بیرون بره که از صدایی زاهر بیدار میشه و با دیدن ساعت تعجب میکنه که چرا هنوز دلبر برنگشته که با دیدن عزت جا میخوره و نوچه هاش اونو کتک میزنن. کاظم به عزت زنگ میزنه تا ببینه چیشد جمع کرد وسایلشونو یا نه که زاهر برمیداره به جای عزت و باهاش حرف میزنه و میگه که بیا یه معامله کنیم زن منو میاری منم وسایتو بهت میدم و باهات کاری ندارم! کاظم میگه هیچی متعلق به تو نیست!…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دانه های مروارید + عکس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا