ویدئو

دانلود قسمت بیست و نهم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۲۹

سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت بیست و نهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.

دانلود سریال رخنه قسمت ۲۹

https://telewebion.com/episode/0xd946c9b

خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال رخنه

ماشین های قاچاقچیا میرن تو یه سوله و بهشون میگن که پیاده بشین اینجا دو سه ساعتی میمونین تا ماشین بیاد ببرتتون سمت مرز. نوشین تو فرودگاهه و از ایران خارج میشه. سارا توسکان خبر میده که راحیل از مرز ایران خارج شد. مأمورها به داخل خانه میان و همشونو دستگیر میکنن. جواد از بین اونا منصور عبدیو پیدا نمیکنه و به همکارش میگه نیست او بهش میگه فهمیده فرار کرده قهوه چی هم نیست باهم رفتن! جواد به حاج رسول خبرو میده و میگه معین بهمون رودست زده. سارا توسکان به پسر اسحاق شارون میگه منصور عبدی نتونست از ایران خارج بشه او بهش میگه بمونه تهران فعلا دستور رسیده. سارا میپرسه با سپهر مقدم چیکار کنیم؟ شارون میگه یه خودکشی تر و تمیز که رسانه هارو اصلا حساس نکنه از موقعیت دکتر مهرآور هم یه پیام واسه نورا بفرست که بدونن ما میدونیم دکتر زنده ست. حسام با دیدن پیامی که فرستادن سریعا میره پیش حاج رسول و بهش میگه موقعیتی که دکتر اونجاست فرستادن فهمیدن که زنده ست! حاج رسول به جواد میگه برو کارهای انتقال دکترو انجام بده. جواد میره پیش دکتر و میگه شما وسایلتونو جمع کنین باید ببرمتون یه جای دیگه فهمیدن شما زنده این باید غیر مستقیم باهاشون در ارتباط باشین.

سپس به الهه میگه شما به کسی گفته بودین که دکتر زنده ست؟ او میگه نه جواد میگه یکمی دقت کنین خوب فکر کنین الهه میگه مطمئنم سپس پدرش میاد و میگه اتفاقی افتاده؟ او میگه جای دکتر لو رفته نمیتونیم این ریسکو بکنیم باید منتقل بشن به جایی دیگه و غیرمستقیم باهاتون درارتباط باشن و منم واسطه شما هستم نترسین شما به کارتون ادامه میدین و میره. حاج رسول به عباس و صابر و سیروان زنگ میزنه و بهشون میگه هرچی سریعتر به ایران برمیگردین فهمیدن که دکتر زنده ست و جاشو هم پیدا کردن! عباس میگه اینجوری که خیلی بد شد من چجوری میتونم بیام؟ باید بگردم دنبال پسرم! حاج رسول میگه متوجه نیستی وضعیت چجوریه؟ میگم فهمیدن همه چیزو! عباس میگه اینجوری واسه پسر من که خطرناک‌تره! حداقل دو روز فقط بهم فرصت بدین که پسرمو پیدا کنم بعد بیام! حاجی میگه تا آخر همین امشب فرصت دارین! حاج رسول به جواد میگه به الهه و پدرش محمود بگه بیان پیشش. حاج رسول با الهه صحبت می‌کنه و ازش می‌خواد تا اگه چیزی درباره زنده بودن دکتر به کسی گفته بهش بگه الهه اول سفت و سخت میگه که نه من به کسی چیزی نگفتم اما در آخر وجدانش راضی نمی‌شه و به حاج رسول میگه سمعکو حامد پیدا کرد و وقتی پیدا کرده بود روشن بود که کمی هم شک کرد سپس میگه حامد خیلی با دکتر شمس رفت و آمد داره احتمال داره به ایشون گفته باشه البته احتماله نمی‌دونم!

حاج رسول تشکر می‌کنه و به جواد می‌سپاره تا رفت و آمدهای حامد را چک کنند. عباس نقشه‌ای کشیده و به سیروان و صابر میگه. آنها که تلفن رستوران را هک کردند سفارش غذای آنها را دریافت می‌کنند اما با یک پیک دیگه واسشون می‌فرستند نگهبان دم در وقتی می‌بینه پیک همیشگی نیست به سارا خبر میده او میگه فعلاً کسی از غذاها نخوره تا من پیگیری کنم. او به صاحب رستوران زنگ می‌زنه و میگه که پیک همیشگی چرا غذا را نیاورده او بهش میگه که شما اصلاً سفارشی نداشتین سارا شکش به یقین تبدیل میشه و پیش شارون میره و میگه لو رفتیم خونه دیگه امن نیست. شارون بهش میگه سریعاً تمام مدارکو از بین ببرین امشب از اینجا میریم. جواد پیش حاج رسول میره و میگه تمام دوربین‌های مسیر رسیدن به مخفیگاه را چک کردیم ماشین دکتر شمس دیده شده حاج رسول میگه مدرک معتبری نیست بیشتر بگردین. جواد به خانه محمود میره و باهاشون حرف می‌زنه جواد بهشون میگه ازتون می‌خوایم بهمون کمک کنین تا متوجه بشیم که حامد هم دستش تو یه کاسه با آنها هست یا نه، به خاطر همین ساعتی به الهه میده تا به عنوان هدیه به حامد بده الهه با حامد در کافی شاپ قرار میزاره و بهش میگه سر این پروژه خیلی با هم دعوا کردیم دیگه نمی‌خوام با هم دعوا کنیم سپس ساعت را به عنوان هدیه بهش میده حامد خوشحال میشه و سریعاً به مچ دستش می‌بنده و ازش تشکر می‌کنه.

الهه وقتی به خانه برمی‌گرده به پدرش میگه که چقدر حس بدی داره که این کارو کرد. عباس به همراه نیروهای سیروان به سه تا خانه امنی که از قبل شناساییشون کردن میرن تا به محض ورودشون به هر یکی از اون خانه‌ها دستگیرشون کنن و موفق هم میشن. صابر از سارا بازجویی می‌کنه و میگه سپهر مقدم کجاست اون میگه من چیزی نمی‌دونم صابر بهش میگه می‌دونم خیانت کردی به موصاد و مدارکو بهش نشون میده سپس میگه اگه می‌خوای نفهمه همکاری کن بگو سپهر مقدم کجاست اون میگه شارون انتقالشو بر عهده داشت فقط می‌دونم بیروته. آنها به اسحاق زنگ می‌زنند و شارون پسرش را با سپهر معامله می‌کنه آدم‌های اسحاق سپهر را به ساختمانی می‌برند و می‌خوان اونو از آنجا پرت کنند که لحظه آخر بهشون زنگ می‌زنن و میگن کنسل شده و به خانه برش گردونین….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا