خلاصه داستان سریال تاسیان قسمت بیست و سوم + دانلود قسمت ۲۳ سریال تاسیان قسمت آخر

خلاصه قسمت پایانی و دانلود قسمت ۲۳ سریال تاسیان را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خواهید خواند.
سریال تاسیان در ژانر تاریخی عاشقانه در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلمیو منتشر می شود، سریال تاسیان به کارگردانی تینا پاکروان و با حضور بازیگرانی چون هوتن شکیبا، بابک حمیدیان، مهسا حجازی، محمدرضا غفاری، مجید یوسفی، رضا بهبودی، نسرین نصرتی، امیرحسین صدیق، پوریا شکیبایی، افشین حسنلو، مهرداد نیکنام، محمد شیری و مائده طهماسبی و… مهران مدیری و محمدرضا شریفینیا تهیه شده است. خلاصه داستان قسمت بیست و سوم سریال تاسیان را در ادامه این مطلب می خوانیم.
خلاصه قسمت آخر سریال تاسیان
پرده آخر: پرواز قوها
امیر به سرعت میره کارخونه و به کارگرها میگه هر کی براش خانواده و کارش مهمه بیاد نیروگاه، اونجا تازه متوجه میشه نادر کشته شده، بابک با کلام تهدیدآمیز به امیر میگه تا نفهمم پشت این قضیه کیه ول کن نیستم. کارگرها از محسن اجازه می گیرن تا برن نیروگاه ببینن چه خبره. امیر همینطور که میرفت زیر لب با خودش میگه نمیذارم ازم بگیریش، امیر میره تو نیروگاه میره و همه کارگرها میان، براشون صحبت میکنه که جمشید نجات داره از ایران میره، با تمام دارایی و خانواده اش برای همیشه میره، اون داره با پول شمایی که زحمت کشیده میره، اون حق نداره ولتون کنه بره، محسن میگه چیه حالا شدی دلسوز ما، تو که خودت دنبال عقبه اینا بودی؟ امیر میگه این بحث ها رو ول کن، من اونموقع اومدم چون نجات زندان بود نمیخواستم کارخونه تعطیل بشه الانم اومدم چون مرامم اینه، محسن شاکی میگه ول کن مرام و معرفت رو، تو بخاطر دختره میومدی، امیر میگه من نونم از اینجا در نمیاد بخاطر خودتون میگم که امشب یا فردا نجات با زحمتهای شما داره میره اونور آب شما میمونید و خونواده اتون و یه مملکت که هر روزش یه ورش شلوغه دیگه خودتون میدونید، کارگرها میگن چیکار کنیم هرکی یه چیزی میگه مثلا تعطیل میکنیم یا آتیش میزنیم اما امیر میگه باید جلوشو بگیریم، هر طوری که میتونید شده پاسپورتش رو پاره کنید اما نجات باید بمونه. کارگرها شروع میکنند به شعار دادن، محسن عصبانی میشه میگه ول کنید شعار دادن رو فایده نداره، من الان کارخونه اش رو آتیش میزنم تا خودش برگرده. هر چی امیر میگه نکن راهش این نیست محسن گوش نمیده و میره تو محوطه کلی نخ و کارتن رو میارن آتیش میزنن، نجات از تو دفترش میاد و میبینه آتیش راه افتاده میگه این وحشی بازی ها چیه؟ آتیش نزنید این کارخونه هممونه، به آشتیانی میگه بره شهربانی و آتیش نشانی رو خبر کنه، محسن با جمشید دست به یقه میشه به کارگرها میگه برید خونه اش اونجا رو آتیش بزنید، جمشید سوار ماشینش میشه بره سمت خونه اما کارگرها جلوش رو میگیرن که نتونه بره، امیر میاد میزنه به شیشه ماشین میگه بذار باهات حرف بزنم اینا کار من نیست، تو حق نداری بری نمیذارم ببریش. جمشید که با دیدن امیر حسابی شاکی بود هر طور شده از اونجا میره. محسن و یه عده از کارگرها هم دنبالش امیر میخواد جلوشون رو بگیره که نرن سمت خونه نجات اما موفق نمیشه. جمشید تو ترافیک میدون آزادی گیر میکنه.
آرش میرسه خونه هما بهش میگه بعد از خوردن نهار بره وسایلش رو جمع کنه که میخوان برن مسافرت، نازی از رفتنشون ناراحت بود گریه میکنه و میگه اگه شما برید من و جعفر بدبخت و آواره میشیم. مریم دلشوره داشت مدام زنگ میزنه به نادر اما خب… به نازی میگه غصه نخور من حتما برمیگردم، بعد به هما میگه از دیشب هرچی زنگ میزنم نادر جواب نمیده دلم شور میزنه. هما میگه نادر به درد تو نمیخوره تو این شرایط فعلا فکرشو از سرت بیرون کن، بیا برو به شیرین و آرش کمک کن. مریم میگه من نادر رو دوست دارم میخواد بیاد با دایی حرف بزنه جان مریم خرابش نکن. با رفتن مریم، نازی میگه هما خانم مریم خیلی این پسره رو دوست داره چرا مخالفت میکنی؟ هما با گریه میگه پسره رو دیشب کشتن، بمیرم برای مادرش. نازی هین میکنه و شوک میشه.
مریم میره پیش شیرین بهش میگه اگه بی خداحافظی برم نمیگه این دختره دیونست، یه روز خواستگاری میکنه یه روز میذاره میره؟ بعد از شیرین میپرسه تو چطور زنش شدی؟ شیرین یه نقاشی از روز عروسیش میکشه و میده به مریم میگه عروسیمون این شکلی بود. مریم میگه اینقدر قشنگ بود؟ شیرین میگه نه خیلی رویایی تر بود، کنار رودخونه پر فانوس بود، خودش میخوند و می رقصید الان اونقدر حالم بدِ نقاشیش خوب درنمیاد. مریم میگه الان ازش متنفری؟ شیرین میگه نه، یه جور، ترس، خشم ، شکِ ولی نفرت نیست اونقدر دوستش دارم حالم بدِ، خون از جلوی چشمم نمیره چرا اینقدر ترسیده بود؟ مریم میگه اونکه اومده بود باهات حرف بزنه تو صبر نکردی بشنوی، شاید داری اشتباه می کنی. شیرین میگه نه، چشماش بهم دروغ نمیگه، ازش پرسیدم آدم کشتی؟ ترسید گریه کرد. اون امیری که من میشناسم بازجو، قاتل ، شکنجه گر نبود، الان انگار یه آدم دیگه است، انگار دارم به دو نفر فکر میکنم نه میتونم از اون بگذرم نه میتونم با این کنار بیام. دارم دیوونه میشم اونطوری دیدمش یهو همه حرفهای بابام اومد جلو چشمم، مریم میگه اگه بابات عقدت رو بفهمه چی؟ یهو جمشید فریاد زنون میاد و هما رو صدا میکنه، به جعفر میگه بره همه درها رو قفل کنه، به هما میگه این پسره اومد کارخونه همه جا رو بهم ریخت، زود جمع کنید این پسر آدم نیست، نمیذارم دستش بهت برسه، همین الان باید بریم تموم کارخونه باباتو آتیش زده، شیرین میزنه تو سرش. جمشید میره پول و مدارکش رو برمیداره، دست شیرین رو میبینه تو گچه میگه کار این پسرست؟ شیرین قسم میخوره که نه کار اون نیست.
کارگرها میرسن خونه نجات، بابک از در میره بالا، جعفر تو حیاط بود اونا رو می بینه، بابک می پره تو حیاط میخواد در رو باز کنه، جعفر میاد میگیرتش با هم در گیر میشن، بابک بزور کلید رو میگیره در رو باز میکنه و بقیه میان تو، محسن داد میزنه جمشید و بقیه میان تو حیاط، محسن میگه خجالت نمی کشی تو این عمارت زندگی می کنی ولی زورت میاد دوزار بذاری رو حقوق ما؟ مریم میره موهای بابک رو میکشه که تو خجالت نمیکشی؟ بابک میگه تو چرا سیاه تنت نیست نادر مرده؟ مگه نمیدونی دایی جونت نادر رو به کشتن داده، هما داد میزنه خفه شو، جمشید به مریم میگه باور کن اینا ربطی به دایی ات نداره اینا خونه حوری بودن اسلحه داشتن، یهو مریم حالت عصبی بهش دست میده و میفته زمین، امیر میرسه جلوی در جعفر رو میبینه کمکش میکنه بلند بشه. جمشید به کارگرها میگه چی میخواهید از زندگی من، مگه من براتون کم گذاشتم؟ محسن میگه چرا داری جلز ولز میکنی تو که داری میری؟ جمشید با گریه عصبی میگه کجا برم من عاشق ایرانم، محسن میگه من اینو میشناسم ما بریم عقب این از ایران رفته، دوباره شروع میکنن، شیرین میگه محسن بسه، توروخدا ولش کنید، یهو صدای تیر میاد همه ساکت میشن، امیر تیر هوایی میزنه و بعد اسلحه رو میگیره سمت جمشید، آرش از تو خونه میاد بغل جمشید و شیرین هم میاد جلوش، محسن میگه ماشاالله تفنگ از کجا اوردی؟ امیر اسلحه رو میگیره سمت محسن و میگه برید عقب. محسن میگه نگفتم این ماموره؟ برید عقب چیه تو خودت ما رو راه انداختی، امیر با عصبانیت میگه من گفتم برید تو خونه ای که زن و بچه توش هست؟ من گفتم کارخونه رو آتیش بزنید؟ بابک میگه تو گفتی بریم جلوی جمشید رو بگیریم، امیر به شیرین میگه من فقط میخواستم جلو بابات رو بگیرم که تو رو نبره، محسن میگه بفرما، من نگفتم این هرکاری میکنه بخاطر دختر نجاته، این دلش واسه ما میسوزه؟ جمشید میاد جلو و به محسن میگه من ولی دلم بحالتون میسوزه، برگردید تا دیر نشده من برمیگردم اونجا رو درست میکنم، محسن میگه برگردیم تا اون رفیق تیمسار آویزونمون کنه؟ بعد با دست به کارگرها میگه بریزن تو خونه، امیر دوباره شلیک میکنه، کارگرها از ترس بی حرکت میشن، هما به سختی مریم رو بغل میکنه، جمشید هم آرش رو بغل میکنه و شیرین رو صدا میکنه تا برن زیرزمین. شیرین دست امیر رو میگیره و میگه امیر بیا بریم من نمیرم، امیر میگه تو برو نگران من نباش قول میدم پیدات کنم، محسن به امیر میگه تفنگت رو بیار پایین بذار ما حقمون رو بگیریم، امیر میگه اگه اینا رو جمع نکنی بری میزنمت بعد خودم رو خلاص می کنم، من دیوونه ام. جمشید خانواده اش رو تو زیرزمین میذاره و برمیگرده تا شیرین رو ببره، امیر میگه من غلط کردم فقط شیرین رو از اینجا ببر، جمشید آروم میگه بترسونتشون اما نزن من شیرین رو میبرم، برمیگردم براش. امیر میگه قول میدم پیدات کنم برو. شیرین میره، بابک تو یه لحظه از غفلت امیر استفاده میکنه میخواد بره سمت در اما امیر میگیرتش، محسن میریزه سر امیر میخواد اسلحه رو بگیره که شلیک میشه به پای یکی از کارگرها، چندتاشون میریزن تو خونه تا وسایل رو خراب کنن شیرین میاد جلوشون رو بگیره، محسن امیر رو میندازه تو استخر خودش هم میپره، بابک میگه این آشغال رو بکش، امیر میگه من شنا بلد نیستم. شیرین میاد سمت استخر دست امیر رو بگیره، بابک میاد شیرین رو ببره، جمشید با کارگرها گلاویز میشه، شیرین از بابک میخواد که به محسن بگه ولش کنه، بابک میگه باورم نمیشه هنوز دنبال اونی، شیرین رو هل میده عقب با سر میخوره زمین و از نفس میفته، محسن بهش میگه چیکار کردی، امیر رو ول میکنه به بابک میگه فرار کن، امیر تو استخر دست و پا میزد تا بره سمت شیرین، خون شیرین میریزه تو استخر، امیر بیاد خاطراتشون میفته که بهش میگفت شیرین اگه یه روزی تو رو نداشته باشم اون حالی که دارم تاسیانه، میمیرم همون روز همون لحظه، امیر دست از تلاش برمیداره و میره کف استخر.
مریم تو زیرزمین بهوش میاد به هما میگه شیرین اگه چیزیش بشه من می میرم، هما بهش دلداری میده که تو رو خدا اینطوری نکن نفس عمیق بکشی.
جمشید میاد شیرین رو لب استخر می بینه و امیر رو تو آب که بی حرکت بود، میگه شیرین منو ببین شوخی نکن با بابات، داد میزنه، میگه قلبم داره پاره میشه با من حرف بزن، من بدون تو میمیرم و داد میزنه، ساعتها میگذره جمشید بالای جنازه شیرین نشسته، کارگرها رفته بودن و مریم، اما، آرش و نازی تو زیرزمین منتظر … و تمام.
والا این سریال نیست،آبکی و به درد نخور،فقط شوی لباسِ،چند تا قسمت بیشتر ندیدم بس که چرت و مزخرفِ
اگه بده تو نبین لازم نیست بنویسی تا کارگردان ببینه و دلش بشکنه
دقیقا خیلی سریال لوس و مسخره و چرتیه . با این فیلم ساختنشون
واقعا قشنگه دمشون گرم عالی
خیلی سریال جالب و درخور توجه بود .نکات جامعه شناسی و روانشناسی جالب داشت .در دیالوگ بازیگران نکات خوبی شنیده شد .ارزش دیدن را دارد .
من پرهام نودهی هستم در مسعودیه زندگی میکنم من یکی از طرفداران پراوابرس سریال تاسیان هستم فیلم درام وعاشقانه ای بود دم تینا پاکروان گرم ای کاش می شد فصل ۲ هم میداشت اگه میتونید به بابک حمیدیان بگوید آفرین 👏 👏 به پدر بودنت واقعن در نقش فرو میرود وقشنگ بازی میکند به وقت شام فیلم اکشن قشنگی بود