آخرین مطالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی را در پایگاه خبری صفحه فردا دنبال کنید.

دانلود قسمت بیست و هشتم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۲۸

رخنه، سریال جدید این روز‌های تلویزیون، صرفاً به حوزه امنیتی محدود نمی‌شود و با دربرگیری ژانر‌های علمی و خانوادگی، تنوع و جذابیت خاصی را برای مخاطبان به ارمغان می‌آورد. سریال رخنه ساخته علی غفاری می باشد. در اینجا لینک پخش قسمت بیست و هشتم سریال رخنه از شبکه یک را خواهیم دید.

سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت بیست و هشتم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.

دانلود سریال رخنه قسمت ۲۸

https://telewebion.com/episode/0xd8a8e42

خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال رخنه

نورا در حال حاضر شدن است تا برن به مراسم بزرگداشت ساختگی پدرش مینو میبینتش و میگه چرا قیافه ات اینجوریه؟ مثل ماتم زده هاست! نورا میگه باید نقش بازی کنیم دیگه مینو میگه من فرق نقش بازی کردن با واقعیتو میفهمم به من دروغ نگو! نورا میگه الان یه نفر به خاطر بابای من تو دردسر افتاده اون شخص اگه سپهر هم نبود من بازم ناراحت میشدم مینو میگه چرا انقدر عصبی؟ من مگه چی گفتم؟ منو چی فرض کردی؟ منم آدمم منم برای سپهر ناراحتم واسه اون بچه نگرانم! سپس کمی باهم حرف میزنن و به طرف مراسم بزرگداشت راه میوفتن. احسان نظری با شیرزاد حرف می‌زنه و از مدارکی که از حاج رسول پیدا کرده ازش می‌پرسه با اینا به نظرتون نمی‌شه از کار تعلیقش کنیم؟ شیرزاد میگه اونم به وقتش. مراسم بزرگداشت شروع شده و دکتر شمس سخنرانی می‌کنه. جواد به همراه مامورین مراسم را زیر نظر دارند که جواد چیزی توجهشو جلب می‌کنه سپس سریعاً به اتاق دوربین رفته و بهشون میگه فکر کنم ناهید دوست خانوادگی صفورا، خانم عباس با کیف اومد اما الان بدون کیف دیده شد! آنها با نگاه کردن به دوربین می‌بینند حق با جواد بوده سپس سریعاً اعلام می‌کنند که سالن را تخلیه کنند.

تمام مهمان‌ها به بیرون میرن و گروه خنثی کننده بمب به داخل میرن و بمب را خنثی می‌کنند از طرفی ناهید که در حال فرار کردن بود به محض نشستن تو ماشینش مامورین او را محاصره کردن اما ناهید سریعا سیانور می‌خوره و می‌میره. جواد این خبر را به حاج رسول میده حاج رسول می‌پرسه مراسم چی شد؟ جواد بهش میگه بمب خنثی شد و برای کسی اتفاقی نیفتاد. ناصر بزرگداشت مراسم خودش را از تو اخبار می‌بینه. حاج رسول با صفورا تو دفتر صحبت می‌کنه و بهش میگه ناهید را چقدر می‌شناخته؟ او میگه ۶ سالی هست می‌شناختمش از محل کار با هم آشنا شدیم ولی باورم نمی‌شه که او همچین کاری کرده باشه! جوری که بهم گفت تنها بود ازدواج نکرد و مادر و پدرشم فوت کرده بودند چیزی که به من گفت این بود حالا نمی‌دونم راست بوده یا نه! سپس حاج رسول ازش می‌پرسه بهش گفته بود که ناصر زنده است یا نه؟! صفورا میگه نه بهش چیزی نگفتم حاج رسول به جواد میگه برن خونه صفورا را تمیز کنند چون به احتمال زیاد سرویس از طریق ناهید اونجا رو تجهیز کرده بوده. دکتر شمس به آزمایشگاه رفته و با حامد صحبت می‌کنه. او ازش می‌پرسه اون سمعک کجاست؟ حامد بهش میگه دادم به الهه خانومم تا به خانواده‌اش بدن.

جسارتاً شما جسد دکتر را خودتون دیدین؟ دکتر شمس میگه چطور؟ حامد بهش میگه من نمی‌دونم یه احساسی دارم فکر می‌کنم ایشون هنوز زنده است! دکتر شمس بهش میگه خیالاتی شدی به خاطر فشار کاری تو به کارهات برس منم میرم تیم انتقال را هماهنگ کنم. بعد از رفتن دکتر شمس الهه پیش حامد میره و میگه نتونستم به مراسم بزرگداشت دکتر برم میرم یه سر خونه آنها و زود برمی‌گردم حامد سوئیچ ماشینشو میده و میگه برو و زود برگرد. او پیش پدرش و دکتر ناصر میره و گزارش میده از کارهای آزمایشگاه. جواد به خاطر اینکه سرویس‌ها را نمی‌تونند حل کنند کلافه و عصبیه و گریه می‌کنه که حاج رسول بهش میگه برو درباره ناهید به معین بگو که دستگیر شده شاید چیزی گفت‌ جواد به بازجویی کردن از معین میره و بهش میگه ناهید را دستگیر کردند و همه چیز را انداخته گردن تو معین با شنیدن حرفاش بهش میگه منصور عبدی داره میره به مرز ترکیه یه شماره هست به اون زنگ می‌زنن و تو قهوه خونه قرار میزارن اسم طرف عزت دشتیه سپس اسم رمزو میگه بهش و جواد به اونجا میره.

بعد از ملاقات با عزت دشتی با همکارش تو لب مرز قرار میزاره که او بهش میگه فردا می‌خوایم تمام کسایی که می‌خوان قاچاقی برن و عواملشو دستگیر کنیم خودم این منصور عبدی رو بهت میدم جواد قبول می‌کنه و میگه خودمم میام. سپس منصور عبدی به سرویس اطلاع میده که الهه ایمانی مدام به یک مکانی رفت و آمد داره احتمالاً دکتر زنده است و اونجاست فردای آن روز تمام کسانی که می‌خوان قاچاقی رد بشن از مرز توی سوله جمع شدن و بعد از گرفتن آب و غذا میرن تا سوار کامیون‌ ها بشن. عباس خانه امن سرویس‌ را زیر نظر دارد که متوجه میشه هر روز یه پیک ثابت براشون غذا میاره سپس با سیروان و صابر صحبت می‌کنه و بهشون میگه یه نفرو بفرستین این پیکو تغییر کنه تا آدرس رستوران را در بیاره. سپس به سیروان میگه که باید به تلفن اون رستوران دسترسی پیدا کنیم. نوشین وقتی هومن خوابه به اتاق میره و با شلیک گلوله تو مغزش او را می‌کشه…‌

مطالب مرتبط
دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.