هنری

خلاصه ای از قسمت ۲ سریال ترکی دانه های مروارید | خلاصه داستان قسمت دوم سریال ترکی دانه های مروارید

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برای دوستداران و دنبال کنندگان سریال های ترکی، خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی دانه های مروارید را نوشته ایم. همراه ما باشید.

سریال ترکی دانه های مروارید یکی از جدیدترین و جنجالی‌ترین مجموعه‌های تلویزیونی ترکیه در سال ۲۰۲۴ است که موفق شده توجه مخاطبان را به خود جلب کند. سریال Inci Taneleri به کارگردانی شانول سونمز (Şenol Sönmez) و نویسندگی یلماز اردوغان (Yılmaz Erdoğan) ساخته شده است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛ یلماز اردوغان در نقش کاظم یوجداغ، هازار ارگچلو در نقش دلبر، سلما ارگچ در نقش پیرایه سالجاک، کوبیلای آکا در نقش جهان، یاسمین باشتان (Yasemin Baştan) در نقش نرگس شمشک‌اوعلو، گوون کیراچ (Güven Kıraç) در نقش کاظم شمشک‌اوعلو، رضا کوجا‌اوعلو (Rıza Kocaoğlu) در نقش نصرت، اورکونجان ایزان (Orkuncan İzan) در نقش ذره، مصطفی ییلدیران (Mustafa Yıldıran) در نقش ظاهر.


در قسمت ۲ سریال ترکی دانه های مروارید چه گذشت؟

کاظم به خونه‌ای رفته که قرار گذاشته بود بره برای صحبت کردن واسه تدریس خصوصی دختر آن خانواده به نام اویگا. کاظم وقتی به خانه آنها رسیده می‌بینه که معلم قبلی با کلافگی و عصبانیت در حال بیرون رفتن از خانه هست و با خدمتکار صحبت می‌کنه و میگه تو تمام این سال‌های تدریسم همچین دانش‌آموزی به پستم نخورده بود سپس از اونجا میره با کلافگس. کاظم با خدمتکار صحبت می‌کنه و درباره دخترش ازش می‌پرسه او بهش میگه دختر من نیست الان می‌برمتون پیش خانم تا باهاشون آشنا بشین. آنها وقتی میرن پیش صاحب خونه همون موقع دخترش از اتاقش بیرون میاد و با عصبانیت و کلافگی داد می‌زنه و میگه بس کن من تو طول روز ۸ ساعت مدرسه‌ام و دارم درس می‌خونم دیگه نمی‌خوام وقتی اومدم خونه هم باز درس بخونم! و شروع می‌کنه به دعوا کردن سپس میره تو اتاقش. خدمتکار کاظم را راهنمایی می‌کنه به اتاق کار مادر اویگا میبره و اونجا اون زن باهاش صحبت می‌کنه و میگه بچه من باید تو یکی از دبیرستان‌های خوب قبول بشه امیدوارم شما هم مثل بقیه زود کم نیارین. کاظم بهش میگه خیالتون راحت من تا نتیجه نبینم دست بردار نیستم سپس از اونجا میره به سمت هتل.

اونجا با عزت کمی صحبت می‌کنه که متوجه میشه عزت مثل همیشه نیست او ازش بپرسه که چی شده از حرف زدن باهام طفره میری نگاهم نمی‌کنی یه جوری انگار داری فرار می‌کنی! اتفاقی افتاده؟ عزت بهش ماجرارو میگه که خبر به قتل رسوندن همسرشو تو فضای مجازی دیده او جا می‌خوره و بهش میگه اون خبر حقیقت نداره درسته اون اتفاق افتاد ولی من قاتل نبودم من گردن گرفتم‌ عزت ازش دلیلشو می‌پرسه که کاظم بهش میگه دیگه از اینجا به بعدش میشه حقیقت که برای هیچکس بازگو نکردم و درباره‌اش حرف نمی‌زنم سپس از اونجا میره. کاظم تو اتاقش در حال استراحت کردنه که عزت میره دم در اتاقش و بهش میگه امشب می‌خوام بریم با همدیگه یکم خوش بگذرونیم و عشق و حال کنیم کاظم میگه من اصلاً حوصله ندارم اما عزت بهش میگه من ماشین خبر می‌کنم تا ۵ دقیقه دیگه آماده باشین بیاین پایین تا با همدیگه بریم کاظم مجبور میشه و بعد از پوشیدن لباس‌هاش با عزت راهی کلوب میشه.

اونجا بعد از رقصیدن چند رقصنده ذره میره سر میزشون و بهشون خوش آمد میگه سپس به یکی از خدمه میگه که این میز مهمون من هستند امشب حسابی ازشون پذیرایی کنین. بعد از چند دقیقه خواننده از دلبر دعوت می‌کنه تا روی صحنه بیاد همگی واسش دست می‌زنن و تشویقش می‌کنند. عزت به کاظم میگه دلبر اینجا خیلی طرفدار داره اکثراً میان اینجا برای دلبر، پول خوبی هم واسش میدن. روی صحنه دلبر چشمش میفته به کاظم که خوشحال میشه و شروع می‌کنه به رقصیدن کاظم مثل بقیه محو زیبایی دلبر و رقصیدنش شده. بعد از تموم شدن آهنگ دلبر میره سر میز کاظم و عزت و بهشون خوش آمد میگه. سپس به کاظم میگه بهتون خوش گذشت امشب یا نه آقا معلم؟ کاظم ازش تشکر می‌کنه و میگه بله خیلی خوب بود دستتون درد نکنه دیگه باید کم کم بریم دلبر میگه یعنی همین؟ سپس به خدمه میگه تا دوباره میزشون شارژ کنه.

همون موقع یکی از خدمه‌ها میره پیش دلبر و در گوشش از اومدن مهمون‌های صاحب کارش میگه که باید بره سر میز اونا و پیششون بشینه دلبر به هم می‌ریزه و کلافه میشه و علی رغم میل باطنیش میره سر میز مهمون‌های صاحب کلوپ و از اونجا مدام کاظم را زیر نظر داره و نگاهش می‌کنه‌. کاظم هم به دلبر مدام نگاه می‌کنه اما در آخر به عزت میگه باید بریم دیگه و از اونجا میرن. بعد از رفتن آنها دلبر وقتی برمی‌گرده تا دوباره کاظمو ببینه متوجه میشه که اونا از اونجا رفتن و تو ذوقش می‌خوره. دلبر از شخصیت کاظم خوشش اومده و کاظم هم حسابی به دلبر جذب شده. شب وقتی کاظم به اتاقش رفته می‌خواد بگیره بخوابه که در اتاقش زده می‌شه با باز کردن در می‌بینه دلبر اونجاست و بهش میگه همراهی می‌کنی؟ و نوشیدنی تو دستشو نشون میده. سپس او به داخل میره و با همدیگه شروع می‌کنند به نوشیدنی خوردن و صحبت کردن.

دلبر ازش می‌پرسه که من ازت هیچی نمی‌دونم همسری نداری؟ او بهش میگه چرا دلبر می‌پرسه پس چرا اینجا اومدی؟ کاظم میگه با هم به مشکل خوردیم دلبر بهش میگه دیگه الان تو اینترنت هرچیو بخوای بفهمی می‌فهمی و بهش میگه که قضیه رو می‌دونه کاظم به هم می‌ریزه و بهش میگه خوب دیگه قضیه رو می‌دونی پس چرا می‌پرسی، دلبر میگه عزت بهم گفت که کار تو نبوده و گردن گرفتی و ازش می‌خواد تا درباره این موضوع بهش بگه اما کاظم میگه الان فهمیدم حتی توی مستی هم نمی‌تونم درباره اون قضیه با کسی صحبت کنم. دلبر ازش می‌پرسه خوب بچه چی نداری؟ کاظم بهش میگه چرا دو تا بچه دارم دلبر می‌پرسه خوب اونا الان کجان؟ کاظم با ناراحتی میگه خیلی دوست داشتم بدونم که الان کجان ولی خبر ندارم دلبر حسابی دلش به حالش می‌سوزه و ازش اجازه می‌گیره تا او را در آغوش بگیره. فردای آن روز قاسم برای کاظم موبایل به همراه سیم کارت فرستاده. کاظم به عزت میگه بعداً بهم نشون بده که چه جوری باهاش کار کنم او قبول می‌کنه و شماره خودش و ذره را تو گوشش سیو می‌کنه سپس کاظم از اونجا میره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دانه های مروارید + عکس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا